نخست به این اشاره شود که شخصیتهای سیاسی، جریانهای سیاسی و جبهههای مبارز مخالف طالبان در موضعگیریهای خود در برابر هم باید متوجه باشند و جانب مدارا، گفتوگو و تفاهم را درنظر داشته باشند. برچسپزدن به یکدیگر و بیتوجهی در ابراز نظرها موجب تقویت طالبان میشود. توجه داشته باشیم بسیاری از رسانههای غربی از جمله برنامهی کاکتوس، کسیکه آن را بنام آقای لشکری به پیش میبرد، قصدش ایجاد تفرقه است و این گونه برنامهها به نفع طالبان کار میکنند.
بنابراین شخصیتهای سیاسی مخالف طالب درست نیست شکار چنین برنامههای تفرقهانداز شوند و در چنین برنامههای سخنانی را بگویند که آن سخنان به تفرقه بینجامد. هدف این گونه رسانهها و برنامهها همین استکه سخن سوءتفاهمبرانگیزی از زبان مهمان برنامه بیرون کنند و بعد آن سخن را برای ایجاد تفرقه دستآویز بسازند. در این صورت بهتر این است شخصیتهای سیاسی مخالف طالبان از رسانههای خودی برای بیان موضع و سخنانشان استفاده کنند.
اعلامِ موضع و سخنی از هر رسانهای بیان شود، آن سخن و اعلام موضع را رسانههای دیگر بازتاب میدهند؛ بنابراین بهتر است از رسانههای مطمین استفاده کنند و موضع و سخنشان را سنجیده اعلام کنند تا دچار شکار رسانههای تفرقهافکن نشوند.
حفیظ منصور به تازگی شکار برنامهی کاکتوس آقای لشکری شد و در آنجا بدون اراده سخنانی را گفتکه موجب تفرقه شد و آن برنامه به هدف خود دست یافت. حفیظ منصور دو اشتباه کرد، نخست گفت پدرام بنابر مشکلات با اسلام، تاجیکخواهی و فدرالخواهی از جبهه اخراج شد و دوم در بارهی جریان عدالتخواه سازا از ادبیاتی استفاده کرد که حکومتهای قومی پشتون از آن برچسپها و ادبیات علیه جریان عدالتخواه سازا استفاده میکردند و میکنند.
موضوع دوم این است آیا فکر کردهایم که چرا مخالف طالبان استیم و چرا با طالبان مبارزه کنیم؟ اگر قرار باشد در دید مذهبی مخالف طالبان نباشیم، در شیوهی حکومتداری مخالف طالبان نباشیم، در دید قومی که یک قوم در قدرت باشد مخالف طالبان نباشیم، در زنستیزی مخالف طالبان نباشیم و در عقبگرایی و عقبماندگی مخالف طالبان نباشیم، چرا در برابر طالبان مبارزهی سیاسی و نظامی کنیم؟
قرار بر این نیست بگوییم طالبان قدرت را تصرف کرده و حکومت میکنند، ما میخواهیم قدرت را تصرف کنیم و حکومت کنیم. قرار بر این باید باشد ما در برابر ستم طالبانی و تحقق عدالت مبارزه کنیم و بحث ما تصرف قدرت نیست، بحث تحقق عدالت است. این تحقق عدالت با پایان سلطهی طالبان ممکن است. آنچه بین ما و عدالت وجود دارد سلطهی طالبان است. درصورتیکه روایت سیاسی و فرهنگیای در برابر طالبان ایجاد نتوانیم و در بیان آن روایت به توافق نرسیم، برای رسیدن به هدف موفق نخواهیم شد.
طالبان یک گروه قومی سلطهطلب با شعار اسلامی است. هدف شان این است با شعار اسلامی، سلطهی قومی خود را بر اقوام تاجیک، هزاره و اوزبیک برقرار کنند و حکومت قومی خود را مسلط بسازند. مانند حکومتهای قبلی قومی قوم پشتون دنبال حکومت ریاستی متمرکز و سرکوبگر استند و به هرگونه بحث مشارکت در قدرت و نظام سیاسی، تشکیل دولت بر اساس آرای مردم و حکومتدارای فدرال برچسپ تجزیهطلب میزنند و مهمتر از همه با سوءاستفاده از اسلام میگویند دولتی برآمده از آرای مردم غیر اسلامی و مخالف اسلام است. به تازگی اعلام کردند که حکومت اسلامی طبق شریعت برقرار شده است و فعالیت حزبهای سیاسی ممنوع است.
در این صورت ما چه میخواهیم؟ اگر ما حکومت اسلامی میخواهیم، طالبان ادعا دارند حکومتشان اسلامی است و میگویند آموزش و شغل زنان را برای اسلام ممنوع کردهاند، فعالیت حزبهای سیاسی را و مشارکت در قدرت و انتخابات را نیز برای اسلام ممنوع کردهاند تا یک حکومت ریاستی متمرکز اسلامی بسازند.
بنابراین باید معلوم شود ما چه میخواهیم؟ ما باید بخواهیم که دین اسلام دین مردم است، نباید از دین اسلام سوءاستفادهی قومی و سیاسی شود، زیرا طالبان از اسلام برای سلطهی قومی خود سوءاستفاده میکنند. ما باید قدرت این تفکیک را داشته باشیم که تفاوت اسلام و دولت چیست. اگر این قدرتِ تفکیک را نداشته باشیم، برداشت ما از اسلام با طالبان فرقی نمیکند. ما دولت بر اساس آرای مردم و انتخابات میخواهیم که در قدرت و نظام سیاسی همهی زنان و مردان مشارکت داشته باشند. ما کثرتگرایی و پلورالیسم فکری و فرهنگی میخواهیم که در دولت آیندهی افغانستان همهی تفاوتهای فرهنگی، فکری و مذهبی برای خود جای و جایگاه داشته باشند. ما حکومت ریاستی متمرکز نمیخواهیم که یک گروه و یک قوم بر اقوام دیگر ستم کنند و پشتون پاکستان و… را بیارند در سرزمینهای ما جابهجا کنند که آنها در محل ما بر ما حق حکومت را داشته باشند و ما رعیت آنها باشیم. ما حکومتداری فدرال میخواهیم که خود مردم در محلهای زندگی و ایالتهای خود از بین خود افرادی را برای حکومتداری انتخاب کنند و حاکم سرنوشت خود باشند. ما مخالف هرگونه عقبگرایی، عقبماندگی و رسم و رواجهای بدوی زنستیزانه استیم و نمیخواهیم بنابر رسم و رواج بدوی قومی از اسلام برای زنستیزی استفاده شود و زنان از حق آموزش و شغل محروم شوند. زنان باید برخوردار از همان حقوق بشری باشند که مردان آن حقوق بشری را دارند.
حقیقت این است درصورتیکه نتوانیم روایت سیاسی و مبارزاتی خود را در برابر طالبان مشخص بسازیم و دچار کلیگویی شویم به نتیجهای نمیرسیم، زیرا نه در بین خود به نتیجه میرسیم، نه مردم را میتوانیم متوجه بسازیم که در سلطهی طالبان چه جریان دارد و هدف قومی سلطهی طالبان چیست و ما چه میخواهیم و نه حکومتهای جهان میدانند که تفاوت سیاسی و فکری و فرهنگی ما با طالبان در چیست.
بنابراین درست این استکه جریانهای سیاسی و نظامی مخالف طالبان بایستی در موضعگیریهای خود، خط فکری عدالتخواهانهی روشن در مقابل طالبان داشته باشند تا با اعلامِ موضع شان با طالبان تفکیک شوند و در ضمن ستم قومی، ستم زن ستیزانه و عقبگرایی شان که با شعار اسلام صورت میگیرد، افشا شود و مهمتر از همه جریانهای سیاسی و نظامی مخالف طالبان نباید شکار رسانههای شوند که میخواهند بین جریانهای مخالف طالبان تفرقه و نفاق بیندازند. اگر جریانهای سیاسی قصد مصاحبه یا اعلامِ موضعی را دارند بهتر است از رسانههای مطمین و خودی استفاده کنند که هم رسانههای خودی تقویت شوند و هم از مصاحبه و اعلامِ موضع شان سوءاستفاده نشود.
حفیظ منصور متاسفانه شکار یک برنامهی تفرقهبرانگیز شد و مجری آن برنامه توانست منصور را طبق هدف تفرقهبرانگیز خود استفاده کند. به نظر ما جریانهای مخالف طالبان، بدون ضرورت جدی نباید در رسانهها ظاهر شوند، مصاحبه بدهند و ابراز نظر کنند.