نویسنده: دکتر پارسا
به نظر میرسد تغییر مسیر سیل بنیانبرانداز تروریسم جهادی و عملیات انتحاری باجور برای دولتمردان پاکستان، به پیمانهای جدی تلقی شده است که آنان را وادار نموده علاوه بر مقابلهی رو در رو با جهادگران که همواره وعدهی آن را دادهاند؛ از عقبهی جریان جهادیسم وارد عمل شده، مبانی فکری و عقیدتی آنها را هدف قرارداده-بازتعریف کرده تا اصل موضوعیت جهاد علیه نظام فاسد و غربزدهی پاکستان (به زعم جهادگران) را مخدوش سازد و زیر سوال برد.
نمونهی بارز چنین تلاشهایی اظهارات اخیر ملایعقوب است که دقیقاً بعد از رویداد انتحاری باجور ابراز شده و اعلام گردیده که «اگر کسی به نیت جهاد به بیرون از افغانستان برود کارش جهاد نیست.»
این درحالی است که در اواخر ماه حوت سال گذشته، ملاهیبتالله در دیدار با رییسان منابع بشری وزارتخانهها و ادارههای مستقل طالبان به اعضای این گروه دستور داده بود که برای پیشبرد جهاد در خارج از افغانستان آمادگی بگیرند. به گفتهی ملاهیبتالله، جنگجویان طالبان باید زرههایشان را بر تن کنند و برای تحکیمبخشیدن شریعت در سراسر جهان آماده شوند: «اگر واقعاً خواهان حاکمیت دین و شریعت هستید، پس آمادهی قربانی شوید و زره را بپوشید.» بنابراین، جا دارد پرسیده شود که چه امر خطیری روی داده است که چنین هدف اساسی و اعلانشدهای نادیده گرفته میشود و اعضای گروه طالبان از شرکت در جهاد پاکستان منع میگردند؟
روشن است که اظهارات ملایعقوب نشانی از کلیکخوردن پروسهی تحریم جهاد علیه نظام سکولار و غربزدهی پاکستان دارد. جهادگران و از آن جمله طالبان پاکستانی که نمونهای از طالبان افغانستانی است، حکومت آن کشور را فاسد و دستنشاندهی غرب معرفی نموده و جهاد علیه آن را به قصد برقراری حکومت مشروع فرض تلقی کردهاند. همان ایدهای که طالبان افغانستانی را وامیداشت علیه دولت و مردم افغانستان جهاد کنند و در این راستا هزاران انسان ملکی و نظامی افغانستانی را به خاک و خون بکشانند. اما حالا که موج بینانبرافگن تروریسم پاکستان را درنوردیده است، عُمال پاکستان در افغانستان به نفع آن کشور وارد معرکه شده و با اظهارات مبهم و سربسته، قصد تغییر در تعریف جهاد یا تحدید حیطهی آن را نمودهاند.
آشفتگی مفهومی و بیانات کلی در عبارات ملایعقوب نشانی از سیاستزدگی آشکار چنین فتوای دارد. ورود عنصر مکان در تعریف و تحدید حیطهی جهاد، بدعت آشکاری است در امر جهاد که فاقد هرگونه مبنای کلامی یا فقهی است. وضعیت غربزدگی و سکولاریستی نظام کابل در دورهی جمهوریت که گروه طالبان به بهانهی آن خون افغانستانیها را مباح تلقی میکردند، دقیقاً بر وضعیت پاکستان از منظر جهادیستها قابل تعمیم بوده و نشان آن طیف وسیع انتحار و انفجاراتی است که از سال ۲۰۰۰ تا اکنون بیش از شصتهزار کشته در کشور بهجا گذاشتهاست.
جهاد به عنوان یک اصل معرفتی و رفتاری مبنای تمام کنشها و واکنشهای طالبان در تمام سنوات فعالیتشان مطرح بوده و عامل موفقیتهای آنان در میدان نبرد به حساب آمده است. این پدیدهی تاثیرگذار تا قبل از سقوط کابل در دستان سیاستمداران پاکستانی و قومگرایان افغان/پشتون قرار داشته و نیروی محرکهی ضعفناپذیر جلوه نموده است که تغییرات بزرگی را در افغانستان به وجود آورده است. حالا که عرصهی جهاد تغییر کرده و به سمت پاکستان متمایل شدهاست، جا دارد که آگاهان پاکستانی از عواقب این جابهجایی مضطرب شوند و چارهاندیشی نمایند. لذا دیده میشود که دولتمردان پاکستان با درک این خطر مصمم گشتهاند تغییراتی را در مفهوم و مصداق جهاد وارد سازند. آنان که خالق طالبان و ایدههای جهاد طالبانی محسوب میشوند، به ابتکار خود در این زمینه امیدوار هستند. چرا که مهمترین بخش تشکیلات طالبان را در اختیار دارند؛ منظور مقام و منصب امیرالمومنینی است که منزلت قدسی برایش تراشیدهاند؛ سیال و نامریی جلوهاش دادهاند تا شخصی خاص در اذهان متبادر نشود تا به تبع آن صاحب ایده و مفکورهی خاص معرفی نگردد و امکان اظهار دیدگاهها و فرامین متنوع و متناسب با ایدههای گردانندگان دستگاه امیرالمومنینی دایماً موجود باشد. با چنین تدابیری پاکستانیها امیدوارند که بتوانند بهرههای لازم را در مواقع ضروری از آن مقام معنوی ببرند.
یکی موفقترین عملکرد آن مقام برساختهی پاکستان، ممانعت نصف جوانان کشور از تحصیل است تا وابستگی کشور به پاکستان برای همیشه تضمین گردد. با چنین تجربهای از توانایی دستگاه مذکور، حالا مقامات پاکستانی امیدوار هستند مسالهی جهاد نیز از آدرس همان مقام قدسی حل و فصل گردد. دستکاری در حیطهی جهاد هرچند ممکن است به نفع پاکستان ختم شود، ولی انتظار میرود که اگر گفتار ملایعقوب و امثال او جدی گرفته شوند و طالبان بر این امر اصرار ورزند چالش عمیقی را در جریان تروریسم جهادی و از جمله طالبان شکل داده، پایههای ایدیولوژیکی آنها را متزلزل و نموده و شگاف معرفتی عمیقی را در میانشان به وجود آورد و صف جنگجویانی را که به جنگ به عنوان شغل و مسلک خود مینگرند از بدنهی اصلی طالبان جدا سازد.
در عین حال اگر مخالفت با جهاد در پاکستان محدود به دیدگاه ملایعقوب بماند، با توجه به جایگاه ملایعقوب از لحاظ صدور فتوا جای تردید وجود دارد که دیدگاه جهادگران مشتاق را نسبت به شرکت در جهاد پاکستان تغییر دهد. روشن است که ملایعقوب به تحریک ملاهیبتالله و او نیز به نیابت از مقامات پاکستانی چنین تعبیری از عرصهی جهاد به عمل آورده است. البته عدم ورود مستقیم امیرالمومنینِ گروه طالبان در مفهومسازی جدید از جهاد قابل درک است. چرا که ورود وی به این عرصه که تماماً به نفع نظام پاکستان تلقی میشود، آشکارا وی را مهرهی استخبارات پاکستان معرفی میکند.
از سویی دیگر ورود غیرمستقیم هیبتالله میزان تاثیرگذاری تعریف جدید از حیطهی جهاد را نزد جریان جهادطلب طالبانی کمرنگ جلوه خواهد داد. مگر اینکه بر این مفهومسازی اصرار و پافشاری شده و علمای طالبانی وارد صحنه شوند و آن را به بحث بنشینند و منابر و خطبههای نماز جمعه را بدان اختصاص دهند که البته این سناریو محتملتر به نظر میرسد.
پس به طور اجمال برای توقف جریان ورود جهادیستهای طالبانی از افغانستان به پاکستان لازم است یا آیاسآی اعتبار و استقلال ملاهیبتالله را قربانی نموده و از وی بخواهند که مستقیماً فتوای منع جهاد در خارج از افغانستان را صادر کند یا اینکه با ایجاد گفتمان گسترده میان عالمان دینی در سطوح مختلف طالبان و بر منابر و مساجد به هدف خود نایل گردند و جریان جهاد در پاکستان را از اشتعال بیشتر باز دارند. گزینهی دوم محتملتر به نظر میرسد. چرا که موجبات درگیری ملاهیبتالله را فراهم نمیسازد و و ابستگی او به پاکستان در ظاهر مکتوم میماند. در عین حال طرح سربستهی منع جهاد در خارج از افغانستان (پاکستان) هماکنون نیز برای طالبان گران تمام شده است و حاکمیت نیابتی آنها را بیش از پیش برای عام و خاص آشکارتر ساخته است.
بیشتر بخوانید: