خلیلزاد یکی از چهرههای محوری و اساسیای استکه وضعیت فعلی را بهوجود آروده است. زیرا او بهعنوان نمایندهی آمریکا برای طالبان در حکومت آمریکا لابی کرد و حکومت آمریکا با طالبان تفاهمنامهی دوحه را امضا کرد. دستآورد این تفاهمنامه این بود که طالبان به قدرت برسند. اما پیآمد آن برای مردم افغانستان این بود که یک گروه قومی تندرو با شعار مذهبی قدرت را تصرف کنند، افراد اقوام دیگر را از مشارکت در قدرت کنار بزنند، سران سیاسی اقوام غیرپشتون را از کشور بیرون برانند، مشروعیت را براساس زور و ستم و سلطه و تجاوز بنا کنند، زنان را از آموزش و شغل ممنوع کنند، زبان فارسی را از ادارات دولتی حذف کنند و زبان و رسم و رواج قوم پشتون را مسلط کنند.
خلیلزاد در تازهترین مصاحبهی خود سلطهی طالبان را حکومت مشروع بر افغانستان میداند و با طعنه، کنایه و اهانت به سران تاجیک، هزاره و اوزبیک میگوید که طالبان شما را اعدام نمیکند، طالبان کسی را نکشته است، عبدالله و کرزی در کابل زندگی میکنند، شما بروید در افغانستان زندگی کنید، طالبان عفوعمومی اعلام کردهاند. خلاصهی سخن اینکه تسلیم طالبان شوید.
فکر میکنم این سخن، اهانتبرانگیزترین سخنی استکه یک آمریکایی افغان (پشتون) به سران قوم تاجیک، هزاره و اوزبیک میگوید. مردم در گذشته میگفتند از رویدادهای گذشته و از رفتار و سخنی پند باید بگیرید. متاسفانه واقعیت این استکه سران اوزبیک، هزاره و تاجیک از رویدادهای گذشته و رفتار و سخن خلیلزاد، اشرفغنی، طاقت، یون و… عبرت و پند نگرفتند. اگر پند میگرفتند به این روز نمیرسیدند که خودشان سرگردان در خارج متواری اند و خانه و کاشانهشان در تصرف پشتونهای جنوبی و پاکستانی است و سرزمین بومی اوزبیک، تاجیک و هزاره روز به روز توسط پشتون پاکستانی تصرف میشود و طالبان پشتون پاکستانی را در سمت شمال جابهجا میکنند.
اشرفغنی به احمد ولی مسعود گفته بود شما یعنی سران تاجیک، هزاره و اوزبیک را یا به زور خارجی یا به زور شمشیر یا به زور قوم از افغانستان بیرون میکنیم. غنی سرانجام هدف خود را تحقق بخشید و به زور قوم سران اقوام غیرپشتون را از کشور بیرون کرد. اما این سران قومی در آن موقع از سخن غنی پند و عبرتی نگرفتند و با رویکارآمدن طالبان همه آواره شدند؛ متاسفانه همچنان عبرت و پند نگرفتند و هر کدام مانند شهزادههای بیسرزمین در آوارگی ادعای رهبری و شاهی کردند و به یکدیگر کنایه گفتند و باهم نزاع و درگیری زبانی دارند. درحالیکه باید از گذشته پند میگرفتند و به یک وحدت و اجماع سیاسی میرسیدند و باهم یک ایتلاف سیاسی را شکل میدادند تا این ایتلاف سیاسی میتوانست تصمیم جنگ، گفتوگو و… را بگیرد.
احمد ولی مسعود با برادرزادهی خود یک حلقه ساخت، امرالله از یکجای سر کشید و خلیلی از جای دیگر سر کشید و خلاصه هر کسی گفت اگر رهبری وجود داشته باشد من استم. به تعبیر مردم گذشته را صلوات و آینده را احتیاط! سوال این است پس از این طعنه، کنایه و اهانت زلمی خلیلزاد آیا سران سیاسی قوم تاجیک، هزاره و اوزبیک از خودشیفتگی، توهم و خودبزرگبینی خود میتوانند بگذرند و پند و عبرت بگیرند و نظری واقعبینانه در بارهی خود، جامعه و کشور پیدا کنند و باهم برای گفتوگو سیاسی و مصلحت جمعی کنار بیایند یا همچنان مانند شهزادههای توهمزده، خودشیفته و بدون سرزمین برای تاج و تخت پادشاهی و رهبری که وجود ندارد درگیر نزاع زبانی و… خواهند ماند؟
اگر سران سیاسی و قومی تاجیک، هزاره و اوزبیک به اندازهی سر سوزن عقل داشته باشند از سخنان خلیلزاد میتوانند پند و عبرت بگیرند و از خودشیفتگیها، توهمات و خانوادهبازیهای خود میگذرند و برای مصلحت جمعی سه قوم بزرگ و همسرنوشت افغانستان کنار میآیند و روی یک آدرس سیاسی به توافق میرسند. در صورتیکه این سران سیاسی به یک توافق سیاسی برسند و در یک محور سیاسی بتوانند فعالیت کنند، طبعا این توافق در مسایل و مناسبات سیاسی افغانستان در داخل و خارج میتواند تاثیرگذار باشد.
فراتر از طعن، کنایه و اهانت خلیلزاد به آدرس سران قومی، اگر دقت کنیم در سخنان خلیلزاد برای سران قومی واقعیتی نیز نهفته بود که دیگر دنبال کمک آمریکا نباشید، آمریکا به شما کمک نمیکند، اگر کاری میتوانید خودتان انجام دهید. منظور خلیلزاد این بود که از شما کاری ساخته نیست، آمریکا هم برای شما کاری نمیکند، بنابراین بروید به طالبان تسلیم شوید.
حقیقت این استکه دست حکومت آمریکا سر و صورت طالبان را نوازش میکند و قرار نیست لطفی در حق سران قومی تاجیک، اوزبیک و هزاره کند. بنابراین سران هزاره، اوزبیک و تاجیک یا به گفتهی خلیلزاد تسلیم طالبان شوند یا از سخنان خلیلزاد پند و عبرت بگیرند و با واقعنگری از خودشیفتگی و خانوادهبازی خود بگذرند و در گفتوگو با روشنفکران، فرهنگیان و شخصیتهای سیاسی اقوام تاجیک و اوزبیک و هزاره در محور یک جریان سیاسی برای حق تعیین سرنوشت اقوام غیرپشتون کنار بیایند.