نویسنده: حمید اسلمی
چندی قبل اخباری منتشر شد مبنی بر اینکه طالبان در شهرستان جاغوری استان غزنی به مردم هشدار دادهاند که باید چنان لباس بپوشند که آنها میخواهند. طالبان در اخطاریه خود به طور تهدیدآمیزی گفتهاند که پسران و مردان حق پوشیدن شلوار و پیراهن معمول در دیگر کشورها را ندارند و باید «پیراهن تنبان افغانی» بپوشند. در مورد زنان سطح این قیودات بیشتر شده و زنان این شهرستان از پوشیدن شلوار لی، پیراهن پنجابی و لباسهای ترکی منع شدهاند. طالبان در ادامه گفتهاند که برای پدر و برادران افراد متخلف جزا داده می شود تا آنها دخترانشان را مجبور به پوشیدن لباسی کنند که از دید افراد این گروه قابل قبول و پذیرفتنی باشد.
حکایت مخالفت هرگونه رفتار خلاف توقع طالبان در مورد خصوصیترین انتخاب مردم افغانستان موضوع درازدامنی است. چندی قبل در شهر کابل هم فیلمهایی منتشر شد که افراد این گروه به جوانی که لباس معمول جهانی یعنی شلوار و پیراهن پوشیده بود، گیر داده و به او سیلی زده بودند. فیلم دیگری هم در شبکههای اجتماعی نشر شد که افراد این گروه جوان دیگری که از همین جنس لباس پوشیده بود را مجبور کردند که داخل آب کثیف جوی کنار جاده برود و بدینسان با وضع رقتباری آن جوان را تحقیر کردند.
حکم لباس و پوشاندن بدن مرد و زن در احکام اسلامی کاملا واضح است. آنچه در شریعت آمده است، پوشاندن نقاط مشخص بدن توسط زنان و مردان است. اینکه این پوشش چگونه باشد و چه الیاف و جنس لباسی برای این منظور استفاده شود، به توانایی و سلیقهی خود فرد واگذار شده و هیچ حکم صریحی در این مورد وجود ندارد. اینکه چرا طالبان با وجودی که خود را نمایندهی شریعت دانسته اما در مواردی دخالت میکند که هیچ حکم شرعی در مورد آن ندارند، نشان از این نکته میدهد که افراد این گروه چقدر از احکام دینی بیخبر اند. آنها به طور خودکار گمان میکنند که دین همانی است که آنها میدانند و به خیال خود مردم را با اجبارکردن به موارد بسیار خصوصی، به سوی دین سوق میدهند.
افراد طالبان فرق زیادی بین نظریات شخصی خود که برآمده از دل پشتونوالی و رسم و رواجهای قبیلهای خویشتن است و دستورات دین اسلام قایل نیستند. به همین لحاظ، احکام دینی از نظر آنها فقط در صورتی درست است که در قالب پیشفرض آنها که برگرفته از سنتهای قبایلی و روستایی آنها است، برابر باشد. به عبارت دیگر آنها احکام دینی را مساوی با تفکرات دهاتی خود میدانند و تفکرات قبیلهای خود را عین دین. از آنجایی که اکثر قریب به اتفاق سربازان این گروه بیسواد بوده و با کتاب و مطالعه بیگانهاند، هیچکسی جرات استدلال و سخنگفتن با آنها را ندارند، زیرا به خوبی میدانند که این کار بیهوده است. فعلا مردم کشور چارهای جز این ندارند که در شخصیترین مسایل خویش نیز مطابق میل سربازان طالبان رفتار کنند.
کارل مارکس در این مورد سخن نیکویی دارد: «انسان همانطور زندگی میکند که فکر میکند و همانطور که فکر میکند، زندگی میکند». این سخن مارکس توضیحدهندهی تفکرات طالبان و بستهبودن افکار آنها به محیط روستایی و زندگی قبیلهای و نیمهبیابانی آنها است. اگر افراد این گروه با شهرنشینی و آداب معاشرت در جوامع بزرگتر آشنا بودند، طرز تفکر آنها هم فرق میکرد. اما متاسفانه که چنین نبوده و اکثریت افراد این گروه جوانان بیسواد و برخاسته از محیطی اند که هیچ چیزی جز تفنگ و خشونت را نمیشناسند. این موضوع را میشود در دیدگاه مردم کشورهای اسلامی دیگر در مورد طرز پوشش مردان و زنان به وضوح دید. دیدگاه دیگر مردم جهان با دیدگاه طالبان نسبت به این مسایل فرق واضح داشته و این مسئله نشان میدهد که بخش کثیری از مسایلی را که این گروه به نام دین و با زور و اکراه به خورد مردم میدهند، ریشه در احکام شرعی ندارد، بلکه نتیجهی رشد آنها در محیط متفاوتی است.
الیور روا نویسنده و افغانستانپژوه معروف فرانسوی در مقدمهی یکی از کتابهای خود در مورد افغانستان نوشته است، به این موضوع اشاره کرده که در موارد بسیاری در میان اقوام پشتون، اگر بین سنتهای قبیلهای و دستورهای دینی تضادی پیش آید، آن مردم به راحتی به سنتهای قبلهای خود اهمیت بیشتر داده و آن را مقدم بر احکام دینی میدانند. به همین دلیل سختگیری بیدلیل طالبان در مورد چگونگی لباسپوشیدن مردم هیچ دلیل شرعی نداشته و کاملا برگرفته از ذوق و سلیقهی قبیلهای و سنتی آنها است. آنها در این مورد به وضوح ارزشهای قبیلهای خود را بر دستورات صریح دینی رجحان داده و دستورات دین را در این مورد ناقص و ناپسند میدانند.
متاسفانه آنهایی که مخالف این طرز تفکر طالبان اند و آن را برخاسته از دل شریعت نمیدانند، یا خود مستفید از وضعیت هستند و سود خود را در ادامه این وضعیت میبینند و یا اینکه اگر از این موضوع ناراضی بوده و آن را مغایر با احکام دینی میدانند، در مقابل این دستورات چارهای جز سکوت ندارند. طالبان اکنون سرمست از تسخیر افغانستان با استفاده از زور و اجبار، زندگی را بر مردم و جوانان کشور هر روز سختتر میکنند. اما تجربه نشان داده است که استفاده از زور در امور دینی و فرهنگی همیشه نتیجهی عکس داده و در درازمدت این عقدههای فروخفته تبدیل به آتش زیرخاکستر خواهد شد. آتشی که روزی زبانههای آن همه جا را فرا خواهد گرفت.