نویسنده: ادیب محمدی
درآمد
به سلسلهی روند اسکانهی قبایل مرزی و پشتونهای جنوب به شمال افغانستان، به منظور اشغال سیستماتیک و هدفمندانهی زمینهای زراعتی و علفچرهای تاجیکها و اوزبیکهای این کشور بعد از طرح اشغال و تصویب نظامنامهی ناقلین به سمت قطغن، توسط امانالله خان در سال ۱۳۰۱ هـ.ش؛ بار دیگر تطبیق این برنامه زیر نام انتقال و اسکاندهی اعضای تحریک طالبان پاکستانی(تیتیپی) به این مناطق، توسط طالبان روی دست گرفته شده است و یکی از موضوعات داغ و قابل بحث رسانهها و تحلیلگران در این اواخر میباشد. این برنامه پس از سفر سراجالدین حقانی به شمال افغانستان به خصوص سفر او به دشت لیلی، مطرح شد و بهخاطر نشاندادن قاطعیت طالبان در این خصوص، ذبیحالله مجاهد نیز به نحوی ادعای کاذب برادران بزرگ که مورد تایید سایر از تکهدارن قومی پشتون میباشد را برخلاف شعار دینی و اسلامیشان، مطرح و تاکید نمود که پشتونها در افغانستان اکثریت اند و باید قدرت به دست پشتونها باشد. این اظهارات ذبیحالله مجاهد نشاندهنده آن است که طالبان اشغال زمینهای شمال را نیز مانند در دستداشتن قدرت سیاسی افغانستان، حق مسلم پشتونهای این کشور میدانند. از سوی دیگر نیز پاکستان بهخاطر تامین منافع خویش، از این تصمیم طالبان ستایش و استقبال کرد. آصف درانی نمایندهی پاکستان در امور افغانستان، تاکید نمود که اگر انتقال جنگجویان تحریک طالبان پاکستانی به شمال افغانستان اتفاق بیفتد، میتواند صلح و امنیت را در مرز مشترک میان افغانستان و پاکستان تامین نماید.
بنابراین، پروژهی انتقال و اسکاندهی اعضای تحریک طالبان پشتونتبار پاکستانی به شمال افغانستان و اطراف کانال قوشتیپه، مسالهای نیست که تنها طالبان افغانستان این برنامه را روی دست گرفته باشند؛ بلکه این برنامه مشترک طالبان و حکومت پاکستان به منظور به دستآوردن منافع مشترک دوطرف میباشد. بدون شک تطبیق این پروژه، منافع طالبان پشتونتبار و نیز منافع پاکستان را به خوبی میتواند تامین کند و نیز پاکستان بهخاطر تامین منافع خود از این برنامه حمایت همهجانبه میکند. از سوی دیگر، پیآمدهای ناخوشایند دیگر تطبیق این برنامه، منافع زیادی را به خصوص منافع گروههای نیابتی طالبان پشتون (طالبان تاجیک و اوزبیک) در شمال افغاستان را به شدت مورد تهدید قرار داده و امنیت را در شمال کشور برهم میزند. از اینرو، در نوشتهی کنونی اولا چگونگی منافع طالبان پشتون افغانستان و نیز منافع پاکستان را در این خصوص مورد تحلیل و بررسی قرار میدهیم و در گام دوم سهم طالبان تاجیک و اوزبیک در شمال افغانستان و نیز سایر پیآمدهای دیگر این برنامه را به بررسی میگیریم:
منافع حکومت پاکستان
حکومت پاکستان از انتقال اعضای تحریک طالبان پاکستانی (تیتیپی) به شمال افغانستان چند منفعت را در کوتاهمدت به دست میآورد؛ اما در درازمدت نمیتواند از شر و تهدید تروریزم خودساختهی به نام طالب در امان باشد. اولا پاکستان با انتقال اعضای جنگجویان مخالفش از این جغرافیا، تا مدتی میتواند از شر این گروه و جنجالهای مرزی در امان باشد. از سوی دیگر موجودیت تحریک طالبان پاکستانی در مناطق قبایلی و تداوم حملات آنان علیه حکومت پاکستان، میتواند افغانستان و پاکستان را وارد یک جنگ مرزی نمایند. بدون شک موجودیت طالبان پاکستان در مرز میان افغانستان و پاکستان نشان دهنده این است که طالبان افغانستان از تحریک طالبان پاکستان برضد حکومت پاکستان حمایت میکند. از اینرو، احتمال میرود که این دو کشور را مجبوراً وارد جنگ کند. بنابراین، تطبیق این پروژه از تقابل مرزی طالبان افغانستان و حکومت پاکستان جلوگیری میکند. همچنان منافع دیگر پاکستان این است که با تغییر جغرافیایی جنگ تحریک طالبان، پاکستان میتواند به بهانهی تامین روابط با افغانستان، طالبان افغانستان را درست مدیریت و منافع خویش را در منطقه به سادگی تامین نماید.
منافع طالبان پشتونتبار افغانستان
تطبیق موفقانهی پروژهی شوم انتقال و اسکاندهی اعضای تحریک طالبان پاکستانی در شمال افغاستان، در درازمدت منافع طالبان پشتونتبار افغانستان را بهگونهی زیر میتواند تامین نماید:
- قابل یادآوری است که انتقال پشتونها به شمال افغانستان اقدام تازهای نیست؛ بلکه یک فرایند درازمدت قومی-تباری است که از زمان امانالله خان سکولارِ دینستیز آغاز شد و اکنون هم طالبان پشتونتبار ضدسکولاریسم و بیدینی نیز این پروژه را برخلاف شعار دینی و اسلامی خود؛ اما به پاس رابطهی خونی و قومی، ادامه و توسعه میدهند. مهمترین منافع طالبان در تطبیق پروژهی اسکاندهی طالبان پشتونتبار پاکستانی در شمال افغانستان این است که آنها به خوبی میتوانند حمایت تمام پشتونهای افغانستان را داشته باشند و مدال قهرمانی پشتونوالی را در ساختار قومی کسب نمایند.
- طالبان پشتونتبار افغانستان به بهانهی جابهجایی اعضای طالبان پاکستانی، میتوانند صدها خانواده خود را در شمال افغانستان مسکنگزین نموده و تمام علفچرها و زمینهای زراعتی مردم شمال را تصرف کنند که متاسفانه در مدت دوسال تسلط طالبان بر افغانستان این برنامه موفق بوده و ما شاهد کوچهای اجباری زیادی از مردم شمال و تصرف خانهها و زمینهای آنان بودهایم.
- طالبان پشتون در شمال افغانستان در درازمدت با استفاده از ایجاد مدارس دینی، میتوانند بنیادگرایی دینی را تقویت و زمینههای فهم شریعت طالبانی را در این منطقه تقویت و فرصتهای توسعه و تولید دانش را از میان بردارند که طالبان با این رویکرد، میتوانند به سادگی بر مردم شمال حکومت نمایند.
- منزویسازی طالبان تاجیکتبار و اوزبیکتبار از قدرت فعلی، یکی دیگر از پیآمدهای انتقال و اسکان اعضای تحریک طالبان پاکستان و نیز طالبان پشتون در شمال افغانستان میباشد. بدون شک طالبان پشتون با تطبیق این پروژه میتوانند جایگاه مردمی طالبان تاجیک و اوزبیک را از بین برده و آنان را مجبور نمایند تا مطیع همیشگی باشند.
- موجویت زمینههای مناسب تقویت جبهههای مسلح ضدطالبان در شمال افغانستان، از جمله خطرات جدی متوجه گروه طالبان میباشد و هرروز بر نگرانی آنان میافزاید. بنابراین، تطبیق و تقویت اسکان طالبان وزیرستانی و طالبان پشتونتبار جنوب، میتواند این زمینهها را محدود نماید.
- کسب اعتماد پاکستان توسط طالبانی افغانی یکی دیگر از پیآمدهای تطبیق اسکان طالبان وزیرستانی در شمال میباشد. طالبان با این کار اولا میتوانند از خود در برابر پاکستان قباحتزدایی کنند و نشان دهند که با پاکستان در خصوص مبارزه با «تیتیپی» همگام است و نیز از سویی میتواند نشاندهنده این باشد که طالبان نمیخواهند منافع پاکستان از آدرس افغانستان تهدید شود.
سهم طالبان تاجیکتبار و اوزبیکتبار
متاسفانه در طول تاریخ معاصر افغانستان یکی از عمدهترین علتهای پیروزیهای پشتونها در مبارزات سیاسی افغانستان در برابر تاجیکها و اقوام دیگر، موجودیت زمینههای استخدام گروههای نیابتی در شمال افغانستان میباشد. مشکل تاجیکها و اوزبیکها این است که حافظهی تاریخی ندارند و بنابر خوشباوریهایی که دارند، همواره مورد استفادهی سوء قرار میگیرند و بهخاطر منافع دیگران با برادران خود سرستیز را میگیرند. این موضوع در سالهای پسین حکومت جمهوریت معلوم بود که طالبان لشکر بزرگی از تاجیکها و اوزبیکها را به نفع خود استخدام کردند که حتا در تضعیف نیروهای مسلح دوران جمهویت نقش کلیدی داشتند. اما این نقش، یک نقش ماموریتی بود، نه یک نقش سیاسی و تامینکنندهی منافع تباریشان. به همین مناسبت دیده میشود که اکنون طالبان تاجیکتبار و اوزبیکتبار در بدنهی قدرت صرف در حد ماموریت اجرای وظیفه میکنند و در مسایل سیاسی و تصمیمگیریهای کلان کشور حضور معنادار ندارند. بنابراین، سهم طالبان تاجیکتبار و اوزبیکتبار در انتقال و اسکان اعضای تحریک طالبان پاکستان در شمال افغانسان، کاهش جایگاه مردمی و انزوای سیاسی آنان بوده و همواره مجبوراند که بهخاطر بقای خود و خانوادههای خویش، در خدمت قبیله بوده و به فرهنگ سرکوب همتبارانشان پایبند باشند.
جمعبندی
در کل میتوان گفت که پروژهی انتقال طالبان وزیرستانی به شمال افغانستان، کار مشترک طالبان پشتونتبار افغانستان و حکومت پاکستان بوده و میتواند منافع هردو طرف را مشترکاً تامین نماید. طالبان با تطبیق این برنامه میتوانند زمینهای مردم شمال را تصرف، سیستم جمعیتی را مختلف، زمینههای شکلگیری جریانهای ضدطالبانی را محدود، حمایت تباری خود را کسب و شمال افغانستان را به لانهی تروریزم و یک منطقهی ناامن تبدیل نماید. از سوی دیگر با این رویکرد، طالبان تاجیکتبار و اوزبیکبار به انزوای سیاسی رفته و در حد گروه تابع باقی میمانند و مجبور اند برنامههای طالبان را در تمام جغرافیای تحت تصرفشان تطبیق نمایند.
بیشتر بخوانید: