نویسنده: ادیب محمدی
نزدیک به دوسال میشود که جبهههای مسلح ضدطالبان-که اکثرا متشکل از سربان و افسران سابق ارتش، نیروهای سابق پولیس ملی افغانستان و افراد دیگر میباشند- در صحنهی پیکار نظامی بر ضد گروه طالبان در افغانستان عملا حضور دارند و به نحوی خطوط جنگ و مخالفت با طالبان را گرم نگه داشتهاند که این فرصتی خوبی است برای تغییر وضعیت و کشاندن مسالهی فعلی افغانستان به عنوان یک گفتمان غالب منطقهیی و بینالمللی به منظور تغییر رژیم حاکم و جلوگیری از سلطهی دایمی آنان بر این کشور؛ چون وجود نیروهای مخالف و منازعه گاهی باعث تغییر و آگاهی میشود.
به باور گاستون بوتول، نویسنده کتاب جامعهشناسی جنگ: «جنگ در تغییرات اجتماعی نقش بسیار مهم داشته و بستهترین جوامع را وا میدارد تا دیر یا زود دروازههای خود را بگشایند» و به وضعیت جاری نه بگویند. بنابراین حضور این جبههها در صحنه از جمله جدیترین خطری بر سر راه تداوم سلطهی درازمدت طالبان بر افغانستان محسوب میشوند، مشروط براین که این گروهها در رویکردسیاسی و کارشیوهی مبارزاتیشان تجدید نظر نمایند و چالشهای موجود را به فرصت تبدیل نمایند. با وجود حضور جبهههای مسلح مخالف طالبان، بهخصوص در مناطق شمالی افغانستان، دیده میشود که پیشرویهای چندانی در صفوف این جبهات وجود ندارد تا حداقل این گروهها به عنوان جایگزین یا بدیل طالبان در افغانستان، مورد توجه جامعهی جهانی قرار بگیرد.
این مساله نشاندهنده آن است که چالشهای بر سر راه پیشروی و نتیجهبخشبودن مبارزات جبهههای جنگی مخالف طالبان موجود است و به واکاوی و تحلیل عمیق نیاز دارد. بنابراین، در کوتاهنوشتهی کنونی عمدهترین چالشهای فرا راه نیروهای مسلح مخالف طالبان را میتوان در پنج محور زیر فشرده مورد تحلیل قرار داد:
نبود حمایت بیرونی و لابیگران منطقهای و بینالمللی
نبود حمایت خارجی در سطح منطقه و جهان و نداشتن تیم کارفهم لابیگری در سطح منطقهای و بینالمللی از مهمترین چالش متوجه نیروهای مسلح مخالف طالبان در افغانستان است. جامعهی جهانی به خصوص آمریکاییها تا هنوز گزینهای را که به عنوان بدیل طالبان حمایت کنند، پیدا نکردهاند و برعکس حمایت همهجانبهی آنان با طالبان است.
رهبران و بزرگان جبهههای جنگی ضدطالبان با توجه به فرصتی که دارند و عملا به عنوان پناهندهی سیاسی در کشورهای خارجی حضور دارند، میباید تیم فعال لابیگری و کارفهم داشته باشند که بتوانند کشورها را در سطح منطقه و جهان قناعت بدهند تا هم طالبان را به رسمیت نشناسند و هم به عنوان گروه بدیل طالبان، از آنان حمایت کنند که بتوانند به نمایندگی از افغانستان وارد گفتوگوها و نشستهای بینالمللی شوند. درحالی که طالبان با وجود محدودیتها، در این خصوص موفقتر از جبهههای مخالفشان هستند و در نشستهای منطقهیی و بین المللی شرکت میکنند.
ضعف همآهنگی میان جبههها
جنگ فعلی جبهههای مسلح مخالف طالبان مانند جبههی مقاومت ملی به رهبری احمد مسعود، جبههی آزادی به رهبری ژنرال یاسین ضیاء، شورای عالی مقاومت ملی برای نجات افغانستان با رویکرد نرم به رهبری سران جهادی و… با چالش عمدهی عدم همآهنگی روبهرو هستند. در طول نزدیک به دوسال جنگ با طالبان، این جبههها غیرهمآهنگ و بدون یک محوریت و کارشیوهی واحد عمل کردهاند که نتایج مثبتی در قبال نداشته و برعکس نیروهای جبههها تلفات سنگینی را متقبل شدهاند. درحالی اگر این جبههها روی یک محور و یک کارشیوهی مبارزاتی برضدطالبان تفاهم نمایند، مقاومت علیه طالبان به سادگی میتواند پیروز و وارد گفتمان منطقهای و بینالمللی شود.
عدم همدیگرپذیری و تنشهای داخلی
تجربهی جنگ دوسال پسین در افغانستان برضدطالبان و عملکرد رهبران جبهههای مخالف طالبان، بهخصوص «جبهه مقاومت ملی» و «شورای عالی مقاومت ملی برای نجات افغانستان» نشان میدهد که تنشها و اختلافات داخلی آنان مانند تنشهای لفظی احمد مسعود و استاد عطا محمد نور و…که چندی پیش به رسانههای جمعی درز کرده بود باعث شده است که فرصتهای همدیگرپذیری و اعتماد از میان جبهههای جنگی برضدطالبان برداشته شود. پای کار از اینجا میلنگد که سران جبهههای مخالف طالبان را چهار طیفی از افرد مانند: رهبران جهادی که قبلا تجربهی جنگ با طالبان را داشتند، نظامیان حکومت قبلی، فرزندان رهبران سیاسی مانند احمد مسعود، صلاحالدین ربانی و… و طیف روشنفکران مانند دکتر لطیف پدرام و… تشکیل میدهند. این چهار طیف از افراد با دیدگاهای متفاوت به نحوی هر یک خود را محقق میداند تا دیگران از ایشان اطاعت نماید.
این درحالی است که عدهای از فرزندان رهبران جهادی اولاً خود را هم میراثدار مقاومت میدانند و هم با مدرنتر نسبت به دیگران میدانند و آمادهی اطاعتپذیری از بزرگان موجود در صحنه نیستند. عدهای دیگری از بزرگان به ویژه بزرگان جهادی که فعلا «شورای عالی مقاومت ملی برای نجات افغانستان» را ایجاد نمودهاند، خود را کهنهکارتر و با تجربهتر نسبت به جوانان میدانند و علاقمنداند که جوانان از آنان پیروی کنند. نظامیان که ادعای بیستسال جنگ در برابر طالبان از آدرس حکومت سابقه را دارند و روشنفکر بر این باورند که آنها تواستند باعث آگاهی شهروندان شوند و طرح بهتر ارایه خواهند کرد. چنین یک فضای تنوع فکری بدون داشتن ظرفیت اقناعگری و تفاهم، چالش بزرگی را بر سر راه جبهههای مسلح مخالف طالبان آورده است.
انحصار و ناپایداری داخلی
بخش دیگری چالشهای جبهههای مخالف طالبان انحصار و ارتباطات خاص میان تعداد از جنگجویان حلقات خاص تصمیمگیرنده است که سبب بیاعتمادی و ناپایداری در درون جبههها شده است. تا اکنون این چالش از دورن جبههی مقاومت به رهبری احمد مسعود به رسانهها درز کرده است که صبغتالله احمدی در اعتراض به همین چالش که همه تصمیمگیریهای جبهه را جمعی خاصی در انحصار خود گرفته است، از سمتش به عنوان سخنگوی جبههی مقاومت ملی استعفا داد. این مساله نشاندهندهی آن است که انحصار و تکروی در درون جبههها وجود دارد و نمیگذارد مبارزات ضدطالبانی نتایج مثبت داشته باشد.
جغرافیای نامساعد جنگ
جغرافیای جنگ نقش محوری در پیروزی و شکست نیروهای جنگی را دارد. بنابراین، جغرافیای انتخابشده توسط جبهههای ضدطالبان برای جنگ، گزینهی چندان مناسبی نیست و نمیتوان از این آدرس پیروزی و غلبه بر طالبان را تجربه کرد. این جغرافیا علاوه بر اینکه نمیتواند برای نیروهای جنگی مخالف طالبان فرصت ایجاد کند؛ بلکه یکی از چالشهای عمدهی موجود جنگ برضدطالبان به شمار میرود. این درحالی است که تمام جغرافیای افغانستان در تصرف طالبان قرار دارد و جبهههای مخالف طالبان به شکل پراگنده در مناطقی حضور دارند که حتا عقبهی منظم جنگی ندارند. در چنین یک جغرافیایی اولا نیروهای چگونه اکمال نظامی شوند و از سوی دیگر اگر قرار باشد عقبنشینی کنند، به کجا بروند.
یکی از اشتباهات در آغاز مبارزات نظامی جبههی مقاومت ملی بر ضدطالبان از اینجا شروع شد که بدون توجه به عقبهی جنگ، پنجشیر را بهعنوان جغرافیای جنگ و مرکز مقاومت انتخاب نمودند، در حالیکه میشد مناطق کران و منجان بدخشان که میتوانست پنجشیر را به اشکاشم و دروازها وصل کند، جز جغرافیای جنگ انتخاب میشد.
جمعبندی
در کل باید یادآور شد که جبهههای مسلح مخالف طالبان با چالشهای بسیاری مانند نداشتن منابع مالی، حمایت خارجی، جغرافیای نامساعد جنگ، بیاعتمادی و منفعتجویی روبهرو اند که این امر باعث میشود آنها در برابر حملات طالبان و رویارویی با آنان با محدودیتها و مشکلاتی که در مباحث قبلی بیان شد روبهرو شوند و نتوانند در برابر طالبان بجنگند و آنان را تحت فشار قرار بدهند. این جبههها نیاز به زمان بیشتر دارند تا اولا در درون خود اعتمادسازی کنند و از سوی دیگر تیم لابیگری قوی داشته باشند تا بتوانند ذهنیت جامعهی جهانی را به نفع جبهاتشان تغییر داده و منابع اکمالات و تدارک نظامی برای نیروهای جنگیشان آماده سازند.