نویسنده: یعقوب یسنا
در این روزگار غیر از افغانستان در هر کجای دیگر جهان اگر این پرسش را مطرح کنید که «زنان درس بخوانند یا نخوانند؟» مردم از چنین پرسشی دچار تعجب میشوند و بر عاقل بودن پرسشگر شک میکنند و به این فکر میشوند که پرسشگر دیوانه و دچار مشکل روانی است. اما در افغانستان گروهیکه بر مردم حاکم اند، حکم میکنند: «زنان طبق حکم دین اسلام نمیتوانند درس بخوانند و شغل داشته باشند.»
این گروه از نظر مذهبی چه مذهبی دارند و از نظر قومی متعلق به کدام قوم اند؟ این گروه طالبان استند و از نظر مذهبی خود را حنفی میگویند و از نظر قومی ۹۹ درصد پشتون استند. اگرچه خود را یک گروه مذهبی معرفی میکنند، اما رفتارشان در حکومتداری و استخدام کارمندان، در سیاست فرهنگی و زبانی قومی است و عصبیت قومی، فرهنگی، زبانی و رسم و رواج قوم پشتون را تطبیق میکنند.
مثال فرهنگی و زبان میدهم: رقص و موسیقی ممنوع است، اما اتن رقص قومی قوم پشتون که معمولا با دهل و سرنا برگزار میشود، ممنوع نیست. زبان پارسی که زبان دوم دین اسلام در منطقه و جهان است، در نامهنگاری اداری طالبان ممنوع است و واژههای زبان پارسی از لوحهای نام دانشگاهها و وزارتها و ادارات دولتی حذف شده است. آیا این برخوردها اسلامی و حنفی استند؟ ابوحنفه فارسی زبان بود. این گروه اگر حنفی استند، چرا مخالف زبان رهبر مذهبی خود استند؟
بپردازیم به اصل موضوع این یادداشت که بحث حق آموزش و شغل زنان افغانستان است. پرسش این است واقعا زنان در اسلام حق آموزش و شغل ندارند؟ من به دو دلیل به نص اسلام ارجاع نمیدهم:
نخست اینکه شکلگیری هر دینی در تاریخی مشخص و در جامعهای مشخص صورت میگیرد و آن تاریخ و آن جامعه، اصول و ارزشهای روزگار خود را دارد. چهارده صد سال پیش که اسلام در جامعهی عرب شکل گرفت، در آن روزگار، آموزش و شغل در جامعهی عرب و سایر جامعههای بشری مانند روزگار کنونی مطرح نبود وعمومیت نداشت و مهمتر از همه، ضرورت و اهمیت فعلی را نداشت. آموزش در آن روزگار برای مردان و زنان عمومیت نداشت. یگان فرد آموزش میدید و اکثریت مردان جامعه آموزش نمیدیدند. بزرگان صدر اسلام از حضرت محمد تا خلفا و… آموزش ندیده بودند و سواد نداشتند. این به این معنا استکه آموزش در جامعه عمومیت نداشته و ضرورت نبوده است. شغل نیز مانند روزگار کنونی، رواج نداشته است. افراد اعضای خانواده و قبیله به کشت و زراعت و مالداری مشغول بوده و همه در کنار هم بودهاند و زن و مرد با هم برای خانوادهی خود کار میکردهاند و مخارج و ضروریات زندگی را از طریق کشاورزی و مالداری فراهم میکردند.
دلیل دوم اینکه هر متنی چه دینی و چه غیر دینی در صورتیکه حکمی در بارهی زندگی زنان و مردان صادر کرده است، بایستی طبق شرایط روزگار و عصر با آن حکم برخورد شود. بنابراین به حکمهای اسلامی بایستی دید تاریخی داشته باشیم و بنابر تحول مناسبات اجتماعی، برخی از حکمهای اسلامی را متعلق به تاریخ بدانیم و برخی از حکمهای اسلامی را که با مناسبات اجتماعی فعلی میتوانند ارتباط داشته باشد، طبق شرایط اجتماعی و فرهنگی این روزگار، تاویل و تفسیر کنیم.
براساس این دو دلیل نمیتوان از اسلام برای ممنوعیت آموزش و شغل زنان استفاده کرد. این گونه استفاده از اسلام و هر دینی، آن دین را از داشتن اهمیت بشری خالی میکند و آن دین را ضد و مخالف بشر نشان میدهد. طبعا اگر دینی با آموزش و شغل زنان (که نیمی از جامعه بشر است) باشد؛ در این صورت آن دین، مخالف حقوق ابتدایی بشر است، زیرا حق داشتن آموزش و شغل از حقوق ابتدایی بشر امروز است.
بیاییم به بحث ممنوعیت آموزش و شغل زنان از دیدی پرکماتیک و عملگرایانه بنگریم. به این معنا که ببینیم کشورهای دیگر اسلامی در بارهی آموزش و شغل زنان از نظر اسلام برداشت مشترک با طالبان دارند؟ اگر داشته باشند به گونهای میتوان برداشت طالبان را در بارهی آموزش و شغل زنان، اسلامی دانست؛ درغیر آن برداشت طالبان یک برداشت قومی و فرهنگی با برچسپ اسلامی است.
همه آگاه ایم که غیر از زیر سلطهی گروه طالبان در هیچ کشور اسلامی دیگر، آموزش و شغل زنان ممنوع نیست. بنابراین نتیجه این میشود که برداشت کشورهای اسلامی از اسلام در بارهی حقوق زنان درست است و برداشت گروه طالبان در بارهی حقوق زنان از اسلام نادرست است.
پس برداشت گروه طالبان که اسلامی نیست، خاستگاه آن کجا است و به چه فرهنگ و رسم و رواج قومیای تعلق میگیرد؟ اعضای طالبان ۹۹ درصد متعلق به قوم پشتون و رهبری طالبان به صورت مطلق پشتون استند. طالبانِ غیر پشتون در تصمیمگیریهای سیاسی و حکومتداری نقشی ندارد، تصمیم سیاسی و حکومتداری را رهبری طالبان (که پشتون اند) میگیرند.
مخالفت با حق آموزش و شغل زنان یک اقدام قومی استکه به برداشت جنسیتی عقبافتادهی قومی و فرهنگی جامعهی پشتون تعلق میگیرد. عمران خان نخستوزیر پیشین پاکستان در یک نشست بینالمللی گفتکه درس نخواندن دختران در جامعهی پشتون رسم و رواج پشتونی است و کشورهای جهان باید به این رسم و رواج قومی طالبان احترام گزارد.
اما سخن من این است: هر رسم و رواجیکه ناپسند باشد، اصولا قابل احترام نیست. بنابراین کشورهای جهان بایستی در برابر هرگونه رسم و رواج ناپسند قومی ایستادگی و مخالفت کنند تا رسم و رواج ناپسندیکه افراد جامعه را قربانی میکند، تغییر کند و افراد جامعه، قربانی رسم و رواج ناپسند نشوند.
زنان جامعهی پشتون سالها است قربانی عصبیت قومی و جنسیتی مردان پشتون قوم خود استند. اما با رویکار آمدن گروه طالبان بهعنوان گروهی از مردان پشتون، زنان اقوام تاجیک، اوزبیک و هزاره نیز قربانی عصبیت فرهنگی و قومی گروه طالبان (که متعلق به مردان پشتون استند) شدند.