نویسنده: سینا راشدی
آنتونی اسمیت ناسیونالیسم را جنبش ایدیولوژیک میداند. پیشینهی مفهومی این پدیده در آثار مارکس، ماکس وبر و امیل دورکیم قابل دریافت اند. باوجود همهی مجادلات نظری، این مفهوم در جای رشد میکند که «مسالهی ملی» مطرح باشد. کشورهای که تنوع اجتماعی و فرهنگی دارند، بیشتر با این پدیده درگیر اند. پرداختن به مسایل قومی و مذهبی، زبانی و جنسیتی ماهیت عقیدهی ناسیونالیستها را شکل میدهد.
افغانستان سرزمین اقلیتهاست. اقوام و مذاهب، زبانها و خردهفرهنگها در این کشور حضور دارند. باشندگان بومی و غیر بومی در این جغرافیا، یکی پیهم مورد ستم قرار گرفتند. قومیت عمدهترین متغییر تاثیرگذار ناسیونالیسم است. افغانستان از این ناحیه بیشترین آسیب را متقبل شده است. نظامهای گونهگون از چپی تا راستی، از شاهی تا دموکرات، آتش برتریطلبی قومی را شعلهورتر ساختند. قومگرایی در این کشور سابقهی طولانی دارد. از همان ابتدا، سد محکم در برابر هرگونه نوگرایی شده بود.
علاوه بر عوامل تاریخی و ساختاری، محمو طرزی یکی از طراحان اصلی ناسیونالیسم قومی در افغانستان بود. پس از برگشت به افغانستان در دامن ناسیونالیسم قومی سقوط کرد. فوران قومگرایی ریشه در افکار او دارد. طرزی در دهسال حکومتداری امانالله، تصمیمگیرندهی اصلی بود. ماهیت وحدت و همسویی اقوام در عصر او صدمهی جدی دید. تیورسن ناسیونالیسم قومی اشتباهات جبرانناپذیر بر افغانستان وارد کرد. از طرزی به نامهای پدر ژورنالیسم نوین و تجددگرا یاد میکنند. این القاب کاذب، توام با جعل تاریخ، نسل به نسل انتقال یافت. اگر جعل تاریخ نباشد، چرا به نام «معمار اصلی تیوری قومگرایی» لقب نگیرد. شرایط ناهنجار امروز، از کجکاریهای او ناشی شده است. اگر سنگ قومگرایی از سوی او گذاشته نمیشد، شاید امروز وضعیت بهتری میداشتیم.
محمود طرزی استاد رویکرد قومگرایی بود. او با کارت زبانی و قومی، بدون نگرانی از آینده، در جهت منافع قومی خدمت کرد. پدر جعلی ژورنالیسم افغانستان، از تمام توان برای حفظ فرهنگ قومیاش استفاده کرد. در سوی دیگر، از قدرت نرم حاکم کمک گرفت تا «افغانسازی» را گسترش دهد. به دلیل حاکمیت امانالله، طرزی در پی بهبود موقعیت پشتو و قوم خودش قلم میزد. محمود طرزی پشتو را بهعنوان «زبان افغانها» در برابر فارسی، به حساب میآورد. پدر جعلی ژورنالیسم افغانستان، به دلیل برتریطلبی باور داشت که پشتو یا «افغانی» مظهر استعداد ملی و «جد همهی زبانها» است. به همین جهت این زبان باید به همهی گروههای قومی و نژادی در افغانستان آموزش داده شود.
جاناتان ال.لی «Jonathan L .Lee» پژوهشگر معروف انگلیسی به این باور است که محمود طرزی از گفتمان ناسیونالیسم ترکی اتاترک متاثر بود. محمود از تبار محمدزایی و میراثدار سدوزایی، افغانستان را سرزمین افغانها و زبان ملی را پشتو معرفی کرد. در حالیکه زبان فارسی در تمام ادوار، فرمانروای سدوزایی؛ زبان دیپلماسی و دربار بود. در کمال ناباوری، استدلال میکند که «زبان فارسی نمیتواند زبان ملی باشد، زیرا این زبان هم اکنون زبان رسمی و ملی کشور ایران شیعه است»، اما او اضافه میکند که «زبان فارسی میتواند در کنار زبان ملی، زبان رسمی باشد.» تنزیل درجهی این زبان از سوی طرزی، منجر به ایجاد گسست در میان فارسی افغانستان و ایران شد.
طرزی به دنبال ایجاد یک دولت مقتدر ملی بود. طرح او عاری از امیدواری نبود. ایران و ترکیه براساس این نقشه، به ثبات دست یافته بودند. مسالهی اصلی گزینش دستههای چندگانه مشخصا مهیندوستی با رویکرد قوممحور بود. اگر محمود طرزی تعریف مهین را با هویت تمدنی و فراقومی مطرح میکرد و تاسیس دولت را با هویت (خراسانی) پیشنهاد میکرد (همانطوری که تا زمان احمدشاه درانی و تیمورشاه بود) تمام مردم احساس همدلی و مشارکت میکردند و افتراق ملی هرگز پیش نمیآمد.
محمود طرزی از دولت ملی با محور ناسیونالیسم قومی و هویت ملی با هویت قومی «افغانی» تعریف ارایه کرده بود. به عقیدهی او، این عنصر استحکام دولت را زمینهسازی میکرد. در کنار استحکام، عنصر افتراق و شکاف ملی را در اذهان عمومی نهادینه ساخت. این تیوری، اشتباه عظیم بود که طرزی مرتکب شد. از اینکه به زبانهای غیرپشتو و فرهنگهای دیگر توجه نکرد، نتیجهی بازی برد-باخت شد.
نظامنامه ناقلان امانالله، مدرک رسمیکردن تبعیض و جایز اعلامکردن غصب سرزمینهای مردم بومی در شمال افغانستان است. آنچه مورخان و نویسندگان ما در مورد امانالله فراموش میکنند یا عمدا نمیخواهند به آن بپردازند، رسمیشدن تبعیض در دوران اوست. امانالله انتقال قدرت به غیرپشتونها را ننگ میدانست. توماس بارفیلد، افغانستانشناس آمریکایی معتقد است که «امانالله با توسل به شوونیسم پشتونی سعی کرد اتحاد پشتونها را تقویت کند.» ضمن آن، تشکیل «مرکه پشتو» در زمان امانالله زمینه را برای تقویت راهبردهای قومی دربار او را بیشتر مساعد ساخت.
محمود طرزی در دربار امانالله از نفوذ زیاد برخوردار بود. تلاش میکرد تا مشروعیت سلطنت امانی را زیر چتر ارزشهای اسلامی ادامه دهد. از نفوذ خودش استفاده کرد و اندیشهی برتری قوم پشتون را در مغز امانالله زرق کرد. با گذر زمان، این اندیشه در ذهن امانالله هم اثر گذاشت. یکی از ابزاهاری تاثیرگذار طرزی جهت تحقق آرمانهای قومیاش، سراجالاخبار بود. به روایت شمارههای سراجالاخبار، محمود طرزی در میان کسانی بود که مسالهی زبان را در بستر سیاست طرح کرد و نوشت: «در مکتبهای ما اهمترین آموزشها باید تحصیل زبان افغانی باشد. از آموختن زبان انگلیسی و اردو، ترکی و حتا فارسی، تحصیل زبان افغانی را اهم و مقدم باید شمرد. به فکر عاجزانهی خود ما، یگانه وظیفهی انجمن عالی معارف، باید اصلاح و ترقی و تعمیم زبان وطنی و ملت افغانی باشد.» این نشریه موضوعات متنوع چون ادبیات و علوم، جغرافیه و اقتصاد، فناوری و فلسفه را پوشش داده و ترجمههای زیادی از آثار اروپایی را منتشر میکرد. محتوای کلی این مطالب، تبیین و ترویج دیدگاه پاناسلامیستی و ناسیونالیستی طرزی بود. تبیلغ دیدگاههای او بر محور قومیت، شبیه اعلام حکومت انگلیس بود که مردمان اسکاتلند، ویلز و ایرلند را ناگزیر ساخت تا روی گذرنامههایشان، فقط نام انگلیسی را برگزینند.
«افغانسازی» طرزی عامل مصیبتهای امروزیست. تلخیهای امروز به نقشههای هویتزدایی طرزی برمیگردد. نقشههای او زمینهساز واگرایی و چندپارچگی افغانستان شد. این امر، مانع ایجاد دولت ملی فراتر از مرزهای قومی گردید. از اینکه دولت ملی و هویت ملی شکل نگرفت، نتایج پروژهی «افغانسازی» طرزی است. تفکر طرزی بیشتر از یک قرن حاکمیت کرد. تحقق و تداوم این فکر هنوز جریان دارد. آنچه که دیگران از او به عنوان یک نوگرا یاد میکنند، جعل تاریخ است. به باور آصف آهنگ، مورخان افغانستانی از دوران نگارش سراجالتوایخ تا ختم صدارت محمد داوود، در نوشتن تاریخ کشور تحت مدیریت دولتها بودند. آنان نتواستند حقایق را چنانکه لازم بود، بنویسند. یکی از نمونههای آشکار، تصویر محمود طرزی است که وارونه دست به دست میشود. از اینکه پندار، کردار و گفتار این آدم قومی بود، ما او را به عنوان «معمار اصلی ناسیونالیسم قومی در افغانستان» میشناسیم.