RASCRASC
  • صفحه نخست
  • رویدادهای خبری
    • افغانستان
    • جهان
    • علمی
    • ورزش
    • گزارش ها
  • مقاله های تحلیلی
    • اندیشه
    • ادبیات
    • سیاسی
    • اقتصاد
    • جامعه
    • تاریخ
    • فرهنگ و هنر
  • بررسی و پژوهش‌های علمی
    • مطالعات صلح
    • مطالعات امنیت
    • مطالعات توسعه
    • مطالعات تاریخ
    • مطالعات فرهنگ و ادب
    • مطالعات جامعه‌شناسی
    • مطالعات فلسفه
    • مطالعات سیاست
    • مطالعات روان‌شناسی
    • مطالعات حقوق
    • مطالعات اقتصاد
    • مطالعات زنان
    • مطالعات رسانه
    • مطالعات دینی
  • عیاران
  • دیدگاه راسک
  • درباره ما
  • فارسی
    • العربية
    • English
    • Français
    • Deutsch
    • پښتو
    • فارسی
    • Русский
    • Español
    • Тоҷикӣ
    • Türkçe
RASCRASC
  • صفحه نخست
  • رویدادهای خبری
    • افغانستان
    • جهان
    • علمی
    • ورزش
    • گزارش ها
  • مقاله های تحلیلی
    • اندیشه
    • ادبیات
    • سیاسی
    • اقتصاد
    • جامعه
    • تاریخ
    • فرهنگ و هنر
  • بررسی و پژوهش‌های علمی
    • مطالعات صلح
    • مطالعات امنیت
    • مطالعات توسعه
    • مطالعات تاریخ
    • مطالعات فرهنگ و ادب
    • مطالعات جامعه‌شناسی
    • مطالعات فلسفه
    • مطالعات سیاست
    • مطالعات روان‌شناسی
    • مطالعات حقوق
    • مطالعات اقتصاد
    • مطالعات زنان
    • مطالعات رسانه
    • مطالعات دینی
  • عیاران
  • دیدگاه راسک
  • درباره ما
Follow US
.RASC. All Rights Reserved ©
اندیشهمقاله های تحلیلی

معلمی و امکانِ اندیشیدن و بیدارگری

Published ۱۴۰۲/۰۷/۱۳
معلمی و امکانِ اندیشیدن و بیدارگری
SHARE

نویسنده: یعقوب یسنا

سقرات خود را خرمگس و قابله (ماما) می‌دانست. اگر بخواهیم به سبک سقرات معلمی کنیم باید خرمگس و قابله باشیم. منظور سقرات از خرمگس این بود که خرمگس همیشه زونگ می‌زند، نمی‌گذارد انسان خواب برود. سقرات خود را خرمگس آتن می‌دانست و پرداختن به دانایی را زونگ‌زدن همیشگی تعریف می‌کرد که می‌توانست موجب بیدارگری مداوم جامعه شود.

منظور سقرات از قابلگی این بود که معلم باید انسان را بزایاند. از نظر سقرات اندیشیدن مانند زایدن امکان درونی است. معلم انسان را باید وادارد تا امکان درونیش برای اندیشیدن فعال شود و خود بتواند بیندیشد. براساس این  برداشت، سقرات بزرگ‌ترین پند فلسفی تاریخ بشر را ارایه کرد: «خود را بشناس!»

فیلسوفان پیش از سقرات معمولا به شناخت جهان می‌پرداختند که جهان از چه ساخته شده است. اما سقرات کار فلسفه را جهان‌شناسی نه، خودشناسی و انسان‌شناسی دانست. افلاتون در کتاب مهمانی می‌گوید کسی از سقرات در باره‌ی خدایان و اسطوره‌های یونانی پرسید آیا خدایان و اسطوره‌ها وجود دارند؟ سقرات می‌گوید خدایان و اسطوره‌ها معنا دارند، اما من نمی‌خواهم به اسطوره‌ها و خدایان بپردازم، زیرا برای من مهم دانستن چیستی انسان است.

تاکید سقرات برای شناخت چیستی انسان موجب انسان‌شناسی فلسفی شد و انسان به اندیشیدن درباره‌ی خود پرداخت. اندیشیدن درباره‌ی خود به خودآگاهی و خودانتقادگری می‌انجامد. با خودآگاهی و خودانتقادگری است‌که انسان می‌تواند درباره‌ی درستی عقاید و باورهای خود و درباره‌ی چگونگی شکل‌گیری مناسبات فرهنگی و اجتماعی جامعه‌اش بیندیشد و از عقاید خود و مناسبات اجتماعی و فرهنگی جامعه‌اش انتقاد و روشن‌گری ارایه کند.

معلم باید مانند سقرات جست‌وجوگر دانایی باشد. کسی‌که جست‌وجوگر دانایی است، فروتن و سخت‌‌کوش است. انسان می‌تواند برای داشتن قدرت و دارایی افتخار کند و بگوید که او قدرت و دارایی دارد. افتخار انسان برای قدرت و دارایی می‌تواند واقعی باشد. زیرا قدرت و دانایی در اجتماع نسبتا ملموس و محسوس است و حد و اندازه‌ای دارد.

اما انسان اگر برای داشتن دانایی افتخار کند، این‌جا است‌که پرونده‌ی دانایی بسته می‌شود، زیرا افتخار به دانایی در واقع رفتار و اقدامی در مخالفت با دانایی است. یعنی کسی‌که افتخار به دانایی می‌کند، نادان است. زیرا کسی‌که خواهان دانایی است، همیشه موقعیت جست‌وجوگری را دارد که در نیمه و وسط راه است. بنابه این درک بود که سقرات خود را جست‌وجوگر دانایی می‌دانست. جست‌وجوگر دانایی کسی است‌که جست‌وجو را برای جست‌وجوی هرچه بیش‌تر دانایی انجام می‌دهد و قرار نیست به نهایت و انجام دانایی برسد. دانایی رسیدن نیست، دانایی جست‌وجوی مداوم است.

«این را می‌دانم که نمی‌دانم.» بعد از پند فلسفی «خود را بشناس!» سخنی مهم و ماندگار فلسفی سقرات است. گزاره‌ی خود را بشناس، انسان را وا می‌دارد که بیندیشد. گزاره‌ی می‌دانم که نمی‌دانم به این معنا است‌که دانایی ناکران‌مند است، برای داناشدن نباید ایستاد شد، هم‌چنان در جست‌وجوی دانایی باید بود و به رفتن ادامه داد. زیرا خاست‌گاه دانایی در درک گستردگی نادانی است. ما وقتی می‌توانیم جست‌وجوگر دانایی شویم که بدانیم نادانیم و دانایی را در نادانی خود بایستی جست‌وجو کنیم.

چرا دنبال دانایی باید باشیم؟ آیا دانایی وجود دارد؟ برای این دنبال دانایی باید باشیم که نادانیم. اگر دانایی وجود می‌داشت، چرا دنبال دانایی می‌بودیم؟ زیرا دانایی وجود داشت و دانایی را می‌دیدیم و طبق ضرورت از آن برمی‌داشتیم. مثلا وقتی آب وجود داشته باشد، دنبال آن نیستیم، آب هست و طبق ضرورت از آب مصرف می‌کنیم. اما دانایی مانند چیزها و پدیده‌های مادی نمی‌تواند وجود داشته باشد؛ زیرا دانایی ظرفیت و توانش فردی هر انسان است‌که به آن ظرفیت و توانش باید دست یابد. اما ظرفیت و توانش فردی برای دانایی در درون نادانی و تاریکی شکوفا می‌شود و فرد در درون نادانی و تاریکی دنبال دانایی می‌گردد و دانایی را ایجاد می‌کند. این‌که سقرات می‌گوید می‌دانم که نمی‌دانم، معنای این گزاره‌ی فلسفی این است‌که من بر نادانی خود آگاه شده‌ام.

اگر بخواهیم معلم باشیم، بایستی جست‌وجوگر دانایی در درون نادانی باشیم. جست‌وجوگری در درون نادانی به این معنا است‌که نادانی خود ما و نادانی بشر به مراتب گسترده‌تر از دانایی‌ای است‌که انسان نسبتا به بخش خیلی اندکی از نادانی انسان آگاه شده است. مقیاس درک دانایی خود را از نادانی می‌توانیم با این پرسش اندازه بگیریم: وسعت کیهان چقدر است و اندازه‌ی زمین در گستردگی کیهانی چقدر است و ما چقدر درباره‌ی کیهان آگاهی و شناخت داریم؟

ما حتا هنوز به‌درستی زمین را نشناخته‌ایم، نمی‌توانیم به بیرون از منظومه‌ی شمسی که بسیار یک بخش جزیی، ناچیز و کوچک کیهان است  سفر کنیم. اگر منظومه‌ی شمسی‌ای‌که ما در آن زندگی می‌کنیم از کیهان حذف شود، انگار هیچ اتفاقی در کیهان رخ نداده است و شاید روزانه چندین ستاره به اندازه‌ی خورشید که هر یک محور منظومه‌ای است، نابود شوند، اما این نابودی اتفاق مهمی در کیهان نیست‌که قابل احساس باشد و جای خالی‌شان در کیهان درک شود.

بنابراین، جست‌وجوگر دانایی به آن‌چه برمی‌خورد نادانی عظیم و گسترده است و برخورد جست‌وجوگر دانایی با این نادانی گسترده، موجبِ وقار جست‌وجوگر می‌شود و جست‌وجوگر می‌داند با فروتنی بایستی به راهش ادامه دهد. جست‌وجوگر دانایی دچار جذبه‌ی قدرت، چوکی و تجملات نمی‌شود. دچار جذبه‌ی قدرت و چوکی‌شدن، انسان را به میمونی تبدیل می‌کند که فقط برای موقف جنسی و موقف‌داشتن در رده‌ی اجتماعی بجنگد. در این صورت، ناچار است در حضور خیلی‌ها تملق کند و در حضور خیلی‌ها غرور و افتخار کند. دچار جذبه‌ی چوکی و قدرت‌شدن ضرورت و واقعیت اجتماعی خود را دارد. در صورتی‌که دچار جذبه‌ی چوکی و قدرت می‌شویم به‌تر است ادعای معلمی نکنیم.

در معلمی تملق و افتخار نیست. زیرا معلم جست‌وجوگر دانایی است. در جست‌وجوگری دانایی اگر دچار تملق و افتخار شویم، دیگر جست‌وجوگر دانایی نیستیم. معلم واقعی همیشه فروتن و با وقار است؛ زیرا به تعبیر سقرات می‌داند که می‌خواهد بداند و دیگران را به مسیری بکشاند تا به این درک برسند که نمی‌دانیم و می‌خواهیم بدانیم و در جست‌وجوی دانایی باشیم. این در جست‌وجوی دانایی بودن، فعال‌شدنِ امکانِ اندیشیدن ذهن افراد جامعه است.

Shams Feruten ۱۴۰۲/۰۷/۱۳

ما را دنبال کنید

Facebook Like
Twitter Follow
Instagram Follow
Youtube Subscribe
مطالب مرتبط
متقی با یک پیش‌کار هزاره و تاجیک در مسکو
سیاسیمقاله های تحلیلی

متقی با یک پیش‌کار هزاره و تاجیک در مسکو

Shams Feruten Shams Feruten ۱۴۰۲/۰۷/۰۶
بازداشت یک نظامی پیشین از سوی گروه طالبان در کاپیسا
انفجار کابل ده‌ها کشته و زخمی برجای گذاشته‌است
نا امنی در استان تخار: کشته‌شدن یک دوکان‌دار از سوی دزدان مسلح
طالبان: به کمک روسیه نیاز داریم
- تبلیغات -
Ad imageAd image
فارسی | پښتو | العربية | English | Deutsch | Français | Español | Русский | Тоҷикӣ

مارا دنبال کنید

.RASC. All Rights Reserved ©

Removed from reading list

Undo
به نسخه موبایل بروید
خوش آمدید

ورود به حساب

Lost your password?