نویسنده: سینا راشدی
محیط بینالملل با تحولات شگرف مواجه است. این تحولات، دگرگونیهای زیاد را به دنبال دارد. یکی از دگرگونیهای جهان معاصر، رویکرد اعمال قدرت دولتهاست. دولتها از مدلهای گوناگون در زمینهی اعمال قدرت استفاده میکنند. با آنکه یکی از روشهای عملیاتی دولتها، قدرت سخت است، اما آنان تنها ابزارهای سخت را کافی نمیدانند. بعد از فروپاشی شوری، قدرت نرم وارد گفتمان امنیت ملی کشورها شد. Hard News و Soft News کنار هم قرار گرفتند. ایندو رویکرد ناگسستنی، نقشهی نتیجهمحور را برای رسیدن به نتایج مطلوب، ترسیم میکنند.
قدرت یک مفهوم کلیدی در سیاست است. نایلشدن به اهداف سیاسی، به قدرت نیاز دارد. این مفهوم دارای منابع اقتصادی و سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است. دولتهایکه در زمینههای متذکره، توانایی و قابلیت دارند، قدرتمند گفته میشوند. قدرتها به خرد و منطقهای، بزرگ و ابرقدرت تقسیم شدهاند. اگر امریکا ابرقدرت باشد، چین قدرت بزرگ و هند قدرت منطقهای؛ افغانستان در کجای این تقسیمبندیها قرار دارد؟ بدون شک، این کشور در ردهی هیچیک از قدرتها به شمار نمیآید.
دولت دموکراتیک ساقطشده، افغانستان را در مسیر توسعه و جهانیشدن قرار داده بود. باوجود بیثباتیها، به بهبود وضعیت امیداوری احساس میشد. با برگشت مجدد طالبان، تمام سطوح فروپاشید. ساختارها بههمخورد و نظام سیاسی-اداری از همپاشید. زمانیکه طالبان رویکار آمدند، اکثریت مطلق تجهیزات نظام قبلی در اختیار آنان قرار گرفت. در میان همه ابزارهای سخت؛ رسانههای جمعی از دولتی تا خصوصی در قلمرو طالبان باقی ماندند. طالبان وسایل باقیمانده دولت پیشین را «اموال غنیمت» میدانند. اکنون «اموال غنیمت» به قول آنان، در زمینهی استقرار و تبلیغ به سود طالبان، استفاده میشوند.
نظام حاکم در افغانستان، قدرتاش را با ابزارهای اجبارآمیز و غیراجبارآمیز اعمال میکنند. قدرت سخت آنان از سوی دستگاههای ایدیولوژیک و امنیتی، تطبیق میشود. قدرت نرم طالبان را رسانههای داخلی بازتاب میدهند. اکنون بازار افغانستان در انحصار رسانههای اجتماعی است. پلتفرمهای اجتماعی در افغانستان، محصول دولت قبلی است. حالا طالبان با مهارت بالقوه از آنان سود میبرند. بهرهکشی از رسانهها، جهت مدیریت افکار عامه صورت میگیرد. با آنکه طالبان یک گروه ارتجاعی استند و نیز مخالف فناوریهای نوین بودند، اما اتخاذ سیاست نرمافزارانه، نمادی از تغییر فکری آنان پنداشته میشود. این تغییر ذهنیت، تنها نگاه ابزاری آنان را به رسانهها نشان میدهد.
توماس جانسون در کتاب «روایتهای طالبان؛ نقش اطلاعرسانی و فرآوردهای تبلیغی در جنگ افغانستان» مینویسد که ناتو، امریکا و افغانستان در جنگ تبلیغاتی با طالبان باختند. به باور او جنگ تبلیغاتی، بخشی از استراتژی طالبان است. از این استراتژی جهت تسخیر قدرت و حفظ آن، استفاده کردند. با این روش، در ظاهر سیاستهای دینی و نمایش قدرت را بازتاب میدهند. شهروندانیکه فاقد سواد رسانهای اند، اقناع میشوند. با تصویرسازی از وضعیت حاکم، ذهنیت عامه را اغفال میکنند.
سیاستگذاری رسانهای یکسری از هنجارهاست که برای مدیریت رفتار نظام رسانهای پیشکش میشود. این عمل از ایدیولوژی حاکم، شرایط اقتصادی و اجتماعی شکل میگیرد. ارزشهای نظام در این چارچوب تعریفشدنی است. رسانهها برمبنای آن مکلف به فعالیت اند. طالبان سیاستگذاری آمرانه دارند. مانع فعالیت رسانههای خارجی شدند، اما رسانههای داخلی را تحت مدیریت خویش آوردند. تلویزیون ملی و معارف، خبرگزاری باختر و رادیو افغانستان، روزنامههای انیس و اصلاح، هیواد و کابلتایمز از معدود رسانههای دولتی اند. بر علاوه اینها؛ رسانههای اجتماعی بیشترین تبلیغ را برای طالبان انجام میدهند.
روزنامهی اطلاعات روز ۲۰ حساب ایکس طالبان را بررسی کرده است. به قول این روزنامه، این حسابها سه میلیون دنبالکننده دارند. وزیران و معینان، رییسان و سخنگویان شامل این افراد میشوند. به طور متوسط، هر حساب روزانه سه خبرنامه منتشر میکنند. یافتههای این رسانه نشان میدهد که ۲۳ کانال یوتیوپ متعلق به طالبان استند. آنان در داخل افغانستان فعالیت میکنند. عمدهترین ماموریت آنان، سفیدنمایی به نفع جریان حاکم قلمداد میشود. جدا از کانالهای طالبانی، کسانیکه جهت اخذ جواز به وزارت فرهنگ مراجعه میکنند، باید سختترین پیشنهادات را بپذیرند. در تعهدنامه اخذ جواز پلتفرم یوتیوپ آمده است که «انتقاد علیه امارت» ممکن نیست. اگر از چنین تعهد، سرکشی صورت گرفت، مجازات حتمی است. اطلاعات روز در جای دیگر از پژوهش خویش از صفحات جعلی نام برده است. به اعتقاد این رسانه، در پروان، کاپیسا و پنجشیر ۹۰ تن صفحات مجازی جعلی دارند و در بدل پول به طالبان تبلیغ میکنند. این ادعا بارها مطرح شده که در فیسبوک و ایکس، افراد طالبان با نامهای مستعار، فعالیت میکنند. حضور آنان با نقاب یا بینقاب، سیاست نرم و نتیجهمحور را بازتاب میدهد.
جریانهای اطلاعرسانی طالبان، قدرت نظامی و آرامش را به نمایش میگذارند. همچنان تلاش میکنند تا سران دولت گذشته را ترور شخصیتی کنند. آنان را اختلاسگران و ناقضان عدالت معرفی میکنند. طالبان پی بردند که مردم افغانستان دغدغهی امنیت و بازسازی را دارند. در این مسیر خیلی برنامه میریزند. زمینه را برای سفر یوتیوبران داخلی و خارجی مساعد میسازند. سطحیترین پروژهی عمرانی را از طریق صفحات اجتماعی انعکاس گسترده میدهند. با این ترفندها، در صدد حاکمیت بر روان مردم استند.
در شرایط موجود، تمام رسانههای متعلق به طالبان، مصروف «عادیسازی شر» استند. این رسانهها مرز مشخص ندارند. قانون رسانهها حاکم نیست. حریم خصوصی معنی ندارد. اخلاق در کار نیست. مسوولیت اجتماعی احساس نمیشود. سیاستگذاری سرکوبگرانه نافذ است. سانسور بیداد میکند. جهان مردم افغانستان را فراموش کرد. سازمان ملل مصروف اعلامیهنویسی است. مردم این کشور مظلوم واقع شدند. تکتک شهروندان به ستوه آمدند اما چاره ندارند. با این وضعیت، رسانهها تاثیرگذاری بیشتر دارند. بنابراین، تبعات سیاستگذاری نرم طالبان خیلی بالاست. تخریب تدریجی دارد. از طالبان و ایدیولوژی آنان نمادسازی میکند. آسیبمحور و چند وجهی است. به تغییر باورها منجر خواهد شد. چگونگی رفتارها را متحول میسازد. باتوجه به نظریه تاثیر مطلق رسانهها؛ تداوم سیاستهای طالبان، نسل نوین را در درازمدت اغوا و منفعل خواهد ساخت.