خبرگزاری راسک: شماری از زنان بیسرپرست که در جادهی کهنه فروشی استان قندز لباسهای کهنه را در روی جاده پهن کرده و به فروش میرسانند، از شرایط ناگوار شان در زندگی شکایت دارند، این زنان میگویند که سالهاست که در هیمن جاده دست فروشی میکنند تا نان بخور و نمیر را برای خانوادههای شان پیدا کنند.
این زنان که لباسهای کهنهی زنانه، پرده و برخی وسایل خانه را از مردم خریداری و دوباره به فروش میرسانند، میگویند، درآمدی چندانی ندارند اما راهی غیر از این کار نیز برای شان نمانده است.
آنان از دولت میخواهند تا فرصت کاری را که درآمدی بهتر داشته باشند، برای آنان مساعد کنند تا بتواند چند روزی در زندگی نفس راحت بکشند.
کبرا یکی از این زنانی که بیوه و بیچاره است و در روی جاده در بازار کهنه فروشی قندز لباسها و لوازم کهنه را در پیش رویش پهن کرده است تا به فروش برسد، میگوید زندگی به شدت طاقت فرساست، مشکلات زیادی تجربه کرده است اما تا کنون کسی دستش را نگرفته است.
این زنان میگویند بعضی روزها که فروشی نداشته باشند، روزها را گرسنه در کنار جاده و در هوای گرم سپری میکنند.
شیمل زنی که ۴۸ سال سن دارد و بیوه است، او روایت دردناکی از زندگی اش دارد و با چشمان اشکآلود میگوید پنج فرزند یتیم دارد که به لباس و نان نیاز دارند، اما او حتا از عهدهی نان آنان بیرون شده نمیتواند.
او میگوید دخترانش در خانه تنهاست، آنان از مکتب محروم شدهاند کاری هم نیست تا انجام بدهند، او میگوید یکی از افراد طالبان چندینبار به خواستگاری دختران شانزده و هفده سالهی او آمدهاند، اما به دلیل اینکه به سن ازدواج نرسیده بودند با ازدواج آنان موافقت نکردم اما هر روز نگران آنان هست تا مبادا اتفاقی برای آنان بفتید.
شمیل میگوید، مردی در خانه ندارد، و تمام روز دخترانش در خانه زندانی است تا شب لقمه نانی برای آنان تهیه کنم.
او روایت دراد، هرگز نشده است که لباس شیکی بر تن کرده باشد و به خودش رسیده باشد، او میگوید از اینکه زن خلق شده است احساس حقارت میکند.
زنانی زیادی دیگری نیز در این جاده دیده میشوند که سرنوشتی مشابهی دارند، ماریه از زنانی هست که میگوید ۳۵ سال سن دارد و بارها در این جاده از سوی مردان مورد آزار و اذیت قرار گرفته است، او روزانه از ۱۰۰ تا ۲۰۰ روپیهی کابلی/اففانی پیدا میکنند اما این برای تامین مخارج اش کافی نیست.
او میگوید حتا افردا طالبان از او خواستند تا به موتر رنجر آنان سوار شود، اما از دست آنان خودش را نجات داده است.
این زن میگوید، از یکسو بیمار است و و از سوی دیگر فرزندانی دارد که منتظر لقمهی نانی استند تا شکم گرسنهی شان سیر شود.
او میگوید سالها با عزت و آبرو زندگی کرده است. اما زندگی از مشقتباری که دچارش شده است به شدت شکایت دارد و میگوید، کاش هرگز به این دنیا نمیآمد.
این زن میگوید همسرش یک کارگری ساده بود که در جادههای کابل چهار سال پیش در یک حملهی انتحاری کشته شد.
شماری از این زنان که در این جاده کار میکنند، میگویند نمیخواهند کسی به آنان به چشم گداییگر نگاه کند، آنان برای پیداکردن لقمه نانی روزهای گرم تابستان و سرد زمستان را تحمل کرده تا با عزت و آبرو زندگی کنند.
این در حالیست که طالبان پس از ممنوعیت، تعلیم، تحصیل و کار زنان، محدودیتهای زیاد دیگری نیز وضع کردهاند، تا زنان را بیشتر در خانههای شان زندانی کنند.