نویسنده: داکتر زهرا اسدی
زمانیکه هیتلر رهبر حزب نازی در آلمان به قدرت رسید، بسیاریها این اتفاق و رویداد سیاسی را به فال نیک گرفتند و آن را مایهی اقتدار بلامنازعهی آلمان دانستند. از این پیروزی دیری نگذشته بود که فرار روشنفکران و فیلسوفان از آلمانی شروع شد، در همان هنگام «برتولت برشت» شاعر و نمایشنامهنویس معروف آلمانی از ترس اینکه بازداشت و شکنجه نشود به پراک گریخت. او در برنامهای اشتراک کرد و با دید انتقادی نسبت تحولات سیاسی آلمان اظهار نظر کرد، مردی از جمع بلند شد و فریاد زد که مردم آلمان از به قدرترسیدن هیتلر و نازیها خوشحال به نظر میرسند، برشت رو به جماعت کرد و گفت: «آنکه میخندد، هنوز خبر هولناک را نشنیده است» او که هشتادسال پیش اینگونه در بارهی هیتلر پیشبینی کرد، اما ما هشتادسال بعد به همان سرنوشت مردم آلمان روبهرو هستیم، به همین دلیل در روزگار ما سخن «برشت» زندگی انسان افغانستانی را به درستی تفسیر میکند. هیتلر از مردم آلمان چیزی نخواست، او گفت: «باور کنید، اطاعت کنید و بجنگید.» حاکمان امروز افغانستان هم همین را میگویند و از مردم افغانستان همینها را میخواهند. با این تفاوت که زنان باید باور کنند، اطاعت کنند و در خانه بمانند.
سقوط رژیم جمهوریت برای همه شوکهکننده و حیرتانگیز بود؛ اما پسلرزههای فروپاشی نظام جمهوریت بهدست طالبان، زنان افغانسانی را بیشتر از همه زیر آوار برد و آنها را بهصورت کامل از قطاری که مسیرِ توسعه اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی را در پیش گرفته بود، پایین انداخت.
روایت طالبان از زنان افغانستان برای بسیاری از شهروندان افغانستان دور از تصور نبود، همان روزگاری که آمریکا در تبانی با سازمانهای استخباراتی منطقهای و جهانی دست این گروه شورشی را گرفتند و بر سفرهی معامله با سرنوشت مردم افغانستان نشاندند، از آنها نسبت به مسایل زنان و جایگاه زنان در آیندهی افغانستان تعهد میگرفتند، اما آنها نه تنها چنین نکردند، بل پیوسته در رسانهها نمایندگان بازیگران منطقهای و فرامنطقهای ظاهر میشدند و از «تغییر فکری» طالبان سخن گفتند. وقتی رسانهها و کنشگران جوان از آنها میپرسیدند که دیدگاه و موضع شما در بارهی زنان افغانستان و دستآوردهای آنها چیست؟ آنها بیمحاب میگفتند که ما به تحصیل، کار و حقوق زنان افغانستان مشکل نداریم. ما حق مسلم آنها را در چارچوب شریعت اسلامی مد نظر داریم. شماری از لابیگران داخلی و بیرونی آنها بیآنکه به محتوای سخنان و موضعگیریهای آنها توجه نمایند، میگفتند ما که گفته بودیم اینها تغییر کردهاند و دیگر آن طالبان بیستسال قبل نیستند. شاید آنها میدانستند که طالبان چه میگویند و چه برنامه و رویای نسبت به آیندهی زنان افغانستان در سر دارند، اما سناریوی این پروژهی هولناک طوری نوشته شده بود که باید عملی شود.
موضعگیریها و سخنان مبهم و چندپهلوی نمایندگان طالبان در دوحه برای اهل خرد، زنگ خطری بود و از آیندهی مبهوت و شگفتزدهای حکایت میکرد. در آن روزگار ما میفهمیدیم که محولکردن حقوق، کار و تحصیل زنان به شریعت اسلامی، آب را تیرهتر میکند و زنان افغانستان را بر لبهی پرتگاه میبرد، چون نص اسلامی مثل هر پدیده و متن دیگری، تفسیربردار است و تاریخ این دین نشان داده است که متون دینی ظرفیت تفسیربرداری و قرائتپذیری متعدد و حتا متضاد را دارد. اگر در آن روزگار از نمایندگان طالبان میپرسیدند که شما به اساس کدام تفسیر و روایت دینی به مسایل زنان نگاه میکنید و میخواهید حقوق زنان را مدنظر بگیرید؟ دیدگاههای آنها اندرین باب مشخصتر میشد، اما کسی از آنها چیزی و توضیحی نخواست و آنها با همان فکر و ایدهی بسته آمدند و برکشور مسلط شدند. اما از همان روز اول زنان کشور را نشانه گرفتند، دست آنها را از ادارات کوتاه کردند، گفتن که شرایط خوب نیست، ما برای شما جای مناسب در نظر میگریم، تا امر ثانی در خانه بمانید! بر رسانهها محدودیت وضع کردند و گفتند که اینگونه حضور زنان در رسانهها قناعتبخش نیست، دروازههای مکتبها را بهروی دختران و زنان بستند و گفتند که محیط سالم و اسلامی نیست، نوبت به دانشگاهها رسید، دانشگاهها را بهروی دختران بستند و حتا اجازه ندادند که دختران که چهارسال با تحمل صدها رنج و تکلیف به دانشگاه رفته بودند تا روزی مدرک تحصیلی خویش را بگیرند، اما دستور رهبر طالبان، به آنها اجازه نداد تا آخرین آزمون دانشگاهیشان را به پایان برسانند. آنها آخرین میخ را بر تابوت امیدهای زنان کوبیدند و گفتند که امر امر امیرالمومنین است و اطاعت از آن واجب! از آن پس معلوم شد که برخورد با زنان، ربطی به محیط سالم و همچنان اسلامیکردن مرکزهای آموزشی و مضامین مکاتب و دانشگاهها ندارد، آنچه که رهبران رژیم طالبان را به این نتیجه رسانده است تا مانع تحصیل و رشد دختران و بانوان کشور شود، باورهای قبیلهای و برداشتهای قرون وسطایی آنها از دین و شریعت است. آنها جامعهی افغانستان را جامعهای مملو از فساد اخلاقی تصور میکردند ]میکنند[ که بر محور زنان و حضور آنها در جامعهی زنان میچرخید. آنها میپندارند و بارومندند که جایگاه زنان، چهاردیواری خانه است و و ظیفهی آنها آشپزی، همخوابگی و بچه به دنیا آوردن است. کسانی که افزون بر اینها، در پی حق و حقوق بر زنان هستند، دشمنان «افغانیت و اسلامیت» اند و از سوی دشمنان اسلام به این امر تحریک و تشویق میشوند تا از طریق زنان جامعه را فاسد نمایند. برای توجیه این باروها به دو روش استناد مینمایند، شریعت اسلامی (صدر اسلام) و فرهنگ قبایلی که آنها را این گونه پرورش داده است.
طالبان میدانند که تنها راه دربندکردن زنان و کوتاه نمودن دست آنان از خودکفایی اقتصادی، سیاسی و فرهنگی در آیندهی افغانستان، اجازه ندادن آنها به ادامهی آموزش و پرورش و تعلیم و تحصیل است. طالبان میدانند که تحصیل، شهروند منتقد، پرسشگر و خردگرا به بار میآورد. به همین دلیل آنها با پدیدهی مکتب و دانشگاه بیگانهاند ولی فعلاً چارهای ندارند و از خیر تحصیلات پسران گذشتهاند، ولی زنان را هدف قرار دادند، و اگر روزی این پروژه تبدیل به پروسه شوند و مشروعیت ملی و بینالمللی بگیرند، مسالهی هرچه مکتب و دانشگاه است را یکطرفه میکنند، چون به باور سران این گروه «دانش عصری مباح است» دقیقاً مثل نصوار کشیدن طالبان است، حکم شرعی در این باب نیست، میتوانید بکشید و یا نکشید.
طالبان اگر به چنین خواستی و آرمانی برسند و جهان همینگونه نقش تقبیحکننده را بازی کند و دست از حمایت مالی و استخباراتی آنها بر ندارند، همچنان نسبت به وضع امروز و فردای مردم افغانستان، بهویژه زنان این کشور احساس و نگران نشوند، زنان این کشور قطعاً که به صورت مطلق از جامعه حذف میشوند. طبیعی است وقتی زنی با سواد نبود، ترجیح میدهید که در خانه بماند و بچه به دنیا بیاورد و چشم به جیب همسرش باشد. این کابوس دور از واقعیت نیست، دوسال شد دست زنان و دختران افغانستان از تحصیل و کار کوتاه شد، همین وضع اگر ۷ سال ادامه یابد، نیمی از جمعیت کشور بیسواد میمانند و دختر ۱۵ سالهی امروز ۲۲ ساله میشود و خانوادهاش تصمیم میگیرند که به اصطلاح خودشان «آبرومندانه پی بخت» روانشان کنند. طبیعی است دختری که تا ۲۰سالگی نتوانست از مکتب فارغ شود، دیگر قید تحصیل را میزند، آنهم در جامعهی سنتی افغانستان.
تجریه نشان داده است که دغدغهی یک زن بیسواد، خانهنشین و بچهبدوش، مبارزه نیست، عدالت نیست و دادخواهی برای ایفای حقوق انسانیاش نیست. به همین دلیل رهبران طالبان آگاهانه روی تحصیل زنان و دختران این کشور انگشت گذاشتند. بیگمان در چنین شرایطی همه متوجه شدند که زنان با چه سرنوشتِ تیره و تاری روبهرو اند، اما یا سکوت کردهاند ویا احساس بیپناهی میکنند. اما هستند زنان پیشکسوتِ که از تفنگ و زندان طالبان نترسیدند، از سرکوب و مرگ نترسیدند، به خیابانها رفتند و چشم در چشم طالبان، فریاد برآوردند که حق ما کجاست؟ آنها صدها راه پیمایی را در کشور به راهانداختند، گرچه از سوی رژیم صدایشان شنیده نشد، اما روایت رژیم حاکم را به چالش کشیدند و به جهان و جهانیان گفتند که شما چه کسانی را بر سرنوشت ما و کشور ما مسلط ساختید و چرا جلوی این پروژههای ویرانگر را نمیگیرید. جهان در این باره سکوت کردهاند و به صورت بالقوه چیزی نمیگویند.
سرانجام به سخن آن شاعر عصیانگر آلمانی «شماها، شماهایی که از مدّ دریا برخواهید خاست
ماها رخت برخواهیم بست
اگر از نقاط ضعف ما حرف زدید
دربارهی زمانهی ما نیز
چیزی بگویید»