شاید برای اکثریت شما خوانندگان گرامی سوالی و مسالهای پیش آمده باشد که چرا اکثریت مطلق قبایل پشتون از لاک قومگرایی و قبیلهگرایی بیرون نمیشوند و تَن به یک جامعهی متکثر، مدنی و شهروندمدار نمیدهند؟ چرا زنان در نگاه این قبیله همچون برده و فاقد هرنوع حق و حقوق انسانی و اسلامی شناخته میشوند؟
بنا به روایتهای تاریخی، همهی اقوام و ملیتها روزگاری به قبایل و گروههای گونهگون تقسیم شده بودند و از عینک قبایل خود به جهان نگاه میکردند و در مواجهه با دیگران خود را داوری مینمودند. اما با گذشت زمان و تغییر زمینههای زیستی، این قبایل در اقوام مدغم شدند و پدیدهای به نام قوم به وجود آمد. از قرن شانزده به بعد، دولتها به مفهوم جدید تعریف شد و مفهوم ملیت و دولت-ملتها به وجود آمد. دولتها با تبیین جغرافیا، مرزهای تعیین شده، مردم، حکومت و حاکمیت، به انسانها فهماند که انسانهای که در یک سرزمین واحد زندگی میکنند، درد و رنج مشترک داشته و در شادیها، پیروزیها و بهروزیهای یکدیگر شریکاند. سایر ملتها در جهان ما، همین راه را رفتند و کشورهای مستقل، واحد و شهروندان مسوول و قانونگرا پدید آمد.
اما قصهی جغرافیای جهنمی ما (افغانستان) از لاک قوم و قبیلهی پشتون یا افغان بیرون نشد، این قبایل را گذشت زمان هم اهلی نکرد، متکثر نساخت، شهروند به بار نیاورد و از تاریخ و تحولات جهان دیگر نیاموختند که عصبیت قومی و قبیلهای راه بهجای نمیبرد و کشوری را به توسعه نمیرساند. اگر به تاریخ این سرزمین نگاه کنیم، درمیابیم که ریشهی این همه عصبیتها، جهل، نفرت، عقده، خودبزرگبینی، قبیلهاندیشی، زنستیزی و خشونت، به آن قانون و دستورالعملی برمیگردد که توسط احمدشاه ابدالی بهوجود آمد و در میان قبایل پشتون تبدیل به متن مقدس شد و از آن روزگار تا زمانهی ما بالای مردمان این مرزوبوم تطبیق شده است.
میراث احمدشاه افزونبر گردنزدن چهلهزار اسیر در جنگ پانیپت، به بردگیگرفتن هزاران زن و کودک هندوستانی، ویرانکردن عبادتگاهها، چوروچپاول داراییهای مردم هند و انداختن جسدهای حیوانات در دریاچهی مقدس هندوها؛ همچنان جهالت، قومگرایی، تعصب مفرط و زنستیزی در جامعه بودهاست. ریشهی این جهالتهای تاریخی، قومگرایی و برتریخواهی قومی و قبیلهای در میان قبایل پشتون به قانون و دستورالعملی بهنام «یاسای احمدشاهی» برمیگردد که توسط احمدشاه ابدالی از یاسای چنگیزخان مغل کپی گردیده و در این سرزمین اجرایی گردید.
واژهی «یاسا» در زبان مغولی و اویغوری به معنی «حکم و فرمان شاه» است که برگرفته از آداب قومی و قبیلهای مغلها بوده و در لغتنامهی دهخدا رسم، قاعده و قانون نیز معنا شده است. یاسای چنگیزی در واقع قانون مدون چنگیزخان در عرصههای مختلف بودهاست که عدم رعایت آن در اکثر موارد مرگ را در پی داشتهاست. یاسا به دلیل اینکه برمبنای ساختار حیات ایلی و معیشت خانهبهدوشی مغلها تنظیم شده بود، با احکام فقه اسلامی که برمبنای مدنیت اسلامی تنظیم شده بود، مغایرتهایی جدی داشت. بهصورت نمونه در زمینهی حقوق خانوادهی مغولان، در واقع زن از سوی مرد خریداری میشد. با ازدواج به عضویت خانواده شوهر درمیآمد و پس از مرگ شوهر نیز به عقد برادرش درمیآمد.
پیروی کورکورانه از فرادستان، بیتوجهی به غسل و حمام، عدم شستوشوی لباس و رعایت بهداشت، فرقنگذاشتن میان موارد پاک و نجس، عرضهی دختران به دربار خان و اشرافیت ایلی، عدم پیروی از اصل تناسب میان جرم و مجازات، عدم پیروی از اصل شخصیبودن جرم، مجازات بستگان خانوادگی و قبیلهای، غرامتدادن فرزندان دختر، مجازات اعدام برای موارد کوچک و کماهمیت، گرفتن اقرار از طریق شکنجه و غیره از مواردی هستند که در متن یاسای مغلی ذکر شدهاند و تناسب زیادی با فرهنگ قبایل افغان و یاسای احمدشاهی دارند.
برخلاف یاسای احمدشاهی، چنگیز بین پیروان دینی تفکیک قایل بود و به نظر میرسد به دلیل پیشرفتهبودن تمدن مسلمانان یا علاقهی شخصی چنگیز به اسلام، پیروان این دین از وضعیت بهتری نسبت به سایر مردم برخوردار بودند. در مواردی قتل فرد میتواند با پرداخت جریمهی نقدی خود را نجات دهد. طبق نوشتهی این کتاب«برای پیروان محمد ۴۰ سکهی طلا و برای یک چینی یک خر و برای یک مغول نیز مرگ» بهعنوان مجازات قتل درنظر گرفته شده بود.
علاوه براین، در یاسای مغلی بسیاری از احکام متاثر از باورهای قبیلهای نیز به چشم میخورد. از جمله مجازات اعدام برای کسی که در آب یا خاکستر ادرار کند یا حیوان را به روش مسلمانان ذبح کند. همچنین هرگونه آلودهکردن یا حتی فروبردن دستها در آب منع شده بود. هرچند قبایل پشتون تحت تاثیر ارزشهای اسلامی و خراسانی اندکی متفاوت از مغلها بودند، اما قوانین اسلامی هرگز جایگاه برجسته و عملی در میان آنها نداشت و سنتهای قبیله یا همان «پشتونوالی» که «یاسای احمدشاهی» نسخهی مکتوب آن بود، برقوانین شرعی ترجیح داده میشد. بنابراین میتوان گفت که به دلیل شباهت فرهنگی قبایل مغل و افغان و ساختاراجتماعی مشابه که بین آنها وجود داشت، ارزشهای اسلامی و خراسانی مورد توجه قرار نگرفته و «یاسای احمدشاهی» به تقلید از «یاسای چنگیزخان» مغل تدوین و عملی گردیده و بسیاری از موارد آن درحال حاضر در افغانستان اجرایی میشوند.
در ادامه چند بند قانون اساسی احمدشاه ابدالی را که بنا به روایت تاریخ سلطانی به «یاسای احمدشاهی» معروف است، در اینجا نقل میکنیم تا ببینیم که ریشهی اینهمه جعل و جهالت نهفته در کشور ما از کجا آب میخورد.
در این قانون آمده است:
منع ازدواج دختران افغان (پشتون) با اقوام غیرافغان؛
منع میراث شرعی دختر از مال پدر؛
اجبار عقد زن شوهرمرده توسط برادر شوهر یا یکی از اقوام نزدیک وی؛
اجبار زن به ماندن در خانهی شوهر متوفی بلاوارث؛
منع مطالبهی حقالمهر زن متوفی از سوی پدر و برادر؛
منع طلاق زن پس از نکاح؛
منع خمشدن افراد در سلام و احوالپرسیها؛
صرف طعام در شبهای جمعه با علمای معتبر… .
شما بهعنوان مشت نمونهی خروار وقتی به همین بندهایی که زندگی قبایل پشتون را سمتوسو میدهد و منشور سیاسی احمدشاه ابدالی، آن بابا و بزرگ قبیلهای پشتونها نگاه میکنید، درمیابید که این قانون سراسر زنستیز، قبیلهگرا، دارای رگههای شدید عصبیت قومی و قبیلهای و در نهایت ضد ارزشهای اسلامی و انسانی است. قبایل پشتون همیشه خود را نسبت به دیگر اقوام افغانستان مسلمانتر وپایبند شریعت اسلامی میدانند، ولی اندیشهها، طرز زندگی و رفتار آنها ضد اسلام و شریعت اسلامی است. این قانون احمدشاه ابدالی نشان میدهد که زن در نظر او پشیزی هم ارزش و اهمیت انسانی و اسلامی ندارد.
شریکنکردن زنان در میراث پدری امروز هم جزو اساسات مسلم پشتونوالی شمرده میشود. این تز بهصورت آشکار ضد دین است، چون در اسلام میراث، حق غیرقابل برگشت زنان به شمار میرود و هیچکسی نمیتواند زنان را از حق پدری و میراثشان محروم نماید. اما به سادگی توسط احمدشاه ابدالی و بعدها وارثین و پیروان فکری و قومی او نادیده گرفته شده است. اما جای تعجب این است که همین ملاهایی پشتون یا افغان که دیگران را مسلمان درست نمیدانند و از نام و نشان اسلام، افغانستان را به جهنم باشندگان آن تبدیل کردهاند، نهتنها در برابر این قانون ضد دینی و انسانی موضع نگرفتند، بلکه در مناسبات قومی و تباری، این قانون برتر از ارزشها و قوانین اسلامی شمرده شده است.
جالب این است که اینها همین قوانین پشتونوالی را به نام شریعت بالای دیگر مردم اعمال میکنند و ملاهای غیرپشتون را فریب دادهاند که چیزی که در میان قبایل پشتون وجود دارد، صددرصد دینی است. امروز همین ذهنیت در میان اکثریت ملاهای غیرپشتون که نه پشتون و پشتونوالی میشناسند و نه به تاریخ و خیانتهای تاریخی آگاهی دارند، مروج است.
درحالیکه به اساس شریعت اسلامی، یک ثلث دارایی پدر به دختر میرسد و همچنان اسلام حق انتخاب در ازدواج را برای زنان، محترم و محفوظ میدارد؛ تا جایی که رضایت در عقد نکاح شرط اساسی است. اما علمای دین در رابطه با زنان در افغانستان همواره بر منافع پشتونوالی حکم و عمل کردهاند. اگر این قانون در همان دوره میبود، شاید میتوان از آن عبور کرد.
مسالهی مهم این است که این قانون هنوز هم در جامعهی پشتون و امروز در سراسر کشور در حال تطبیقشدن است، همین امروز وقتی یک زن با یک مرد پشتون قبایلی ازدواج کند و شوهرش فوت نماید، آن زن باید با یکی دیگر از مردان آن خانواده ازدواج کند و اگر مردی وجود نداشته باشد، با خویشاوندان مرد متوفا و در نهایت با مردان قبیله ازدواج نماید و اگر کسی حاضر به ازدواج با آن زن نشد، این زن باید تا پایان عمر در خانهی شوهرش بماند و حق ازدواج را ندارد. این میراثی است که از احمدشاه ابدالی به یادگار ماندهاست. اما پشتونهای قبیلهاندیش، این قانون زنستیز را حق مطلق میدانند و به آن پایبنداند. اگر امروز در کشور ما، دست زنان از همه عرصههای زندگی بهویژه آموزش و تحصیلات، کار، گشتوگذار و دفتر و دیوانداری کوتاه شد و ملا و آخوند همهکارهی کشور شد، ریشه در همان اندیشههای دارد که طرح آن ۲۵۰ سال قبل در این کشور گذاشته شد و تا امروز هم به انواع و اشکال گونهگون عملی میگردد.