نویسنده: دکتر رستم مانا[۱]
مقدمه
اکثریت مطلق طالبان، پشتونتبار و برخاسته از بستر قومی-قبیلهای جامعهی پدرسالار اند. آنها با فرهنگ شهرنشینی و تمدن فرسنگها فاصله دارند و ارزشهای مدرن را که برایند ۲۰ سال تولید فکری-اجتماعی نسل جوان و دانشآموخته است، به مثابهی روش و سنت کفری در نظر میگیرند. طرز فکر، گفتار و رفتار طالبان متاثر از عرف و سنت باطلشدهی قبیلهای آنهاست که در چارچوب فرمول افغانیت+اسلامیت به آنها قدرت کنشگری میدهد. این کنشگری بیباکانه به اندازهی شرمآور است که هر انسانِ افغانستانی، از معرفی خود بهعنوان یک شهروند افغانستان خجالت میکشد.
کارنامههای شرمآور این گروه عبارتند از: پیروی از سنت قرون وسطایی قبیلهای، یعنی محرومساختن زنان و دختران از مکتب، دانشگاه، کار در نهادهای دولتی، سازمانهای بینالمللی و پوشش اجباری برقه و هرآنچه بیرون از تفکر سنتی آنها است. حتا در این اواخر سیاستمداران غرب به این باور رسیدهاند که سنت فکری طالبان پارادایم غالبِ جامعهی افغانستان بوده است؛ چیزی که حقیقت ندارد و سایر اقوام با این طرز فکر مخالف هستند. حال پرسش این است که چرا نخبگان پشتون در برابر رفتارهای هنجارشکن طالبان بیاعتنایی پیشه کردهاند؟
افغانیت+اسلامیت؛ شمشیر دولبه
برای آنکه اثبات نمایم چگونه افغانیت+اسلامیت به عنوان شمشیر دولبه در میان جامعهی پشتونها و نیز در برابر غیرپشتونها استفاده میشود، باید بهگونهی اجمالی ریشههای تاریخی آن را بررسی نمایم تا به نتیجهی مطلوب برسیم.
- ناسیونالیسم قومی
نخستین ملیگرایان پشتون، رهبر انقلابی قرن شانزدهم «بایزید پیر روشن» از منطقهی وزیرستان پاکستان، قرن هفدهم «خان ختک»، اوایل قرن هجدهم «میرویس هوتک» و احمدشاه درانی (۱۷۴۷) میباشند. سپس عبدالرحمانخان (۱۸۸۰ – ۱۹۰۱) که به شدت یک انسان ملیگرا بود توسط انگلیسها به قدرت رسید و با تاسیس یک دولت استبدادی قبیلهای و متمرکز توانست پشتونهای متفرق را گردهم جمع کند.
در یک کلام، افغانیت و اسلامیت از عبدالرحمان تا هیبتالله (اگر حضور فیزیکی داشته باشد) یک اصل ثابت و غیرقابل تعامل است. در این میان، برخی از نخبگان پشتون در دروان حکومتهای سوسیالیستی، «افغان ملت» (حزب سوسیال دموکرات) را به رهبری غلام محمد فرهاد به عنوان تنها حزب پشتونی و مدافع پشتونوالی رویکار ساختند. در واقع، این واکنشی بود به اندیشهی برابریخواهانه اقوام غیرپشتون.
این حزب تا امروز به فعالیت خود ادامه داده و رهبر کنونی آن انورالحق احدی است. اصول این حزب را چند مورد میسازد: تحکیم اقتدار پشتونها در تمامی عرصهها؛ سیاست پشتونوالی در هردو سوی دیورند (لر و بر)؛ تمرکزگرایی در قدرت و مبارزه با هرگونه اقدام برابرخواهانهی دیگران با پشتونیسم. گفتیم افغانیت+ اسلامیت یک شمشیر دولبه است، تا اینجا یک لبهی شمشیر را که همانا ملیگرایی و افغانیت است را بررسی کردیم، اکنون لبهی دومی آن را که اسلامیت است را به بررسی میگیریم.
- اسلامیت
پشتونها از روزهایی نخست استعمار شبهقاره هند توسط انگلیس، در تاریکی و بدور از نهادهای علمی و آکادمیک نگه داشته شدند. این کار اتفاقی نه بلکه برای تحقق اهداف بزرگ انگلیس در منطقه صورت گرفت. انگلیسها در اواسط عصر استعمار از فرقهی دیوبندی به صورت غیرمستقیم حمایت کرده و سعی نمودند که افراطگرایی را در مناطق مختلف آسیا و بهویژه در مناطق سرحدی با پاکستان امروزی که اکثریت مطلق آن پشتون هستند، گسترش دهند. سر انجام آنها موفق شدند و اینگونه افراطگرایی در مناطق جنوبی و عمدتاً پشتوننشین ترویج شد.
در واقع، همبستری قبیلهای با فرقهی دیوبندی منجر به تولد دقلوی افغانیت+اسلامیت شد و با گذشت زمان این دقلوها بالغ شدند و ازدواج سیاسی آنها با امپریالیسم و سوسیالیسم این بار منجر به تولد افراطگرایان (طالبان) شد. آموزههای طالبان بهگونهای است که اصلاً هیچ ارزش انسانی را فراتر از ارزش فرقهی دیوبندی و قبیلهای خود نمیدانند و از اینرو، با سایر فرهنگها و ارزشها در ستیزاند.
- بیاعتنایی نخبگان پشتونتبار نسبت به هنجارشکنی طالبان
نخبگان جامعهی پشتون را میتوان به سه دسته تقسیم کرد:
(۱) آنهایی که به افغانیت ارج میگذارند و تا پای مرگ به ایدیولوژی خود تکیه دارند (افغانملتیها و سایر ناسیونالیستهای قومی). این طبقه، در تاریخ معاصر افغانستان و در هر حکومتی، در قدرت سیاسی نقش داشتند و در حقیقت طبقهی با سواد و تحصیلکردهی جامعه پشتونها هستند؛
(۲) دستهی دوم پشتونهایی که افکار رادیکال و یا هم افراطی دارند را شامل میشود (عمدتاً پشتونهای که به مدرسه بیشتر از مکتب و دانشگاه علاقه و باور دارند). در این دسته کسانی همچون ملا یعقوب، سراجالدین حقانی و دهها جنگجوی قبیلهای میگنجد که تفسیر افراطی و منحصر به فرد از اسلام دارند. این طیف فکر میکنند که پیرو اسلام ناب هستند. درحالی که علمای اسلام همواره برداشتها و رفتارهای آنها را زیرسوال بردهاند. نزد این دسته، هیچ ارزشی فراتر از عقیده و باور شخصی آنها نیست. حال این ارزشها چه متعلق به اسلام میانهرو باشد و یا هم ثمرهی علوم انسانی؛
(۳) دسته سوم و آخری، پشتونهایی را شامل میشود که نه طرفدار دستهی اول هستند و نه هم دستهی دوم. این طبقه با سواد اند مگر هنوز هم به مرحلهی روشنگری نرسیدهاند و از ایستادگی در برابر دو دستهی اول و دوم هراس دارند. از اینرو، بیاعتنایی را بهتر از رویارویی با دو طیف فوق خود میدانند.
نتیجهگیری
عوامل موثر بر بیاعتنایی نخبگان پشتون در برابر هنجارشکنی طالبان را به سه دسته تقسیم کردیم که عبارتند از: ملیگرایان پشتون، پشتونهای وابسته به مدرسههای دیوبندی و پشتونهای بیاعتنایی که جرأت ایستادن در مقابل طبقه اول و دوم را ندارند. ملیگرایان زندانی ایدیولوژی خود اند و به همین شکل آن دسته از پشتونهایی که به افراطگرایی دینی باور دارند؛ ارزشها، باورها و اعتقادات دیگران را نادیده گرفته و هرچه خود میپسندند و به آن باور دارند را به عنوان اصل بر همه تحمیل میکنند. در ضمن، گفتیم که افغانیت+اسلامیت عامل اصلی شکلگیری بهوجودآمدن هر سه طبقهی ذکر شده است و افزون برآن، بزرگترین ابزاری مبارزه علیه غیرپشتونهاست.
[۱] پژوهشگر مطالعات امنیت در روابط بینالملل