RASCRASC
  • صفحه نخست
  • رویدادهای خبری
    • افغانستان
    • جهان
    • علمی
    • ورزش
    • گزارش ها
  • مقاله های تحلیلی
    • اندیشه
    • ادبیات
    • سیاسی
    • اقتصاد
    • جامعه
    • تاریخ
    • فرهنگ و هنر
  • بررسی و پژوهش‌های علمی
    • مطالعات صلح
    • مطالعات امنیت
    • مطالعات توسعه
    • مطالعات تاریخ
    • مطالعات فرهنگ و ادب
    • مطالعات جامعه‌شناسی
    • مطالعات فلسفه
    • مطالعات سیاست
    • مطالعات روان‌شناسی
    • مطالعات حقوق
    • مطالعات اقتصاد
    • مطالعات زنان
    • مطالعات رسانه
    • مطالعات دینی
  • عیاران
  • دیدگاه راسک
  • درباره ما
  • فارسی
    • العربية
    • English
    • Français
    • Deutsch
    • پښتو
    • فارسی
    • Русский
    • Español
    • Тоҷикӣ
    • Türkçe
RASCRASC
  • صفحه نخست
  • رویدادهای خبری
    • افغانستان
    • جهان
    • علمی
    • ورزش
    • گزارش ها
  • مقاله های تحلیلی
    • اندیشه
    • ادبیات
    • سیاسی
    • اقتصاد
    • جامعه
    • تاریخ
    • فرهنگ و هنر
  • بررسی و پژوهش‌های علمی
    • مطالعات صلح
    • مطالعات امنیت
    • مطالعات توسعه
    • مطالعات تاریخ
    • مطالعات فرهنگ و ادب
    • مطالعات جامعه‌شناسی
    • مطالعات فلسفه
    • مطالعات سیاست
    • مطالعات روان‌شناسی
    • مطالعات حقوق
    • مطالعات اقتصاد
    • مطالعات زنان
    • مطالعات رسانه
    • مطالعات دینی
  • عیاران
  • دیدگاه راسک
  • درباره ما
Follow US
.RASC. All Rights Reserved ©
اندیشهمقاله های تحلیلی

زندگی در برابر چشمان باز مرگ

Published ۱۴۰۲/۰۷/۰۴
زندگی در برابر چشمان باز مرگ
SHARE

نویسنده: دکتر نورمحمد نورنیا

 

مرگ آشنایان، ما را در ساحت هستی‌شناسانه پرتاب می‌کند و فرصتی پدید می‌آید که در آن، با زندگی روبه‌رو می‌شویم. هرچه این آشنا، نزدیک‌تر باشد و خاطرات مشترک بیش‌تری با او داشته باشیم؛ حضور مرگ را سنگین‌تر حس می‌کنیم و به زندگی‌آگاهی بیش‌تری دست می‌یابیم؛ زیرا مرگ و زندگی، دو حلقه‌ی درهم‌فرورفته‌اند و اندیشش در مورد یکی، پای آن دیگری را نیز در میان می‌کشد. زندگی، سوسوی نوری کوتاه در میان دو تاریکی ابدی است: تاریکی پیداشدن و تاریکی ناپدیدشدن. مرگ، پایان‌یافتن فعالیت‌های حیاتی جسم زنده و خاموش‌شدن آن نور کوتاه است.

یک دیدگاه، این است که برای رنجورنشدن، نباید به مرگ اندیشید؛ باید آن را صرف نظر کرد و از نظر دور داشت. هر زمانی هم آمد، می‌آید. این را اپیکور می‌گفت: تا من هستم، مرگ نیست و وقتی مرگ آمد، من نیستم. از این نظر، انسان با مرگش روبه‌رو نمی‌شود و با چیزی که روبه‌رو نمی‌شود؛ لزومی ندارد که واهمه‌ای از آن در انسان، وجود داشته باشد. این نظر، در مورد اتفاق‌افتادن مرگ، صدق می‌کند و ترس انسان از لحظه‌ی مردن را می‌تواند کاهش دهد؛ اما مرگ، تنها در زمانی که اتفاق می‌افتد، حضور ندارد؛ بلکه مرگ آشنایان که هر از گاهی رخ می‌دهد، ما را با مرگ روبه‌رو می‌کند و برمبنای اندازه‌ی نزدیکی شخص میرنده با ما، سبکی/گرانی و زودگذری/پایایی تاثیر آن مشخص می‌شود. بنابراین، حضور مرگ در حال احتضار، فقط یکی از جاهایی است که مرگ حضور دارد. البته این حضور، حضور عینی است؛ اما حضور ذهنی مرگ که انسان را درگیر خود می‌کند؛ در طول حیات، مانند چشمی به سوی انسان باز می‌شود و دوباره بسته می‌گردد و دیگر بار، باز می‌شود و بسته می‌گردد و…

مصطفا ملکیان، اندیشه‌ورز ایرانی نوشته‌ای در مورد مرگ دارد و در بخشی از آن، چهارمعنا برای مرگ در نظر می‌گیرد؛ یعنی سخن‌های گفته‌شده در مورد مرگ را به چهاردسته، دسته‌بندی می‌کند. او می‌گوید: هرگاه از مرگ، سخن به میان می‌آید، یکی از این چهار معنا مراد گوینده است: 1.خود مرگ (مردن)؛ 2.بعد از مرگ؛ 3.قبل از مرگ (زمانی کسی به آخرین پیراهنش می‌رسد که و می‌داند مرگ در آن اتفاق می‌افتد.)؛ 4.احساس حضور پیوسته‌ی مرگ. او معنای چهارم را به دلیل این‌که برای تنظیم زندگی اراده خلق می‌کند؛ ارزشمند می‌شمارد.

تنظیم‌شدن زندگی به وسیله‌ی احساس حضور پیوسته‌ی مرگ، به این معناست که انسان پی می‌برد از روزی شکل گرفته، در هر لحظه هم به زندگی ادامه می‌دهد و هم به مرگش ادامه می‌دهد؛ چون انسان، موجودی است زمان‌مند یا در میان زمان، و خودِ زمان هم شبیه رودخانه‌ای پیوسته در حرکت است. بنابراین، یک لحظه را باید از دست بدهیم، تا به لحظه‌ای دیگر برسیم. یک روز را عبور کنیم تا به روزی دیگر برسیم و این روزی که گذشت، روزی بود که مُرد و برای همیشه، دست‌نیافتنی شد؛ پس ازدست‌دادن لحظه‌ها و ساعت‌ها و روزها، نمونه‌‌ی کوچک مرگ هستند؛ یعنی مرگ، در لحظه لحظه‌ی زندگی وجود دارد.

آلن واتس در مورد اضطراب می‌گوید که اضطراب، وقتی تشدید می‌یابد که ما از اضطراب، فرار می‌کنیم؛ همان سخن مولانا که می‌گفت: تمام بی‌قراری‌های انسان از جستجوی قرار، سرچشمه می‌گیرند. راه حل را در طلب بی‌قراری می‌دانست و می‌گفت: بی‌قراری و بی‌ثباتی و ناپایداری را به عنوان واقعیت زندگی بشناس، آنگاه به قرار دست می‌یابی.

اروین د.یالوم؛ روان‌درمان‌گر اگزیستانسیالیست، کتابی دارد به اسم «خیره به خورشید» و مانند شماری از کتاب‌هایش، حکایات درمان‌جویانش را در آن کتاب، نقل می‌کند. از زبان یکی از بیمارانش می‌گوید: سرطانی فکرکردن مهم است…، پس از ابتلا به سرطان، متوجه شدم که چگونه زندگی کنم. پس این، حضور مرگ است که انسان را از وجود زندگی باخبر می‌کند و او را در برابر فرصتی که در اختیارش قرار دارد؛ اراده‌مند می‌سازد. به گفته‌ی استاد فهیم انوری، درآن صورت نگاه‌های ما به اشیا و پدیده‌ها نگاه زوربایی می‌شود؛ یعنی انگار همه‌چیز را اولین‌بار است می‌بینیم و یا که آخرین‌بار است می‌بینیم. بوسه‌هامان هم آخرین بوسه‌هایی‌اند که می‌گیریم. این زندگی با آن زندگی دور از سایه‌ی مرگ تفاوت بسیاری دارد.

  • مسلمانان مامور؛ عالمان دینی بریتانیا یادآور تشکیل پاکستان
Shams Feruten ۱۴۰۲/۰۷/۰۴

ما را دنبال کنید

Facebook Like
Twitter Follow
Instagram Follow
Youtube Subscribe
مطالب مرتبط
برخی مجاهدین: وقتی ژنرال پناه شهید شد، احمد شاه مسعود گفت «کمرم شکست»
رویدادهای خبریگزارش ها

برخی مجاهدین: وقتی ژنرال پناه شهید شد، احمد شاه مسعود گفت «کمرم شکست»

Shams Feruten Shams Feruten ۱۴۰۳/۱۲/۲۳
پیش‌بینی بارندگی‌های شدید در ۱۳ استان از سوی اداره‌ی هواشناسی افغانستان
نظرسنجی جدید؛ هریس از ترامپ پیش‌تاز است
طالبان در واکنش به ارتقاء نمایندگی پاکستان در کابل، اعلام متقابل درباره تغییر سطح نمایندگی خود در پاکستان دادند
هفت نظامی پاکستانی در وزیرستان شمالی کشته شدند
- تبلیغات -
Ad imageAd image
فارسی | پښتو | العربية | English | Deutsch | Français | Español | Русский | Тоҷикӣ

مارا دنبال کنید

.RASC. All Rights Reserved ©

Removed from reading list

Undo
به نسخه موبایل بروید
خوش آمدید

ورود به حساب

Lost your password?