نویسنده: نورمحمد نورنیا
استاد باختری در کتابهای شعر که آنان را ترجمه کرده، نام خودش را بهجای مترجم «گزارنده» نوشته؛ به این دلیل که خواسته یادآوری کند که ترجمهی لفظ به لفظ در شعر ممکن نیست؛ زیرا محدودیتهای زبانی، فرهنگی و هنری، کار برگردانکننده را دشوار میکنند. از سویی دیگر، «گزارندگی» دارای گستردگی معنایی بیشتر نسبت به ترجمه است. گزارندگی شعر به معنای بازپردازش، بازآفرینی و خلق دوبارهی یک ماهیت شاعرانه است که یکبار در یک ظرف فرهنگی دیگر، زاییده شدهاست.
استاد واصف باختری شاعر و گزارندهی صاحبنظر در ادبیات فارسی است. استاد باختری؛ این گزارندهی ریزبین و تیزبین، شعرهای شاعران هندی، کرد، آمریکایی، روس، آلمانی و… را از زبان انگلیسی به فارسی برگردان کرده است. متن آن شعرها به صورت مجموعه یا پراکنده، قبل از برگردانشدن به زبان انگلیسی موجود بوده و استاد باختری به زبان انگلیسی آشنایی داشته. این شعرها برعلاوهی همزبانی، یک ویژگی مشترک دیگر هم دارند و آن مفاهیمِ پرخاشگری، اعتراض، استبدادستیزی، جانبداری کارگر، تودهگرایی و… است که علت سرایش این شعرها بوده و مهمترین علت برگردانشدن آنان نیز همین بوده است.
استاد واصف باختری دست به گزینش زده و مطابق اندیشهی خود، شعرهای جهان را برگزیده و بازپردازش کرده. او خواسته تا پای ادبیات فلسفی-سیاسی خاصی را در افغانستان باز کند و زمینهی ایجاد آثار آنچنانی فراهم شود؛ زیرا شاعرانی که شعرشان توسط استاد باختری برگردانده شده، در جنبشهای اصلاحی و انقلابی کشورشان سهیم بوده، زبان گویای مردم واقع شدهاند.
در نخست، ترجمهکردههای استاد باختری در سه کتاب: «اسطورهی بزرگ شهادت»، «آبهای شعر جهان آلوده نیستد» و «ماهیگیر و ماهی طلایی» گرد آمده بودند؛ اما بعدها در کلیات شعرهای استاد، ادغام شدند. با این تفاوت که شماری از سرودههای سیاسی خود را که در آنها واژههایی شبیه «شعله» به کار برده شده، درج دفتر شعرهایش نکرده است. دلیل این کار را خود استاد باختری چنین گفته است: امروز [میپندارم] آن شعرها از لحاظ زبان و بیان و بسیار مختصات دیگری که در کار شاعری باید آنها را نادیده نگیریم، ضعفها و نارساییهای بسیار زیاد دارند. در شعرهای دیگر، خود را راحتتر احساس کردهام (پرتو نادری، روبهرو با واصف باختری، صفحهی ۳۱)؛ اما در رمزآلودهترین و عاشقانهترین شعرها هم عصیان و تمرد وجود دارد.
به سخن بهروز ثروتی، «هر زمان که استاد باختری، ظلم و ستمی را مینگرد، نفریننامهای را میآغازد.» (بهروز ثروتی، نگاهی به احوال و آثار واصف باختری، صفحه۲۰).
چندشعر برگردانشده از خامهی استاد باختری را با هم مرور میکنیم:
لحظهی آزمون
سالها/دریاهای رزمآزمایی خویش را/به پای تو ریختیم/اما دریغا/هنگامی که ترا میباییست/پاسدار ما باشی/دریافتیم که همهی جوهر تو/بیشتر از گنجایش یک سبوی شکسته نیست (باختری، کلیات شعر، صفحه۴۶۰).
در این سروده، سخن از قربانیشدن مکرر در پای رهبر است. شاعر، انگشت انتقاد به سمت مردم دراز میکند؛ مردمی که هر بار، در رکاب کسی به پندار دروغین دفاع از میهن و مردم میجنگند، بیخبر از آنکه در روز مبادا، پای آن یک نفر، لنگ میشود.
آبها و آدمیان
آبهای رودخانه/در زندان یخهای ستبر زمستان/از پویه، باز ماندهاند (باختری، کلیات شعر، صفحه ۴۷۴).
بردگی مردم را نشان میدهد؛ مردمی که مانند قطرههای شکلدهندهی رودخانهاند، لیکن غافل از قدرت خویش، همواره در زندان خودبزرگبینانِ دیگرستیز بسر میبرند و چشم بر حکم و گوش بر فرمان آنان ایستادهاند.
یکنواختی
سالهاست پیر دورهگرد/سگرت از مغازهی بزرگ «راج» میخرد/روزنامه را برای مستراح/از دوکان «چوپره»/سالهاست/شکوه میکند ز درد استخوان/رأی میدهد به حزب «کنگره» (باختری، کلیات شعر، صفحه۴۸۲).
سخن از سادهلوحی و گولبودن طبقهی فرودست دارد. آنی که بارها و بارها فریفتهی سخنان چرب و شیرین و گرفتار ترفندهای پیشوایان شده است. نمیداند که کسی جز خودش به درد خودش نمیخورد؛ سختیها و ناملایمتها را متحمل میشود و سرانجام باز هم به آن مدعیان رای میدهد.
این سرودهها و سرودههای دیگر که استاد باختری برگردان کرده؛ صدای ناقوس بیدارباشاند که به گوش مردم نواخته شده تا سر از خواب گران بردارند و به خود بیایند؛ زیرا به سخن نیچه، تا زمانی که مردم به پای خود باور نکنند و به سخن فیلسوفی دیگر، مردم تا نجاتدهنده را در آیینه نبینند؛ هیچ بهبودی در حال آنان به وجود نمیآید و همین چرخهی باطل به صورت پیوسته آنان را له خواهد کرد و آنان لایهی زیرینِ همیشگی در تناوب خودکامگان خواهند بود.