نویسنده: یعقوب یسنا
علم استوار بر مشاهدهی شواهد و اسناد است[۱] که این شواهد و اسناد بهعنوان امر واقعی دیده شده و رخ داده است. حبیبی، غبار، طرزی و… که از دو جنبش مشروطیت نقل کرده و گفتهاند مشروطه خواهی در افغانستان همزمان با مشروطه خواهی در ایران بوده است[۲]، اسنادی (بهعنوان امر واقع که در جامعهی آن زمان رخ داده باشد) وجود ندارد که بر اساس مشاهدهی آن اسناد بتوان دو جنبش مشروطیت در آن دوره را اثبات کرد.
مشروطیت فقط یک رویداد سیاسی نیست، بلکه اندیشه و معرفت اجتماعی و سیاسی است، باید اعضای این دو جنبش افرادی دارای اندیشه و منتقد باشند و حداقل مقاله و نوشتهای از آنها دربارهی مشروطیتخواهی و تجدد بجا مانده باشد، اما سندی نوشتاری و کتبی از این افراد دربارهی مشروطیت باقی نمانده است.
حبیبی سال تاسیس «انجمن سراجالاخبار افغانستان» را سال ۱۲۸۳ ه.ش مینویسد و تاکید میکند که جنبش مشروطیت اول از همین سال آغاز شده است. از زبان میر قاسم دربارهی رییس و اعضای این جنبش نقل میکند که مولوی محمد سرور خان قندهاری الکوزایی متخلص به واصف رییس این جنبش بود و جنبش غیر از اعضای بزرگسال تقریبا ۳۰۰ عضو جوان داشت[۳].
جالب این است جنبشی با اینهمه اعضای جوان، اما در جامعه هیچ فعالیتی از این جنبش دیده نمیشود و پیامد اجتماعیای ندارد و جامعه و تاریخ در آن دوره از این جنبش اطلاعی ندارد. حتا نام «انجمن سراجالاخبار افغانستان» جعلی است، زیرا نام افغانستان، افغان و افغانیه از ساختههای محمود طرزی استکه ۹ سال بعد از این انجمن، اصطلاح «افغانیه» توسط محمود طرزی در نام «سراجالاخبار افغانیه» رواج مییابد.
محمد حیدر ژوبل در کتابهای «نگاهی به تاریخ ادبیات معاصر در افغانستان[۴]» و «تاریخ ادبیات افغانستان» از انجمنی بنام انجمن سراجالاخبار افغانستان و از نشریهای بنام سراجالاخبار افغانستان یادی نمیکند و دربارهی سراجالاخبار مینویسد: «سراجالاخبار افغانیه به نگارندگی محمود طرزی از سال ۱۲۹۰ شمسی آغاز به نشر کرد[۵].» پیش از اینکه از سراجالاخبار افغانیه یاد کند، از نخستین نشریه در افغانستان که شمسالنهار است، یاد میکند، اما اشارهای به این نمیکند که بعد از شمسالنهار نشریهای بنام سراجالاخبار افغانستان نشر میشد، متوقف شد و بعد از ۹ سال با اندک تفاوت نام بنام سراجالاخبار افغانیه نشر شد.
حبیبی جنبش دوم مشروطیت را همزمان با نشر نخستین شمارهی سراجالاخبار افغانیه در سال ۱۲۹۰ ه.ش میداند. این نشریه به اجازهی امیرحبیبالله و به مدیریت طرزی نشر میشد و نشریهای مستقل نبود که توسط مشروطهخواهان به راه افتاده باشد. نشریهی رسمی دربار بود. اینکه شماری از افراد نزدیک به دربار توسط امیرحبیبالله کشته شدند، به اتهام ترور شاه کشته شدند نه مشخصا برای مشروطه خواهی. ترور امیرحبیبالله توطیه نبود که طرفداران او در دربار توطیه کنند تا مخالفان درباریش را حذف کنند، ترورش واقعی بود. او از طرح ترور خود اطلاع یافت و شماری را کشت[۶].
شاه در آن موقع توانست جلو ترورش را بگیرد، اما سرانجام: «به تاریخ ۳۰ دلو ۱۲۹۷ ه.ش درحالیکه در خیمهاش در منطقهی کلهگوش لغمان در خواب بود، به ساعت سه بعد از نیمهشب با ضرب گلوله به قتل رسید. اینکه کی یا کیها و به امر چه اشخاصی امیر را به قتل رسانیدند تا امروز دقیقا روشن نشده است. امیر دشمنان فراوان داشت. اما آنچه منطقی به نظر میرسد، این استکه علیاحضرت مادر امانالله خان و همچنین شخص امانالله خان در قتل امیر دست داشتهاند و به امر آنها امیر به قتل رسیده است[۷].»
کسانی را که امیرحبیبالله قبلا کشته بود، بنابر تضادهای درونِ دربار برای به دستآوردن قدرت بود و به طور خاص به مشروطهخواهی ارتباط نداشت. اگر به مشروطهخواهی ارتباط میداشت، بایستی سلطنت بعد از کشتن امیرحبیبالله، شاهی مشروطه میشد، اما نشد. درحالیکه حبیبی، غبار و… خبر از مشروطیت دوم میدهند و میگویند امانالله عضوی جنبش مشروطیت دوم بود؛ اما حقیقت این استکه در دورهی حبیبالله و امانالله مشروطیت، جنبش مشروطیت و حتا مشروطهخواهی به معنای دقیق کلمه وجود نداشته است. درگیریهاییکه در دربار وجود داشته بیشتر بین طرفداران پدر (امیرحبیبالله) و پسر (امانالله) بوده است.
اینکه شماری از نشریههای مشروطهخواهان از ترکیه و ایران به افغانستان میرسیدند و بر تعدادی در دربار و حکومت تاثیر میگذاشتند، به دور از احتمال نیست[۸]، اما این تاثیرگذاری به جایی نرسید که جنبش مشروطیت در افغانستان شکل بگیرد. مشروطیت بعد از این دو دوره کجا شد، چرا در اجتماع دیده نشد؟ چرا پیآمد نداشت؟ چرا مقاله و یادداشتی دربارهی مشروطیت از این دو دوره نمانده است؟ حبیبی غیر از برساخت و جعل نقل و روایت بر اساس چه واقعیتی دربارهی جنبش مشروطیت در افغانستان کتاب مینویسد؟
واقعیت این است حبیبی برای اینکه وانمود کند افغانستان نیز دورهی مشروطه و ادبیات مشروطه داشته است، به تاثیر از تاریخ سیاسی، فرهنگی و ادبی کشورهای منطقه از جمله ایران، دو دورهی مشروطیت را در تاریخ افغانستان جعل کرده و نوشته استکه مشروطیت در افغانستان نیز همزمان با مشروطیت در ایران شکل گرفته بود.
شاعری مشخص از دورهی مشروطیت نخست حبیبی و طرزی نداریم؛ زیرا چند بیتی اگر حبیبی نقل کرده یا در سراجالاخبار افغانیهی طرزی نقل شده؛ شاعران این ابیات مشخص نیستند، بلکه این ابیات توسط حبیبی و طرزی به افرادی که توسط امیرحبیبالله کشته شدهاند، منسوب شده است. از شاعرانی که حبیبی در دورهی مشروطیت برساختهی دوم نام میبرد، این شاعران وجود دارند، اما مشروطیت بهعنوان امر واقع در عرصهی اجتماعی و سیاسی در این دور وجود ندارد و در شعر این شاعران به طور مشخص به مشروطیت پرداخته نشده است. بنابراین هر دو دور مشروطیت توسط حبیبی، طرزی، غبار و… برساخته شدهاند.
[۱]– موتی بن آری، نظریۀ علمی چیست، ترجمهی فریبرز مجیدی، ۳۲
[۲]– حسن فضایلی، تاثیر نظامهای سیاسی و اجتماعی افغانستان بر ادبیات دری، ص ۱۲۰
[۳]– عبدالحی حبیبی، جنبش مشروطیت در افغانستان، ص ۳۶
[۴]– محمدحیدر ژوبل، نگاهی به تاریخ ادبیات معاصر افغانستان، ص ۵۷
[۵]– محمدحیدر ژوبل، تاریخ ادبیات افغانستان، ص ۲۸۳
[۶]– محمدآصف آهنگ، تاریخ افغانستان، ص ۱۸۱
[۷]– میرمحمد صدیق فرهنگ، افغانستان در پنج قرن اخیر، ص ۳۴۵
[۸]– محمدآصف آهنگ، تاریخ افغانستان، ص ۱۸۱
بیشتر بخوانید: