خبرگزاری راسک: امانالله خان که پس از قتل پدرش در لغمان خودش را شاه افغانستان اعلام کرده، در نخستین اقدام با فرستادن نامهای به نایبالسلطنهی بریتانیا در هند خواستار تجدید معاهدهی راولپندی با انگلیسها شد که توسط آن مرز دیورند به رسمیت شناخته شد.
شاه بارکزایی با تصویب نظامنامهی ناقلین در هشت فقره، در کنار انتقال پشتونهای جنوبی به استانهای شمالی کشور، دروازههای شمال را به روی قبایل ماورای دیورند یا وزیرستان گشود.
به روایت غبار، در ماه اپریل۱۹۲۰، مولوی عبدالباری خان هندی به دستور امانالله خان در جریدهی حریت چاپ هند اعلامیهای را منتشر کرد و در آن گفته شده بود که اگر مردم در هندوستان زیر ادارهی انگلیسها مشکل دارند، به سرزمین دیگر بروند که آن سرزمین افغانستان بود.
به روایت تاریخ، پس از این دستور شاه بارکزایی، اولین مجموعه از مهاجران ماورای دیورند در یک کتلهی بیستوپنج هزار نفری با موافقت و همکاری دولت هند بریتانیایی وارد افغانستان شدند.
شاهِ جوان که شیفتهی برتریطلبی قومی و مقلد سیاستهای فاشیستی هیتلر در برتر جلوهدادن فرهنگ و تبار پشتونی در افغانستان بود، با تصویب نظامنامهی ناقلین به سمت قطغن از یکسو زمینهی ورود وزیرستانیهای پاکستانی را به شمال فراهم ساخت و در سوی دیگر تخم نفاق و کینه را در میان مردم کشور پاشید که هنوزهم پیامدهای ناگوار آن به روشنی هویدا بوده و گروه طالبان نیز آن روند را دنبال میکنند.
شاه بارکزایی که پس از قدرت، غرق در تفکرات آزادیخواهی اروپایی و لذتطلبی شهوانی شده بود، عاری از هرنوع اندیشهی حکومتی و ترقیخواهی، توسط تفکرات فاشیستی محمود طرزی سمت و سو داده میشد.
طرزی معتقد بود که ریشه و تبار همه آریاییهای جهان به پشتونهای افغانستانی میرسد. او به همین طرز تفکر ناسیونالیسم قومی را در افغانستان بنیان گذاشت و این توهم او « نژاد اصیل و قوم برتر» یکی از اشتباهات فاحش در تاریخ افغانستان بوده که برعلاوهی نداشتن پشتوانهی علمی و سابقهی تاریخی، تفکر برتریجویی و تفوقطلبی را در کشور تشدید کرده و اقوام کشور بهسمت ناخیشاوندی و ناباوری سوق داده شدهاند.
امانالله خان با حاتمبخشی قبیلهای، سرزمینها و املاک اقوام غیرپشتون را به قوم خویش میبخشید و با آوارهسازی مردمان بومی غیرپشتون از مناطقشان، ملکیتهای آنان را در اختیار آنچه او مهمانان جدید حکومت خویش میخواند قرار میداد.
شاه بارکزایی در دوازدهم حمل/فروردین ۱۳۰۲ با رسمیساختن بیعدالتی قبیلهای، تبعیض قومی و غصب زمینهای اقوام غیرپشتون، زمینهی انتقال پشتونهای جنوبی و وزیرستانی را به شمال کشور تحت عنوان «نظامنامهی ناقلین به سمت قطغن» تصویب کرد که براساس آن برای هر شخص مجرد «ناقل» شش جریب و برای هر فامیل ناقل، هشت جریب زمین همراه با بذر و تخم لازم داده میشد.
در کنار زمینهای توزیعشدهی مردم شمال به این مهاجران پشتون، شاه بارکزایی برای تامین معیشت آنان ماهانه برای هر شخص پنج روپیه پول نقد، برای بزرگسالان پنج سیرآرد خوراکی و برای افراد نابالغ سه سیرآرد توزیع میگردید.
امانالله خان علاوه بر واگذاری سرزمینهای مردم شمال به ناقلان وزیرستانی و پشتونهای جنوبی، آنان را به عنوان مهمانان دولت، در سراسر افغانستان به صورت فراقانونی اجازهی گشتوگذار و تجارت داد که از جمله یعقوب خان استاندار کابل که هیچ صلاحیت قانونی نداشت، بسیاری از کوههای سرزمینهای غیرپشتون را به قبایل کوچنشین ناقل توزیع کرد.
با این همه برنامههای سازمانیافته و رویکردهای فاشیستی، طنزِ تلخِ تاریخ کشور اینجاست که این حاکمیتِ امانالله آویخته در بند قبیله و زبان براساس راهبرد فاشیستی تلاش کرد برای قبیلهی حاکم «پشتون» هویت جدید بسازند که عناصر عمدهی این هویت، تاکید بر ارزشهای قبیلهای قوم پشتون/افغان گسترش قبایل پشتون در شمال، تحکیم زبان پشتو، حاکمیت قوم افغان/پشتون، پاکسازی قومی و زبانی و همچنان جابهجایی جمعیت آنان برای برهمزدن ترکیب قومی و تسلط اقوام غیرپشتون در مناطقشان بوده است.
اما با این همه رفتارهای نابخردانه و نفاقافگنانهای که امانالله خان داشت و ثمرهی حکومت او جز برتریطلبی و تنفرزایی در میان اقوام افغانستان به بار نیاورد. او بهعنوان شاه مورد پسند مردم تعریف شده است. در حالیکه طرح نظامنامهی ناقلین به سمت قطغن و اعلام سیاست درهای باز برای سرازیرشدن پشتونهای وزیرستانی به شمال افغانستان شمشیری بوده است در دست قدرت قبیلهی حاکم که برای قطع ریشه و گذشتهی تاریخی جامعهی غیرپشتون به کار برده شده است که گروه طالبان به عنوان میراثدار قبایل پشتون با اتخاد همان اندیشهی قبیلهای درحال تحقق بخشی از آن پروژه هستند.