سخن معروفی استکه میگویند انسانها در قبال سکوت خویش نیز مسوول اند. وقتیکه رویدادی رخ میدهد، سکوت میکنیم، بهنوعی دربارهی آن رویداد رضایت نشان دادهایم، بنابراین باید پاسخ بدهیم که چرا سکوت کردهایم. جنگ حماس و اسراییل جهان را دو قطبی کرده است و هیچ کشور و شخصیتی سیاسی، اجتماعی و فرهنگیای نیستکه دربارهی این جنگ ابراز نکرده باشد. مهم نیست کدام حکومتها و شخصیتها از اسراییل یا حماس حمایت کردهاند، مهم این استکه دربارهی این جنگ واکنش نشان دادهاند، اما رهبری طالبان از ملاهبتالله تا رییسالوزرا، ملا یعقوب، ملا غنی برادر و… همه دربارهی این جنگ سکوت کردهاند. این سکوت چه معنا دارد؟
برخیها به این نظرند که طالبان از گذشته با بخش استخبارات اسراییل در ارتباط بودهاند و فعلا نیز از اسراییل پول دریافت میکنند. اگر این ابراز نظر را جدی درنظر نگیریم، بازهم سکوت طالبان در قبال جنگ اسراییل و حماس بیارتباط به منافع طالبان نیست و طالبان میخواهند منفعت خود را درنظر بگیرند. آمریکا هفتهی چهل میلون دالر به طالبان میفرستد.
در جنگ اسراییل و حماس، آمریکا به صورت واضح، آشکار و با تاکید از اسراییل حمایت کرد. این حمایت آمریکا از اسراییل بهنوعی مرزگذاری نیز بود، اینکه کسانی با آمریکا استند باید از اسراییل حمایت کنند. بنابراین رهبری طالبان با سکوت خویش با سیاست آمریکا همسویی نشان داده و از اسراییل دفاع کرد. طالبان چنین سکوتی را درحالی انجام میدهند که در بیست سال گذشته، هزاران سرباز اردوی ملی و افراد ملکی را در افغانستان انتحار کردند و کشتند و ادعا کردند که حکومت افغانستان با غربیان ارتباط دارد. افرادی را که طالبان انتحار کردند و کشتن همه از افغانستان و مسلمان بودند.
طالبان که همیشه خود را یک گروه جهادی به شمار میآورند، پس به چه دلیلی در برابر جنگ اسراییل و حماس سکوت کردهاند؟ بنابر سکوتی که طالبان در جنگ اسراییل و حماس کرده به این نتیجه میتوان رسید، اینکه طالبان خود را یک گروه جهادی و تندرو در مسایل اسلامی نشان میدهند؛ ظاهری، نمایشی و فرصتطلبانه و اپرچونیستی است و با این نمایش میخواهند حکومت قومی خود را بر اقوام تاجیک، هزاره و اوزبیک تطبیق کنند و بگویند که حکومت ما اسلامی است و بحث قوم و… مطرح نیست. بنابراین اقوام غیرپشتون که ادعای مشارکت در قدرت و سیاست کنند، آنها را متهم به مخالفت با حکومت اسلامی و با اسلام کنند و سرکوب نمایند.
این اتهام پیشینه دارد، عبدالرحمان که دستنشاندهی انگلیس بود و از سیاست انگلیس حمایت میکرد، اما مردم هزاره را تکفیر و قتل عام کرد. طالبان نیز نیروهای مقاومت در پنجشیر را باغی اعلام کردند و کشتن و قتل آنها و کسانی را که با آنها همکاری دارند، روا دانستند و دهها تن را در پنجشیر به بهانهی همکاری با نیروهای مقاومت کشتند، درحالیکه آنها افراد ملکی و بیگناه بودند.
بر این اساس معلوم میشود آنچه را ما فکر میکنیم که طالبان یک گروه جهادی و اسلامی تندرو است، چنین نیست، زیرا طالبان خیلی عملگرا و موقعشناس استند و فقط در مناسبات داخلی افغانستان برای سرکوب اقوام غیرپشتون جهادی و اسلامگرا استند، اما در برابر آمریکا و اسراییل، جهادی و اسلامگرا نیستند. اگر دقت کنیم متوجه میشویم که در افغانستان به بهانههای متفاوت برای اسلام، مردم مسلمان افغانستان را میکشند، اما نسبت به حملات اسراییل در فلسطین واکنشی نشان نمیدهند؛ انگار نه انگار آبی در غزه و فلسطین تکان نخورده است.
واقعیت این استکه طالبان یک گروه قومی است و هدف شان قدرت و حکومت قومی است، اسلام برای شان وسیلهای برای سلطهی قدرت قومی و قبیلهای است، غیر از اینکه اسلام برای شان وسیله و ابزاری برای قدرت قومی و قبیلهای باشد، دیگر اهمیتی ندارد. اگر اسلام برای اینها اهمیتی داشته باشد، پول آمریکا را نمیگیرند، با سیاست جهانی آمریکا همسو نمیشوند و در برابر کشتار افراد مسلمان ملکی در غزه و فلسطین سکوت نمیکنند.
سیاست اسلامی طالبان در قبال اسلام سیاست یک بام و دو هوا است. در داخل افغانستان خود را یک گروه جهادی و اسلامگرا نشان میدهند و با ادعای اسلامگرایی سلطهی قومی خود را بر اقوام عیرپشتون تطبیق میکنند، اما در خارج از کشور با سیاست کشورهایی همسویی نشان میدهند که سیاست شان هیچارتباطی با اسلام و فرهنگ اسلامی ندارد.
سکوت طالبان در جنگ اسراییل و حماس بهویژه در برابر کشته شدن افراد ملکی و غیر نظامی در غزه بیانگر این استکه طالبان یک گروه نیابتی استخباراتی آمریکایی و… استند که میخواهند از منافع استخباراتی آمریکا در منطقه حمایت کنند، اما با این معامله که در سیاست داخلی در افغانستان دست شان باز باشد و هرچه میخواهند برای سرکوب اقوام غیرپشتون و سلطهی قومی خود انجام دهند.