در مورد واژهی تاجیک برداشتهای گوناگون است، در شماری از فرهنگها و منابع تبارشناسی، این واژه را بیشتر از ریشهی داهی در اوستا دانسته اند. استاد صالح گردش واژهی تاجیک را از ریشهی تئوژیه در اوستا میداند و بسیاریهای دیگر، این واژه را همان تاج با پسوند یِک پهلوی میدانند، یعنی؛ تاجدار. سهیل سامانی در کتاب زادگاهو تمدن آریاییها، تاجیک را از ریشهی داد و دادیک میداند، طوریکه: در یشتهای اوستا اولین دسته پادشاهان آریایی بنام “پاراداتا” یادشده اند که معنی آنها شاهان اولیهاست.
پارا”پرذات” مرکب از دو کلمه در “پارا” و “داتا” و “دات” میشد که “ت” آن به دال بدل شدهاستو بدین ترتیب سلسله “پاراداتا”/”پرذات” که اوستا یاد کرده همان پیشدادیان بلخیستو اولین پادشاه این سلسله هوشنگ/هئوشنگه میباشد. این قوم را در بسیاری از منابع تاریخی پیشدادیان بلخی یاد کردهاند. زیرا نام “پراداتا” و “پراداتیک” ریشهی مشترکو معنای همسان دارند. “داتا” و “داد”، آورندهی عدلو داد است که نام تاجیک از “دادیان”، “دادیکان”و “تاجیکان” گرفته شده است. همچنان؛ پیرامون ریشهیابی واژهی تاجیک در کتاب تاجیکان در مسیر تاریخ، نوشتهی شکورزاده مقالات گردآوری شده که در این جستارک نمیگنجد.
در اینجا فشردهی یادداشتهای خودرا از مطالعات خود گردآوردهام تا این بحث را از زاویهی دیگری واکاوی کرده باشیم. استاد احمد گردینی برگهی را در فیسبوک/متا مدیریت میکند بنام “زبانشناسی پیش از تاریخ” که واژهی تاجیک را متفاوتتر از همه مورد ریشهشناسی قرار داده است. او نوشتهاست: “به یک واژهی کهن فارسی توجه کنید: «تا» به معنی بلند است و «تاج»، ترکیب «تا» به معنای بلند با «ج» نسبت به معنای پا است که در گویش روستای “نوا” در جادهی “هراز” به معنای “پا” است و آریاییها از این بلندی معنای خورشید گرفتند.
«تای» به معنای خورشید است که هنوز در بعضی گویشهای فارسی دری «تایه» به معنی مادر «الههی خورشید» است. «تاو»هم که در فارسی «تاب» شده باز از خورشید گرفته شده و «تاو» در انگلیسی به معنای حرارت است. تاج در ایران باستان به معنی خورشید و تاج پادشاهان شکل خورشید بود که بنابر این؛ نیایشگران خورشید را تاجیک میگفتند.” بنابر این؛ در یک پرسشو پاسخی که نگارندهی این جستارک با ایشان داشتم، تاجیکو داهی، تاهیا، تئوژیه، تائوجی، داد، دادیکو….باهم همریشهاند. به عبارتی دیگر؛ در اوستا از دو قبیلهی بزرگ به نامهای «تئوژیه»و«داهی» نام برده شده است که هردو واژه از ریشهی«تا» میباشد. همچنان؛ تار، تور(توران)، تورج، تاجی، تات و در چینایی تائوجیه(نیاکان کوشانیان)، تاهیا(تخار) و واژهی زیبای دیگر هم از آن زمان به ما رسیده که«ورتاج» است به معنای گل افتابگردان و معنی ترکیب ورتاج به معنای «رو به آفتاب» است. آقای جواد مفرد دوست دیگری فعال در شبکههای اجتماعی پیرامون ریشهیابی واژهی تاجیک نیز چنین نگاشتهاست: “واژهی تاجیک در اصل تایوئه جیک(یوئه جی، تاجی-تخار) بود که تبدیل به تخار شدهاست.”
محمد کاشغری نیز در لغاتالترک واژهی تات را از سوی ترکان به پارسیان ایرانیتبار نسبت دادهو زبان تاتی به لهجههای گوناگون پارسی گفته شدهاست. دوست دگر فعال شبکههای اجتماعی بنام حامد غفاری، واژهی تاجیک را به معنای “باهمی” گفتهاست که این تحلیل اورا در رخنامهی تاریخ تاجیکان نیز به اشتراک گذاشته بودم. او نوشته بود: “معنای واژهی تاجیک را کسی نمیداند، در هیچ کتاب و کتابخانهیی نیست. و چون ندانسته اند، تیری به هوا انداخته، گفته اند تاجیک از تازی و تازیک میآید. و بدینگونه در هر موردی کتابها و کتابخانهها را از دروغ آگنده اند.
اما اینکه تازی و عرب چه ربطی به مردم خراسان دارد را نتوانسته اند شرح دهند. چرا نتوانسته اند شرح دهند؟ چون دروغ گفته اند. تاجیک هیچ ربطی با تازی و تازیک نداشته هیچ تاجیکی خود را تازی و عرب ندانسته، زبانش نیز تازی و عربی نیست. حالا بپردازیم به معنی واژهی تاجیک؛ واژههایی است که هیچگاه در زبان نوشتاری نمیآید، اما در زبان گفتاری وجود دارند؛ مانند: واژهی جُک و جُق. «جُک نداری یعنی جوره نداری» یعنی «یکی مانند تو نیست» جُک (یک تای دیگر، همانند، جوره). جُق جُق نشستن یعنی چسپیده، پیوسته و باهم نشستن. جک، جق (یکتا، پیوست، چسپیده) تاجیک، the جیک (یکتایی، یگانگی و چسپیده).” مطلب دیگری از تحلیلهای “استاد غلام جیلانی داوری” را از رخنما/فیسبوک پروفیسور لعلزاد برایتان نقل میکنم که مارا به ریشهیابی این واژه کمک میکند.
استاد غلامجیلانی داوری پژوهشگر توانای تاریخ ایران بزرگ و متخصص زبانهای باستانی این خطه رسالهی نوشته اند تحت عنوان «تحلیل زبانیو تاریخی واژه تاجیک بر مبنای آثار کشف شده». در این رساله استاد داوری به گونه خیلی دقیق و علمی به بررسی آثار تاریخی بدست آمده از دورههای باستانی سرزمین ما پرداخته است که در طی این بررسیها موفق شده است خاستگاه واژهی تاجیک را ریشهیابی کند و تاحدی ره به معنای این واژه نیز بگشاید. رسالهی استاد داوری دو بخش دارد، بخش نخست در برگیرندهی موضوعاتی چون سرزمین اصلی آریاییها، زبان آریاییها، معنای واژههای چون آریایی، اهورامزدا، یما، خراسان، هوَرسان و مِهرسان است. بخش نخست در حقیقت پیش در آمدی است بر بخش دوم و اصلی رساله.
در بخش دوم جناب داوری به ریشهیابی واژه تاجیک بر اساس آثار باستانی تازه بدست آمده میپردازد. از آنجایی که استاد در مراکز علمی و اکادمیک آلمان مصروف پژوهش است، به تکنالوژیهای خیلی پیشرفته برای خوانش سنگ نبشتههای باستانی دسترسی دارد که این امر در کنار دانش ایشان برای خوانش زبانهای باستان حوزه تمدنی ایران بزرگ مزیتی است که ایشان را قادر ساختهاست تا به گونه دقیقو علمی متن سنگ نبشتههای باستانی را بخوانند و تاریخ را از آنجا استخراج کنند. اندرباب ریشه واژهی تاجیک پژوهشگران را دیدگاه متفاوتاست.
استاد داوری بر اساس سه اثر باستانی سنگنبشتهی یکاولنگ که در سال ۱۹۹۶م کشف گردید و در سال ۲۰۰۳م به موزیم کابل انتقال داده شد. سکهی یک شاه خراسان با لقب «قیصر روم، خدای بزرگ، شاه تاجیکان» و برگی از یک نسخه خطی به زبان مانوی که دستورالعملهای برای نیایش است، واژهی تاجیک را به شکلهای تازیگ، تازیک و تاژیگ ردیابی میکند و ثابت میسازد که این واژه قبل از عجوم اعراب وجود داشته است. در قسمت معنای واژهی تاجیک استاد داوری ریشهی این کلمه را در واژهی تاج میداند و در قدیم تاج کلاه مخصوصی را میگفته اند که شاهان آن را به سر میگذاشتند و سپس تاج خویش را که از فلزات و سنگهای گرانبها ساخته شده بود، بر سر آن میپوشیدند.
از همینجاست که تاجیکان به تاجداران و تاجوران معروف و مشهور گردیده اند. در بخش پیوستها و ضمیمههای این رساله استاد داوری دستچین زیبای نموده اند از متون کهن پارسی دری که در آن واژهی تاجیک آمده است. و فشردهی یادداشت استاد داوری در مورد کتیبهی جاغوری-غزنه چنین است: “با اتکا به خوانشم از سنگ نبشتهی باختری یکاولنگ و با اتکا از تحقیقات آزمایشگاهی فرینسیک که من روی این سکهها انجام دادم، موفق شدم تا نام درستو کامل این شاه را در روی سکهها بخوانم که تا آن زمان دانشمندان غربی اشتباه خوانده بودند. در یکی از این سکهها این شاه چنین لقب دارد: «قیصر روم، بغ و خدیو، شاه تاجیکان»، و در جای دیگر خود را با این لقب مینامد: «قیصر روم، بغ و خدیو، کسیکه شاه تاجیکان است». این شاه با اعراب مهاجم در خراسان پیوسته در جنگ بود و از متن سکههای وی چنین معلوم میشود که وی در برابر امپراتور بیزانس(قیصر روم) موفقیتهای هم داشته و آنان را حتی به پرداخت غرامت مجبور کردهاست. به همین دلیل وی خود را هم قیصر روم(در خراسان) مینامید”.
و گپ پایانی همین که تاجیک به عرب یا تازی و غیر آریایی نسبت ندارد، بلکه تاجیک به هر معناییکه باشد، یک واژهی پارسی دری و به هر آریایی(ایرانی) و فارسی زبان تاجیک گفته میتوانیم. بنابر این است که پروفیسور رهین در کتاب تاجیکان افغانستان در گذرگاه تاریخ نوشته است: تاجیکها یا تاچیکها نامی عمومی است بر اقوام آریاییتبار و فارسیزبان که از کهنترین زمان در آسیای مرکزی و افغانستان زندگی میکنند و دهگان/دهقان نیز گفته میشوند. دهقان در قدیم به آریاییهای اصیل صاحب ملک و زمین اعم از دهنشین و شهر نشین اطلاق میشده و مقابل تازی و بربری پنداشته میشد که چادرنشین بودند.
در تاریخ سیستان( با تصحیح ملکالشعرا بهار) در مورد دهقان چنین آمدهاست: دهقان در اصل رئیس طبقهی سوم ایران…و بزرگ برزیگران بوده-ولی در اسلام به بزرگان ایران دهقان میگفتند… و عربان برای دهقانان از لحاظ حکمتو عقلو درایتی که در آنان سراغ داشتهاند، احتراماتی قائل بودهاند، در حقیقت این دهقانان بعد از محو شدن طبقهی سواران که صنف عالیی ایرانیان بودهاند، سمت ریاستو کلانتری بر مردمان ایران داشتهاند-و احساسات ملیو حکمتو آداب ایرانی به وسیلهی اینها در ایران جابجا و محفوظ بودهاست. همچنان؛ به نقل از منابع(از برگهی دکتور لعلزاد) اصطلاح تاجیک در زبان مغولی به معنای دهقان است.
اما عموما مغولها آنرا در مورد بومیان ایران که نه عرب هستند و نه مغول، به کار میبرند. استاد دانشگاه شفیقالله شفیق به نقل از بیهقی چنین نوشت: از قاضی ساعد نقل قول شدهاست، زمانی که سلطان مسعود غزنوی اورا به نزد طغرل به نیشاپور فرستاد که تا به مردم آسان بگیرد و از آزار و اذیت آنها خودداری کند، طغرل در جواب گفت: ما مردمان نو و غریبیم، رسم تاجیکان را نمیدانیم. این نقل نشان میدهد، تاجیک در آن زمان علاوه بر مفهوم تباری، دلالت بر رسمو تشریفات حکومتداریو فرهنگ جامعه نیز میکردهاست. همچنان آقای غفران بدخشانی در رسالهاش”احیای اقتدار تاجیکان نگاشتهاست: “میرزاشکورزاده(۱۳۷۸خ)، باباجان غفوروف (۱۳۸۲خ)، ریچارد فاتلز(۲۰۱۹)، فرهنگ(۱۳۷۴خ)، استاد عینی (۱۳۷۸خ)و دیگر تاریخنگاران پارسیگو و فرنگی، تاجیکان را خلقان پارسیگوی ایرانیتبار تعریف میکنند.
با آنکه به باور استاد عینیو باباجان غفوروف، تاجیک را در آغاز تنها برای پارسیگویان آسیای مرکزیو خراسان پس از اسلام به کار میبردند، به مرور زمان، واژهی تاجیک به تمام پارسیگویان جهان اتلاق میشود که حتا لُران پارسیگوی شیرازی را نیز دربر میگیرد. ریچارد فاتلز(۲۰۱۹م) تاجیکان را نوادگان سغدیانو تخاریان میداند. سغدیانو تخاریانیکه خود پارسی سخن نمیگفتند.
من نیز بیشتر از آنکه به تعریف نژادی تاجیکان علاقهمند باشم، به تعریفو هویت فرهنگی تاجیکان علاقهمندم. تاجیک برای من نیز یک ایرانیتبار یا خراسانیتبار پارسیگوست. این البته به این معنا نیست که تاجیکانی را که پارسی زبان مادریشان نیست، یا در کنار مسلط بودن پارسی، زبان دیگری نیز دارند، تاجیک ندانم.” و گپ آخر همین که؛ تاجیک با واژههای تئوژیه، داهی، تاهیا، تایوئه جیک، تاوجی، تیت، تات، تژیک، تور، تورانی، دادیک و…همریشهو امروزه به معناهای فارس، فارسیزبان، دهگان(دهنشین)و تاجدار میباشد.
نوشتهی: صفار سامانی