نویسنده: دکتر نور محمد نورنیا
یکی از عوامل عقبماندگی دانش و تفکر، سکولارنبودن سیستم آموزشی است؛ زیرا دانش و تفکر اگر قرار باشد که به بار بنشینند، لازم است که به صورت آزادانه مسیر خود را بپیمایند. اِعمال محدودیت در کار آموزش و گسترش آن، پژوهشها را به مسیرهای دیگری میکشاند که نتیجههای بهدستآمده در هر حوزه، قابلیت اتکا را ندارند. پژوهشها زمانی بهرهمند از واقعیتاند که از آزمایشهای بدون تصرف و دخالت برون آمده باشند.
سکولاریزم و توطیه
در افغانستان، چون معرفتها نقلیاند؛ محیط برای خوانش و پدیدآیی معرفت عقلی، تنگ است. این مضیقه، اختصاص به شرایط کنونی و نزدیک به آن ندارد. نگاه بنیادگرایانه، از گذشته بر فکر ما اثرگذار بوده.
اثر بنیادگرایی چنان بر ما مستولی است که حتا ترمها و دانشواژهها در نظر ما رنگ تابو گرفتهاند و بدون شناخت و آگاهی از آنان، ترس نزدیکشدن و از دستدادن معرفت در ما موج میزند. از دموکراسی میهراسیم، سکولاریزم را مساوی به کفر میدانیم و هر اصطلاح علمی و فلسفی دیگری را که در چشم ما ناآشنا جلوه کرد، از خود میرانیم و دلایلی در پندار دیگران، برخلاف آن ایجاد میکنیم. در حالی که چنین نیست. نگاه بدبینانهی ما به اصطلاحات علمی، میان ما و آن دانشواژهها شگاف و فاصله ایجاد کرده و اجازه نداده که بدون تعصب فکری به آنان بپردازیم. آموزش تا زمانی که سکولاریزه نشود، معیوب است؛ به این دلیل که نیت و مقصد ما از گسترش دانش و پژوهش، به بعضی از شروط محدود میشوند و این محدودشدن، نرسیدن به نتایجِ نزدیک به واقعیت است.
پس سکولاریزم چیست؟
این واژه، ترکیبشده از دو واژه است: سکولار به معنای دنیایی و گیتیانه و بخش دوم واژه، ایزم از نظر زبانشناسی، پسوند مکتبساز و جریانساز است. در کلمات دیگر، مانند رمانتیزم، اگزیستانسیالیزم و… هم این پسوند را میبینیم. سکولاریزم به صورت ترکیبشده، عبارت است از مکتب و جریانی که نگاه دنیاییسازانه و گیتیگرایانه به پدیدهها دارد. این نگاه بعد از انسانگرایی غالب شد و رشد علوم به آن، کمکهای فراوان کرد. به طور نمونه، خوابهایی را که انسانها میدیدند، قبل از پدیدآمدن علم روانشناسی در نزد افراد مشخص، آن خوابها را تعبیر میکردند و خوابگزاران هم براساس داناییشان نتیجهگیریهای خود را بعد از شنیدن خواب، پیشکش بینندهی خواب میکردند. دانایی خوابگزاران هم براساس نمادهای اسطورهای شکل میگرفت. وقتی علم روانشناسی پدید آمد و به نتایجی در مورد ذهن و سیستم عصبی انسان دست یافت؛ خواب انسانها را نه براساس اسطورهها، بلکه بر بنیاد بدن انسان تعبیر کردند. به وجود و تن انسان، اولویت قایل شد و روی آن پژوهش کرد و در نتیجه، تعبیر خواب به نظم سیستم وجودی انسان کمک کرد.
اساس سکولاریزم را سکولاریزم فلسفی میسازد. سکولاریزم فلسفی میگوید که اندیشه و اندیشیدن بشر، باید آزاد باشد. سکولاریزم سیاسی که معتقد است سرنوشت سیاسی مردم به توسط خودشان تعیین شود؛ سکولاریزم علمی که باور بر آزادی پژوهشهای علمی دارد؛ و دستههای دیگر سکولاریزم، بر بنیاد سکولاریزم فلسفی استوارند.
نظام آموزشی ما
درسنامههای ما در تمام سطوح آموزش، محافظهکارانه و سلیقهگرایانه تهیه و تدوین شدهاند. علم و دانش در این درسنامهها با لحاظکردن سلیقهی افراد، افکار و ایدیولوژیها و نهادهای اجتماعی گردآوری شده. کتابهای شیمی، ریاضی، روانشناسی، زبان و… که باید کاملاً مباحث تجربی و علمی در آنان مطرح باشد؛ از جانب مؤلفان، محدود و تحریف میشوند. پیش از اینکه از استادان علوم، در مورد پیشرفتها و اکتشافات علمی پرسیده شود؛ خوبی و بدی علوم پرسیده میشود. از جانبی هم استادان علوم، پیش از آنکه استادان علوم باشند؛ استادانِ اخلاق در علوم بودهاند.
سیاست نیز محدودیتهای خودش را بر دانش و اندیشه وضع کرده/میکند.
به این صورت، دانشاندوزی که سرچشمهی فهمش را کتابها و منابع گزینشی شکل میدهد، درک ناقص از رشتهی آموزشی و تحصیلی خودش دارد. به شماری از مباحث، ورود کرده، شماری را کنار گذاشته یا از نظرش دور داشته شده. سرانجام تعصب فکری و دانشی در وجودش پدید آمده. حافظوارانه جلو رفته و فرصت کنارآمدن به افکار دیگر را نیافته.
هنگامی که کودکی با آموزشهای سلیقهای و باوری بزرگ میشود؛ میان فهم خود و طرز تفکر علمی در جهان دچار تناقض میشود. به باورها و درک خود احساسی نگاه میکند و میپندارد که طرز تفکر علمی و اطلاعات، اشتباه، نادرست و کفرآمیز است. بنابراین، در فرایند آموزش نقیصه ایجاد میشود و حاصلش عرضاندام متخصصان بیصلاحیت است.
در وضعیت کنونی که بیش از دورههای دیگر، سیاست و عقاید و ایدیولوژی بر نظام آموزشی، اعمال ملاحظه و محدودیت میکند؛ سخن از سکولاریزهکردن سیستم آموزشی ضرورت بیشتری مییابد.