نویسنده: دکتر صابر میرزاد
راه بنمایم تو را گر کبر بندازی ز دل؛
جاهلان را پیش دانا جای استکبار نیست.
ناصر خسرو
از گروهی که بر سر یک ملت، رنجِ فقر و بیکاری و خشونت و فلاکت را به بار آورده و سراسر جامعهی زنان کشور را در قفسِ جهل، بیسوادی و تاریکی حبس نموده است، چگونه میشود انتظار داشت سخن خوب و انسانی بشنویم؟
ذبیحالله مجاهد بدون شک یکی از رهبران گروه طالبان است. او از شروع شکلگیری دوبارهی طالبان در پاکستان و بهراهاندازی شورش تازهی این گروه در افغانستان، همچون سخنگوی طالبان فعال بوده و تا هنوز به عنوان محور بحثهای مطبوعاتی و نشراتی این گروه عمل نموده است. او اخیراً گف: «دلیل این که رهبران حکومت طالبان همه پشتون اند، اکثریت نفوس افغانستان پشتون است.» نیز سخنان دیگری هم در حول این محور اضافه کرده که کاملاً غیرواقعبینانه و نابخردانه است. سخن ذبیحالله مجاهد اهمیت دارد، زیرا حرف او حرف رهبر و تمام تیم رهبری طالبان است. این فرد از امینترین و نزدیکترینان رهبر خودخواندهی طالبان به شمار میرود.
بازتاب این ادعای طالبان فراگیر بود. رهبران و اکثریت فعالان سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعهی افغانستان از تمام اقوام این کشور اعتراضشان را بر ضد و ردِ این مدعا ابراز داشتند. آنچه این رهبران و بقیه کنشگران ابراز نمودند، بیشتر به سه نکته قابل دستهبندی میباشد:
- هر سخنی پیرامون میزانِ نفوس اقوام، پیش از نفوسشماری عادلانه و زیر نظر نهادهای مسوول سازمان ملل، احمقانه و غیرقابل پذیرش است؛
- این ادعای طالبان یک ادعای فاشیستی بوده و بیشتر برای مصروفساختن رسانهها و به سر زبان افتادن این گروه بوده است؛
- ابراز چنین شعارهای میانتهی بیشتر بهجای ثابتکردنِ چیزی، اقوام افغانستان را به جان هم میاندازد و سبب دوری و افزایش تنفر در بین اقشار اجتماع میشود.
با این وصف، دستکم یکبار دیگر رهبران، سیاسیون و فعالان اجتماعی و فرهنگی به این نتیجه رسیدند که امکان ندارد با طالب مذاکره و صلحی صورت بگیرد. محال است که با چنین گروهی همزیستی و همکاری به عمل آورد و حضور همچو افرادی در مقام زعامت و رهبری یک ملت هرگز قابل قبول نیست.
حالا موضوعی که باید به آن پیچید و جدی شمرد، این است که چرا و به چه سببی، طالبان میخواهند چنین ابرازنظرهایی بکنند و از آن چه سودی برایشان میرسد؟ یعنی مجاهد فقط خواسته از یک واقعیت پرده بردارد؟ اصلاً و ابداً چنین نیست. موضوع برمیگردد به ضعفهای بزرگ این گروه. آنها میخواهند از این چوپزدنها بر بِرکهی خونین جامعه، ماهی مراد خویش را صید کنند. طالبان فکر میکنند تمام اقوام افغانستان را سقوط داده اند و میتوانند بر بالای این مردم حکومت و زعامت همیشگیشان را تهداب نهند. اما بر این اند که تاجیکها به ویژه مردم استانهای پنجشیر، تخار، بغلان و شمالی بزرگ آرام نمینشینند و به مقاومت و تقویهی انسانی و مالی چریکهای خود ادامه خواهند داد. هراس دایمی طالبان این است. این گروه میدانند که تاجیکها ظرفیت دوباره ساقط ساختن و گرفتنِ افغانستان از چنگ طالبان را دارند. بنابراین، سعی دارند تا با ابرازنظرهای قومی و پندانیدن هرچه بیشتر رگِ عصبیتِ مردم پشتون، و جلب و جذب بیشتر پشتونها به ارتش طالبان، موفق به ساختن یک ارتش متعهد و با انگیزه خواهند شد. طالبان تا امروز از احساسات مذهبی مردم سنتی و بیسواد افغانستان استفاده نموده موفق به عملیسازی برنامههای خویش شدند اما میدانند که دیگر کسی فریب آنها را نمیخورد. تا جایی که حتا خود مردم پشتون هم خسته شده اند و هر روز بیشتر از اینها متنفر میشوند؛ پس بر این اند که برنامههای خطرناک و پرسودِ جدیدی را طرح و اجرا نمود.
طالبان تنها به گفتن اینچنین سخنان تنفرآمیز هم اکتفا نکرده/نمیکنند، بلکه سعی دارند شمار زیادی از کوچیها را صاحب مالچرهای پربار در مناطقِ هزارهها نمایند. همچنان شمار زیادی از مردم اوزبیک را در شمال، از خانههایشان بیجا کرده پشتونها را صاحب آن نموده اند. در ضمن، بارها شاهد جنگهای مردم محلی در مناطق تاجیکها و گروه طالبان برسر زمین و خانهها بودهایم. در تخار، بدخشان، بغلان، استانهای شمالی بزرگ، مثل پروان، کاپیسا، کوهدامن، کابل و غیره. این اعمال طالبان نه شوخی است و نه کوچک، این برنامهها بزرگ و تباهکننده است. که اگر پیشگیری صورت نگیرد، تاجیکها و ترکتباران و هزارهها و سایر اقوام غیرِپشتون، باید برای همیشه دست از خراسانزمین (افغانستان) بشویند و متواری شوند به سمت هیچستان.