صفار سامانی
جدا از فرمانروایان بزرگ و امپراتوریهای نیاکان تاجیکان مانند: پیشدادیان، کیانیان، میتانیها، هخامنشیها، اشکانیان، کوشانیان، یفتلیان، ساسانیان، سامانیان، طاهریان، صفاریانو غوریان، سلسلههای محلی نیز در دورانهای مختلف در گوشه و کنار خراسان از سوی تاجیکان پرچم آزادیخواهی را برافراشته اند که بسیاری از مردم ما حتا با نامهای این سلسلهها ناآشنا اند و از سوی دیگر، پانترکیستها با استفاده از غفلت تاجیکان، این دودمانها یا سلسلهها را ترکتبار تلقی و به معرفی گرفته اند. بنابر این؛ لازم است تا در مورد کیداریان، کابلشاهان، شیران بامیان، شاهان محلی راب، مهربانیان یا ملوک سیستان، شاهان خاران، شاهان سواتی، چغانیان، باینجوریان یا امرای انداراب، زابلشاهان، شاران غرجستان، ملوک کرت، سربداران خراسان، سیمجوریان و گوزگان خدات (فریغونیان) بدانیم که در این جستار پیرامون شماری ازین شاهان محلی بطور فشرده میخوانیمو از کیداریان آغاز میکنیم که از تاریخ مختصر افغانستان نوشتهی حبیبی و از کتاب سرنوشت تاجیکان در سدههای اخیر نوشتهی مهندس محمد عالم جمال روبرداشت نموده ام: کیداریها دودمانی تاجیکتبار و از قبایل سکاییکه بنام کوشانیهای کوچک مشهور اند. آقای جمال نوشته است: «به احتمال قریب به یقین نام کیداریها برگرفته شده از نام کیدار، آخرین امپراطور ماهبانویان است.» کیدارا یا کیداره یک نام پارسیست که از کی به معنای پیشوا و پادشاه و دارا ترکیب شده است. پایتخت نخستین این دودمان بلخ بود و پس از شکست از ساسانیها به جنوب هندوکش متمرکز شدند که در نتیجه پشاور را از ساسانیها پس گرفتند و بر بخشهایی از هند نیز فرمانروایی کرده اند. همچنان؛ کابل شاهان از همتباران کوشانیان و یفتلیان بودند. کابلشاهان از جنوب هندوکش تا سند، کابل، زابلستان و سیستان را اداره میکردند و دوسده از ورود عربها جلوگیری کردند و الی اینکه توسط صفاریان تاجیک و تازه مسلمان شده برافتادند. در مورد کابلشاهان قصهها و روایات جالب و خواندنی به تکرار در میان کابلیان معروف است که باید در مورد بیشتر نوشت و پژوهش کرد و در اینجا کافی بود تا بطور فشرده نام برده شوند و اکنون ادامه میدهیم با معرفی شیران بامیان(۴۲۰ تا ۹۵۸م) که دودمانی دیگر تاجیکتبار بودند. در مورد شیران بامیان که تاجیکتبار و از بقایای کوشانیها و یفتلیهای بودند به تکرار و تقریبا در تمام تاریخهای خراسان مطالعه کردهام. در اینجا فشردهی معرفی و در مورد ریشهی تباری این دودمان از هیوان تسانگ/گردشگر چینی میدانیم که تاجیک بودند. بعد از قرن پنجم میلادی که امپراطوری یفتلی سقوط کرد، در نقاط صعبالعبور کوهپایههای خراسان(افغانستان کنونی)مرکزی مانند بامیان، غرجستان، دیراوود، جاغوری، مالستان، شارستان، گردیز و … پراکنده شدند و به تشکیل امارتهای محلی پرداختند. بامیان یکی از مراکز آنها بود که سلسلهای معروف بنام شیران بامیان در آن ظهور کرد. واژهی شیر در اینجا به معنای شاه و فرمانرواست، و دو شاه از شیران بامیان شهرت بیشتر دارند و در تاریخ از آنها بیشتر یاد شده است. این دو شاه بنامهای «شیرمه» (شیر بزرگ)، که هم عصر با بهرام گور پادشاه ساسانی(۴۲۰ – ۴۳۹م) بود و «شیر باریک»، به معنای شاه خرد و کوچک یاد میشده اند. شیرمه (شیر بزرگ) در حدود سالهای ۴۲۰ – ۴۳۹م و شیر باریک درحدود ۹۵۸م زندگی میکردند که بین این دو، مدت پنجسده فاصله است. سلسلهی شیران بامیان که به حدود ۱۷ شاه میرسد، تا دورهی نفوذ اسلام بر بامیان فرمانروایی داشتند. یکی دیگر از فرمانروایان محلی تاجیکان خراسان، ملوک کرت یا کرت شاهان بودند و عبدالشکور حکم در کتاب چهرههای شگفت انگیز تاریخ این سلسله را به معرفی گرفته که فشردهی آنرا اینجا میآوریم: موسس دودمان کُرت ملک شمسالدین محمد بن ابوبکر بوده و نسبش به سلاطین غوری میرسد. سلسلهی آل کُرت از ۶۴۳ الی ۷۸۳هـ در خراسان با مرکزیت هرات در بیشتر از یک سده در خراسان مرکزی حکومت کردند. سرزمین شان را در همان برههی تاریخ با عیاریها، زیرکیها و سیاستهای خردمندانه از شر سپاه سفاک چنگیز رهائی بخشیدند. سلسلهی فرمانروایی این دودمان از ملک شمسالدین نوادهی ملک رکنالدین که یکی از سران سپاه چنگیز خان بود(۶۷۶-۶۴۳هـ) آغاز و با به قدرت رسیدن رکنالدین پسر شمسالدین محمد پُرقدرت و وسیعتر شد. پس از آن فخرالدین پسر رکنالدین نوادهی شمسالدین بر مسند پدر نشست و پس از آن غیاثالدین فرزند فخرالدین به قدرت رسید و حاکمیت این دودمان را در ادامه، شمسالدین محمد رهبری کرد و از پی آن، ملک حافظ به قدرت رسید و پس از معزالدین حسین بود که آخرین فرمانروای این دودمان(غیاثالدین فرزند معزالدین) به جای پدر نشست و بین سالهای۷۷۱-۷۸۳ه در قلمرو کُرتشاهان فرمانروایی کرد تا بالاخره غیاثالدین محمد کرت پس از جانفشانیهای بیشمار و مقاومتهای دلیرانه در سال ۷۸۳هـ از تیمور لنگ شکست خورده و اسیر گردید که به ماورالنهر فرستاده شد. سپس در سال۷۸۷ه به امر تیمور کشته شد و سلسلهی فرمانروایی دودمان کرت پایان یافت. آلکرت جدا از عیاریها و مبارزات آزادیخواهانه، در پاسداری و رشد فرهنگ خراسانی و زبان پارسی دری کارهای پرثمر و پر دست آوردی داشته اند. آقای حکم در کتاب«نامبرده» ملک رکنالدین را شاعر زبان پارسی میداند. استاد محمد کاظم امینی از نسخهی قلمی شاعری بنام«میرزا رحمتالله تایب کُرتی» نامبرده و گفته است که تا سالهای ۱۳۶۸خ الی ۱۳۷۷خ در نزد یکی از پیران و پیشوایان طریقت در میمنه بنام«عبدالخلیلخان» نگهداری میشده، خبر داده است و گفته است که این اثر گرانبها پس از وفات شخص نامبرده (عبدالخلیلخان)، دست به دست شده و الی اینکه ناپدید شد. دربار این دودمان کانون شاعران، هنرمندان و دانشمندان خراسانی بود و به ساخت و ساز بناهای تاریخی و شهرسازی علاقهی فراوان داشته اند. طوریکه ارگ تاریخی هرات در تجاوز چنگیزخان ویران شد و چهلسال بعد در زمان فرمانروایی شمسالدین محمد، دوباره بازسازی و اعمار گردید. همچنان؛ در سال۷۷۷ه در عهد ملک غیاثالدین، به دست صنعتگران هراتی دیگ تاریخی ساخته و وقف مسجد هرات شد که گفته میشود از نگاه ساخت و تزئینات یکی از شهکارهای شگفت انگیز تاریخ میباشد. یکی از بناهای دیگر تاریخی هرات (باغ بیت الاماره یا بیت الامان) نیز در زمان این دودمان ساخته شد و این باغ همان طوریکه از نامش پیداست، مکان شاهان هرات بود که گفته شده از حیث آبادی و زیبایی، باغی دیگر به شادابی و سرسبزی آن نبود و ناگفته نماند که بانی مصلیهای هرات هم ملوک کُرت گفته شده اند که تیموریان آنرا انکشاف داده و بیشتر ساختند. در مورد ریشهیابی واژهی«کُرت» پژوهشهای چندانی نشده و اما گفته اند در خوارزم این واژه به معنای «برید یا شق نمود» است و در گویش کوهدامن-کابل به معنای بریده یا شق زمین کشاورزیست، مثلن: کُرت گندم، کُرت شالی، یک کُرت، دو کُرت، چند کُرت، این کُرت و آن کُرت. همچنان؛ در قاموس جغرافیایی افغانستان نام جایی در هرات گفته شده است. به هر رو؛ این واژه به هر معناییکه باشد، به نقل از کتاب «مطول» علامه تفتازانی آورده اند که در عُرف دودمان کُرت به تعظیم دلالت داشته است. بنابر منابع تاریخی، ملوک کرت با سربداران خراسان جنگهایی داشته اند که گویا به دلیل تفرقههای مذهبی باشد، زیرا سربداران را شیعه گفته اند. در مورد سربداران خراسان، از کتاب نهضت سربداران خراسانو چهرههای شگفت انگیز تاریخ یادداشت کردهام که میخوانیم. طوریکه؛ جنبش سربداران خراسان در سبزوار-هرات که نام این ناحیه در زمان ظاهرشاه به شیندند تغییر کرد، شکل گرفت و جنبشی بود علیه ستمکاران و وحشیگریهای مغولان. هرچند در ایران امروز این جنبش را یک جنبش شیعه میخوانند، اما حقیقت اینست که دشمنان سربداران، سنیها یا کدام مذهب دیگر نبودند تا جنبش بتواند شکل مذهبی بخود بگیرد. مغولان هیچ کاری به کار مذهب کسی نداشتند، بلکه کارشان غارت و کشتار بود و برایشان تفاوت نمیکرد که چی کسی پیرو کدام مذهبیست. قیام علیه مغولها زمانی میتوانست شکل بگیرد که از پشتیبانی عامهی مردم برخوردار باشد. پشتیبانی عامهی مردم زمانی میتواند ممکن شود که آرمانها مشترک باشد و منافع مشترکی مردم را متحد کرده باشد. اگر قیام شیعی بوده/باشد، نباید پیروان مذاهب دگر در آن سهم میداشتند. وانگهی قیام سربداران یک قیام خراسانیست با مرکزیت هرات و نیشاپور. این مناطق جایگاه شیعه و سنی بود/است و قیام سربداران علیه مغولان، قیامیست خراسانی علیه ظلم و ستم مغولان بر خراسانیان. همچنان؛ دودمان سیمجوریا نیز تاجیک بودند که در منابع تاریخهای افغانستان/خراسان چندان مورد توجه نبوده است و اما در لابلای منابع تبارشناسی و بعضی کتابهای تاریخ نیز کمو بیش بدان پرداخته شده است. و اما در اینجا بطور فشرده به معرفی میگیریم. سیمجوریان نام دودمانیست که بر قهستان و نیشاپور فرمان میراندند و در خراسان جایگاه بلندی داشتند. دودمان سیمجور در اواخر سده سوم در صحنه سیاست خراسان ظاهر شدند و تا زمان پیدایش اسماعیلیان در قهستان باقی مانده بودند، در تمام این دوران که گویا از ۲۹۸ تا ۴۸۴، ۱۸۶ سال ادامه یافت قهستان پایگاه قدرت آنان محسوب میگردید. این دودمان در دولت سامانیان نفوذ داشتند و گفته میشود مذهب رسمیشان شیعه بود و بعضی از تاریخ نگاران ارتباط این دودمان را با اسماعیلیان ثبت کرده و یکی از امیران معروف آنان بنام ابوعلی سیمجور را اسماعیلی مذهب گفته اند. خواجه نظام الملک در سیاستنامه نوشته است: نصر بن احمد سامانی(۳۳۱-۳۰۱) و ابوعلی سیمجور اسماعیلی مذهب بوده اند، در حالیکه مرحوم محمد قزوینی این سخن را رد میکند و اما عطا ملک جوینی همین مطلب را به نقل از حسن صباح تأیید میکند. سیمجور دواتی پدر دودمان سیمجوریان در زمان لشکر کشی سامانیان به رهبری امیر احمد سامانی(۳۰۱-۲۹۵) بسوی سیستان، از فرماندهان سپاه بود که پس از او پسرش ابوعلی سیمجور بر جای پدر نشست و امیر دودمان سیمجوریان گردید. پایان کار این دودمان مشهور و مقتدر را به سال ۴۸۴ه در استان قاین گفته اند. ابن اثیر نوشته است: «علت پادشاهی آنان بر قهستان چنان بود که از خاندان سیمجور فرمانروایان خراسان در دوره سامانیها، مردی که نام او منور(پایان کار ۴۸۴) است باقی مانده بود. و او را خاص و عام مردم اطاعت مینمودند. چون کلسارغ والی قهستان شد، به ظلم و ستم مردم پرداخت و خواست خواهر منور را بدون حلالیت تصرف کند. این باعث شد که منور به اسماعیلیان پناه ببرد و با آنان همکاری کند و در این حال وضع اسماعیلیان خوب شد و قدرت گرفتند و بر قهستان مسلط گردیدند از جمله خور، خوسف، رزون، قاین، تون و نواحی آن». قابل یاد آوریست که قایِن مرکز قُهِستان است و امروزه قاین مرکز بیرجند در شرق ایران و در نزدیک مرز غربی خراسان/افغانستان است. و ناگفته نماند که قهستان و نیشاپور از شهرهای خراسان بود، طوریکه نخستین مؤرخ و جغرافیا نگار عرب مشهور به بلاذری نیز در کتاب معروف خود/فتوحالبلدان، قهستان و نیشاپور را از شهرهای خراسان میشمارند. گوزگان خدات/آلِ فَریغون یکی دیگر از دودمانهای تاجیک در شمال هندوکش بودند. این دودمان همانند سیمجوریان، باینجوریان، شیران بامیان، کابلشاهان، شاران غرجستان، ملوک کرت، چغانیان و شیران ختلان از فرمانروایان محلی خراسان بودند که در حدود ۲۷۹ هـ.ق/۸۹۲ میلادی تا ۴۰۱ هـ.ق/۱۰۱۰ میلادی بر ناحیهی جوزجان و پیرامون آن فرمانروایی کردند. این دودمان تحت حمایت سامانیان بودند و سرانجام به دست غزنویان منقرض شدند. واژهی فریغون آنسان که از اسناد تاریخی بر میآید، در حوزهی جغرافیایی شمال افغانستان کنونی تا خوارزم و ماوراءالنهر رواج داشتهاست. نویسندهی حدودالعالم که اثر خود را در ۳۷۲ هـ.ق/۹۸۲ میلادی نوشته و آن را به ابوالحارث محمد بن احمد مشهورترین فرمانروای این سلسله تقدیم داشته، میگوید که پادشاهان کنونی گوزگانان از اولاد فریدون (پادشاه سلسلهی پیشدادیان) اند. تشابه نام فریغون با فریدون و گفتار نویسندهی حدودالعالم مایهی آن شده که برخی از خاورشناسان گفتهاند اگر پیوندی میان فریغونیان و خوارزمشاهیان(خوارزم شاهان نخستین تاجیکتبار بودند)در کار باشد، میتوان سلسلهی نسب آنها را به فریدون پیشدادی یا سیاوش کیانی رساند. نخستین نویسندهای که فصل جداگانهای از کتاب خود را به این خاندان اختصاص داده، ابونصر عُتبی است. وی تنها نام ۲ تن از فرمانروایان این سلسله را آورده و گفتهاست که در سراسر روزگار فرمانروایی سامانیان، ولایت گوزگان در دست فریغونیان بودهاست. ابن حوقل که اثر خود را پیش از حدودالعالم نوشته، شهر «اَنبار» را بزرگترین شهر این ناحیه دانسته و گفتهاست که آل فریغون زمستانها در این شهر اقامت میکنند و انبار پایتخت فریغونیان یا آل فریغون بوده است. فرمانروایان فریغونی توجه بسیاری به گسترش دانش و فرهنگ داشتند و دانشمندان را مینواختند. نخستین کتاب جغرافیا به زبان پارسی، حدودالعالم منالمشرق الیالمغرب، به تشویق یکی از افراد این سلسله، ابوالحارث محمد و هم به نام او نوشته شد. نام مؤلف این کتاب معلوم نیست، اما مینورسکی در تعلیقاتی که بر ترجمهی همین کتاب نوشته نام او را، به احتمال، ابن فریغون و از افراد همین خاندان دانستهاست. این کتاب در ۳۷۲ هق/۹۸۲میلادی نوشته شده و یکی از نخستین آثار برجا ماندهی زبان پارسیست. تألیف این کتاب در دورانی که زبان پارسی رونق چندانی نداشته، نشانهای از میهندوستی امیران فریغونیست. سرانجام سرزمینهای تحت حاکمیت آل فریغون به سال ۴۰۸ هـ.ق مطابق به ۱۰۱۸ میلادی کاملن در تحت اقتدار غزنویان درآمد. بنابر این؛ دودمان فریغونیان که تقریباً ۱۶۰سال بر مناطق شمالغربی افغانستان کنونی فرمانروایی داشتند و پایتخت شان انبار یا سرپُل کنونی بوده است، پایان یافت. حکومت محلی دیگری را به نقل از دکتور ذبیحالله ساعی به معرفی میگیریم که قرار است: در میانهی سدههای چهارم تا هشتم میلادی در جنوب باختر کهن فرمانروایی نسبتن کوچک با مرکزیت محتملن شهرستان روی دوآب استان سمنگان کنونی وجود داشته که بیشتر تاریخنگاران از آن به عنوان “پادشاهی راب” و شماری هم از آن با نام “اربابنشین/حاکمنشین راب” یاد نمودهاند. این پادشاهی/اربابنشین که در شمالغرب با گوزگان (جوزجان)، در شرق با کاداگ/کاداگستان (استانی در منطقهی تخارستان قدیم با مرکزیت شهر وارلو در نزدیکی دریای کهندژ/کندز کنونی) و در جنوب با بامیان هممرز بوده، مناطق شناختهی چون کَه (کهمرد کنونی) و مناطق امروزه ناشناختهی چون مدر/مالر (خوانش با سکون دال و لام)، ریزم و گندر/گندار را در بر میگرفته است. اندکبودن دادههای تاریخی در مورد راب باعث گردیده این پادشاهی کمترشناخته و حتا ناشناخته باقی بماند. آنچه امروزه در مورد راب میدانیم به یُمن اسناد برجای مانده از بایگانی پادشاهی راب است که شامل بیش از ۱۵۰ سند/کتیبه به زبان باختری میشود. این اسناد که در بازهی زمانی چهارصد ساله (میان سدهی چهارم تا هشتم میلادی) نگارش یافته، در نفس خود گنجینهی ارزشمندی در راستای شناخت زبان کهن باختری و منبع غنیای برای مطالعات شاخهی ایران خاوری زبانهای هندواروپایی میتواند قلمداد گردد. همچنان؛
پادشاهی محلی دیگری بنام مهربانیان از ۱۲۳۶ تا ۱۵۳۷ترسایی فرمان راندند که سیستانو قهستان زیر فرمانروایی آنان بود. این دودمان فارسیزبانو مسلمان سنی مذهب بودند که به وسیلهی صفویان به مذهب تشیع درآمدند و حاکمیتشان نابود شد. لقب مهربانیان، ملک بود و حتا بنام خود سکه ضرب میزدند که در قلمرو ایشان رواج داشت. گفته میشود بازماندگان مهربانیان هنوزهم از خانوادههای مهم سیستان ایران هستند. در سده هفدهم ترسایی دودمانی دیگر تاجیکتبار که خودشان را فرزندان نوشیروان عادل میپنداشتند با مرکزیت استان خاران بلوچستان پاکستان، سلطنتی را بنیان گذاشتند که تا نیمهی اول سده نزدهم ترسایی در بخشهایی از پاکستان فرمانروایی کردند، سکههم ضرب میزدند و نمونههای پول کاغذی سلطنتشان نیز موجود است. برعلاوهی شاهان خاران بلوچستان، سلسلهی دیگری تاجیکتبار نیز در بخشهایی از پاکستان امروزیو جنوب هندوکش فرمان راندهاند که عارف حسنخان آخندزاده پژوهشگر تاجیک پاکستانی از همان سلسله است. او در مورد چنین مینویسد: مملکت قرون وسطایی گَبَر در شمالشرق افغانستان و مناطق شمالی پاکستان به مثابۀ یک سلطنت مسلمان تاجیک در۱۱۹۰ترسایی بنیانگذاری شد که دو برادر اریکهدار آن بوده اند. سلطان بهرام و سلطان پَکهل(یا فهکل) گِبَری شاخههای از یک دودمان شهزادگان تاجیک زردشتی گرویده (به اسلام) بوده اند که بر ساحهی درهی معروف پیچ در کنر أفغانستان فرمان میراندند. این خانواده به گونهی سنتی خود را از بازماندگان سکندر ذولقرنین یا کوروش کبیر- بنیانگذار امپراتوری هخامنشی پارس در ۲۶۰۰سال پیش میدانند. سلطنت گِبَری به خاطر سلطان جهانگیر عضو پسینی از این دودمان، با نام«سلطنت جهانگیری» که به خاطر دستاوردهایش آوازهی بیشتری به دست آورد، بیشتر شناخته میشوند. به خاطری که پایتخت شان در منگلاور سوات بود، نام دیگر این سلطانها «سواتی» بود. چغان خدات نیز نام فرمانروایان محلی دیگری بودند. ناحیهی چغانیان نخست در قلمرو کوشانیان قرار داشتهاست و در دورهی ساسانیان، جزو سرزمینهای اصلی هپتالیان بهشمار میرفت و بهرغم استقلال نسبیو داشتن فرماندار مستقل، جزو نواحی تحت نفوذ ساسانیان شمرده میشد. با لشکرکشی خسرو انوشیروان، چغانیان کاملن به تصرف ساسانیان درآمد.
چَغانیان یک امیرنشین کوچک در کرانهی راست رودخانهی آمودریا در جنوب سمرقند بود که از مردمان ایرانی تبار بودند. ناحیهی قدیمی چغانیان که شهر مهم آن نیز چَغانیان نام داشت امروزه تقریبن مطابق با استان سُرخاندریا (به مرکزیت شهر تِرمِذ) در جنوب ازبکستان است. در پارسی میانه به آن چغانیگان گفته میشد، عربیشدهی نام چغانیان به صورت صغانیان آمدهاست. همچنان؛ به فرمودهی عارف حسنخان آخندزاده، نام چغانسرای که پسانها اسدآباد نام گرفتو مرکز استان کنر در شرق افغانستان امروزیست برگرفته از شاهزادگان ساسانی باستان، «چغانیان» است. گپ آخر همین که پیرامون باینجوریان، شاران غرجستان، زابلشاهان، بهمنشاهان در جنوب هند و …خواهیم نوشتو در ضمن سایر حکومتهای محلی تاجیکی که در این جستار بطور فشرده معرفی شدند را بیشتر واکاوی خواهیم نمود.