نویسنده: سینا راشدی
پروفیسور استاد برهانالدین ربانی یکی از شخصیتهای تاثیرگذار افغانستان بود. سیاستمدار حلیم و مصحلتاندیش، مرد خردمند و متعهد، فقیه و عالم برجسته، زعیم انعطافپذیر و صادق؛ جزو ویژگیهای استاد محسوب میشوند. جوانی او با حس وطندوستی و مبارزهی مدنی پیوند خورده بود. استاد ربانی تا سطح پروفیسوری رسید و عالیترین مدرک از دانشگاه الازهر را دریافت کرد. مرد میانهرو با اخلاق انسانی-اسلامی، حدود نیمقرن علیه اشغال و بیعدالتی مبارزه کرد. استاد در کارنامهی زندگیاش، افتوخیزهای فراوان را تجربه کرد. در کنار فشارهای داخلی و خارجی، زندگیاش با دستآوردهای عظیم رقم خورده است.
استاد فقید، جهاد علیه ارتش شوروی، مقاومت در برابر طالبان و القاعده را رهبری کرد. در زمان حاکمیت طالبان، مسوولیت آفرینش هستههای مقاومت علیه آنان را به دوش گرفت. در پیوند به اشغال پنهان پاکستان خاموش نماند. او با نگرش همهجانبه، کنشگران سیاسی و نظامی را محور جمعیت اسلامی جذب کرد. موجودیت بازیگران سیاسی، زمینه را برای مبارزه علیه گروههای اشغالگر و ماموران استخباراتی، مساعد ساخت. استاد شهید برای رسیدن به یک افغانستان مستقل، تامین حاکمیت اسلامی متعادل، انکشاف روابط نیک با همسایگان و تحقق رفاه برای همه شهروندان این کشور، از هیچ تلاش دریغ نکرد.
پروفیسور ربانی به دلیل میانهروی و مبارزه جهت تامین عدالت، یک الگو در تاریخ معاصر است. او با درایت ویژه نقش کلیدی در معادلات قدرت بازی کرد. با ایجاد قویترین جریان سیاسی در افغانستان، مبارزات خود را سنجیدهشده و متعهدتر ساخت. جریانهای آزادیخواه و عدالتطلب، مدل او را سرمشق مبارزات سیاسی برگزیدند. ایثارگری استاد ربانی در جریان زعامت به عنوان رییس جمهور و پسا ریاست جمهوری، کلیدواژهی زندگی سیاسی او به شمار میرود. یکی از این واژگان کلیدی، مستقل بودن نظام سیاسیاش در طول تاریخ معاصر افغانستان است. با مقایسه همه نظامهای سیاسی پسین در این کشور، استقلالیت دستگاه سیاسی او، صریح و اثبات شدنیست.
استاد برهانالدین ربانی در دههی هفتاد میلادی جمعیت اسلامی را پایهگذاری کرد. این کانون در مدار تحولات سیاسی قرار گرفت. با گذر زمان، وزنهی جمعیت اسلامی، سنگین و محکمتر شد. جایگاه شایسته در معادلات و مناسبات قدرت کسب کرد. مهرههای درشت در این حلقه سیاسی، گرد آمدند. خرد سیاسی استاد، زمینه را برای مبارزات سخت و نرم فراهم ساخت. چریک نامدار خاورمیانه، احمدشاه مسعود، بازوی قدرتمند این جریان بود. استراتژیست نظامیکه لقب «قهرمان ملی» را گرفت. مسعود با شجاعت و دیانت، ارتش شوروی را به زانو درآورد. نقش استاد به عنوان مغز متفکر این مبارزه در تبانی با قهرمان ملی، بخشی از تاریخ این سرزمین را تشکیل میدهد.
جان لی آندرسون، خبرنگار جنگ در سایت نیویورکر از استاد به نام «سیاستمدار زیرک» یاد میکند. این خبرنگار میافزاید: «وقتی او را به چالش کشیدم تا نام اسلامگرایی خود را در مقابل طالبان مشخص کند، او به گونهای مبهم پاسخ داد که شریعت طالبان کاربرد افراطی قوانین قبیلهای پشتون است.»
شهید صلح به نمایندگی از اسلام متعادل مبارزه میکرد. او با قوانین سختگیرانهی طالبان قبل از حکومت موقت، موافق نبود. جنگ داخلی و مخالفت پشتونها علیه حکومت مجاهدین، استاد ربانی را از اجرای قوانین اسلامی به نحوی که به سود جامعه افغانستان باشد، باز داشته بود. استاد در عطش رسیدن به قدرت نبود. او برای یک افغانستان همهشمول به میدان رفته بود. درحالیکه گروههای مخالف قومی تن به حکومت او ندادند. با آنکه شورای اسلامی بزرگان، استاد ربانی را بهعنوان زعیم افغانستان معرفی کردند و توافق جمعی صورت گرفته بود. با آنهم جریانهای خودخواه و بدبین، ریاست جمهوری او را نپذیرفتند. از آنزمان به بعد، جنگهای داخلی افغانستان را ویرانتر ساخت.
از شکلگیری افغانستان معاصر تا حال، هیچ پشتون آماده نبوده تا قدرت را از دست دهد. فرضیههای احتمالی در مورد دخیل بودن امانالله در قتل پدرش وجود دارد. داوود علیه ظاهرشاه کودتاه کرد. کرزی در انتخابات جعل کرد. اشرفغنی احمدزی هم با گذشت بیشتر از دوسال، هنوز خودش را رییسجمهور اعلام میکند. این سرنوشت سیاسی افغانستان در دستان عاشقان قدرت است. برعکس تمام شاهان و روسای جمهور، استاد شهید قدرت را در جدی ۱۳۸۰ به شکل مسالمتآمیز به کرزی واگذار کرد. در تاریخ سیاسی افغانستان چنین تجربهای وجود ندارد. این عیاری و مردانگی در وجود هرکس نیست. امروز و فردا، تاریخ قضاوت خواهد کرد.
با پذیرش شورای عالی صلح از سوی استاد، نقدهای بر او وارد شد. از اینکه دغدغهی او، صلح و امنیت پایدار بود، نقدها را نادیده گرفت. پاسخ رهبر فقید این بود: «گفتمان صلح و امنیت، یک مسالهی ملی است، وقتی صلح و امنیت تهدید شود و ثبات وجود نداشته باشد، وظیفهی دینی ما است تا در راستای تحقق آن بکوشیم.» او علیرغم موفقیتها و شکستها، نقش ارزنده در خصوص نهادینهسازی صلح پایدار بازی کرد. برنامه صلح با مدیریت استاد ربانی، به یک برنامه منطقهای و جهانی مبدل شد. با وجود تمام موانع داخلی و خارجی، در این مسیر فعالیت میکرد. او با شخصیت اعتدالپسند، در پی تحقق آرمانهای والای انسانی خویش جهت تامین ثبات همیشگی در کشور بود.
پروفیسور برهانالدین ربانی استوار و محکم در برابر دشواریها مبارزه کرد. در نهایت با ترور او توسط حلقات داخلی و خارجی، نگرشها علیه صلح افغانستان، دگرگون شد. شهادت استاد، داعیهی صلحخواهی را با چالش مواجه ساخت. مسیر رسیدن به صلح، عوض شد. با کنارزدن این مرد عملگرا، زمینه را برای چنددستگی در سطوح جمعیت اسلامی مساعد ساختند. بافت سنتی و ساختار قدیمی این تنظیم فروپاشید. تقابل اجتماعی-سیاسی نیز به میان آمد. آرمانهای بلند و اندیشهی ملی او به دلیل نبود سواد سیاسی، فراموش شدند. نزدیکترین افراد که در متن تحولات کنار استاد بودند، داعیهی او را دنبال نکردند. بازیگرانیکه سالها طرف معادله در سیاست افغانستان بودند، حالا در تبعید بسر میبرند. بعد از مراسم خاکسپاری، با استاد خداحافظی کردند. بازیافت این فراموشکاری علیه استاد شهید، منجر به آوارگی و حذف همیشگیشان از مناسبات قدرت سیاسی در افغانستان شد.