نویسنده: دکتر ارسلان مبارز
درآمد
به دلیل اینکه کودتای داوودخان بسترساز تحولات ژرف و زودگذر سیاسی افغانستان گردیده است، از نظر سیاسی نقطهی عطف تاریخ معاصر کشور است. به اثر کودتای مذکور آرامش نسبی که وابسته به نظم سنتی و سلطنتی ظاهرشاهی بود، برهم خورد و افغانستان دچار تحول در نوعیت نظام سیاسی گردید. یعنی نظام سلطنتی با سابقهی بیش از دو قرن مضمحل و جمهوریت جایگزین آن گردید. به رغم اینکه پیرامون محتویات جمهوریت داوودخان بگومگوهایی وافر وجود دارد، اما قدر مسلم این است که در ظاهر نوعیت نظام سیاسی افغانستان جمهوریت اعلام گردید. این تحول صوری سیاسی در نوع خود به مثابهی چرخشگاه در تاریخ معاصر کشور پنداشته میشود. اساسا، این کودتا که در ۱۳۵۲خورشیدی علیه حکومت چهلسالهی ظاهرشاه انجام شد، سرآغاز بحرانها و تحولات فراوان گردید. در پنجدههی اخیر، افغانستان مامن ظهور و سقوط انواع نظامهای سیاسی و به قدرترسیدن موقتی جناحهای مختلف بودهاست. با درنظرداشت استثناآت، بهطور عموم عدم شکلگیری حکومت فراگیر، ملی و مشارکتی دلیل اصلی زوال و نابودی نظمهای سیاسی پنجاهسال اخیر پنداشته میشود.
حالا این پرسش مطرح میگردد که آیا گروه طالبان میتوانند پایداری و استمرار حکومت قبیلهای خویش را استحکام ببخشند؟ در این نوشتار با پرداختن به سه نقض عمدهی حکومت سرپرست طالبان، پاسخ روشن خواهد شد.
۱. از منظر جامعیت
باتوجه به بررسی اجمالی که در مقدمه از تحولات شگرف و سریع نظمهای سیاسی مبتنی بر جناحها در افغانستان اشاره گردید، به خوبی متوجه میشویم که افغانستان کشور اقلیتهاست، حکومت هیچ گروه قومی و سیاسی که جامعیت لازم را نداشته باشد و اصل مشارکت عادلانه، حقوق برابر و تنوعات قومی را در امر حکومتداری رعایت ننماید، نهتنها کامروا نخواهد شد، بلکه محکوم به شکست است. گروه طالبان از نظر قومی ، متشکل از قوم پشتون است و از نظر سیاسی نگاه کاملا تنگنظرانه و فاشیستی دارند. یعنی هیچ فردی از اقوام غیرپشتون و هیچ کنشگری غیر از طالب در نظم سیاسی طالبانیسم قابل تحمل نیست. این طرز دید نسبت به مناسبات سیاسی در افغانستان نهتنها بدوی-قبیلهای است، بلکه ممارست اشتباهات گذشته و تکرار تاریخ خواهد بود.
۲. از منظر فکری
این مبحث در دو عرصه قابل طرح میباشد. در سطح داخلی، دودهه (۲۰۰۱ – ۲۰۲۱) حضور گستردهی جامعهی جهانی و سازمانهای بینالمللی عامل ظهور و فربهشدن مقولهها و ارزشهای جدید و مدرن در افغاستان بودهاند. به اثرحضور و پشتیبانی جهان، گذار افغانستان از جامعهی سنتی، بسته و ایستا به جامعهی باز و پویا صورت گرفت. در عرصهی بینالمللی، جهان امروز تبدیل به یک دهکده گردیده است. از یکطرف دامنهی ارتباطات بهواسطهی تکنالوژی و رسانههای اجتماعی به شدت وسعت پیدا کرده است و از سوی دیگر ارزشها و تهدیدهای مشترک در جهان قرن بیستویک شکل گرفته است.
گروه طالبان باتوجه به تفکر سنتی و واپسگرای که دارند نتوانستند و نمیتوانند، نه در سطح داخلی و نه در سطح خارجی خود را با پدیدههای مدرن و جهان متحول امروزی وفق دهند. بهنطر میرسد، بربنیاد همین دلیل است که طالبان در هر دو عرصه با چالشهای عدیده مواجهاند. این شگاف جدی فکری باعث گردیده است که گروه طالبان نه رضایت داخلی و نه هم قناعت بینالمللی را فراهم نمایند.
۳. از منظر وابستگی شدید اقتصادی
در این خصوص، به صراحت میتوان مدعی شد که کمکهای هفتهوار آمریکا عامل تداوم حکومتداری سراپا شکستهی گروه طالبان است. اگر مساعدتهای ایالات متحده آمریکا بهگونهی مستمر و روتین انجام نشود. اول اینکه نرخ دالر در افغانستان به اوج خواهد رسید. همین مسالهی نظم حاکم در مناسبات مارکتها و نرخها را به قهقهرا خواهد برد و بهزودی همهچیز برهم خواهد خورد. چنانچه به خوبی نمایان است که آمریکا در بدل فرستادن مستمر وجه نقد به طالبان از ایشان مطالباتی مشخص و استراتژیک دارد. حقیقت این است که طالبان به رغم گزافهگویی و یاوهسرایی که در سیاستهای اعلامیشان میکنند و خویش را فاتح جنگ و مستقل میدانند، به شدت مزدور و بیچارهاند. چون میدانند اگر مساعدت نقدی آمریکا متوقف شود، چیزی بنام اداره و حکومت وجود نخواهد داشت. بنابراین، هرآنچه بادار دستور دهد، باید چنین کنند.
نتیجه
با درنظرداشت مواردی که در فوق ذکر گردید، حکومت متزلزل و وابستهی گروه طالبان از نظر فراگیر و جامعبودن ناقض و محدود است، یعنی جامعیت لازم را ندارد. حافظهی تاریخی افغانستان حاکی از زوال و افت سریع نظمهای سیاسی مبتنی بر گروههای قومی و سیاسی است. به لحاظ فکری، سنخیت بین تفکرطالبانیسم با افغانستان جدید وجهان مترقی وجود ندارد. با وجود اینکه مردم افغانستان از سر ناگزیری با جنون طالبان کنارآمدهاند و گذاره میکنند و همچنان کشورهای همسایه و منطقه نیز از روی ناچاری با طالبان داد و ستد محتاطانه را در دستور کارشان قراردادهاند. اما این رابطهها مبتنی بر بیاعتمادی و به شدت ناپایدار و شکننده است. علاوه برآن، یکی از پیامدهای ناگوار حضور طالبان معضل فزاینده و نگرانکنندهی فقر و تنگدستی است. نهتنها طالبان به شدت نیازمند مساعدت هفتهوار آمریکاییهاست، بلکه مردم نیز از دست بیکاری، فقر و گرانی با مرگ و زندگی دست و پنجه نرم میکنند. بنابراین، به صراحت مشاهده میشود که گروه طالبان محکوم به شکست است. روزگاری افغانستان گام بسوی آزادی و روشنایی خواهد برداشت.