نویسنده: ادیب محمدی
در تاریخ کمتر دینی را میتوان یافت که به اندازهی زردشتت جفای فرمانروایان و فاتحان و ادیانِ پس از خود را کشیده باشد. پس از هجومِ وحشیانهی اقوام بربری از دوردستهای آسیای میانه بر شهر متمدنِ باختر و کشته شدنِ زردشت به دست توراباتورِ وحشی، یونانیان به آریانا حمله کردند و در نهایت این سرزمین به دست اسکندر فتح شد. آنها دار و ندار زردشتت را به شمولِ اوستا نابود کردند. ولی برای زردشتیان دردناکتر این بود که ادیانِ پس از ایشان، آنها را درک نکردند و همیشه دانسته و ندانسته بر زردشتیان تهمت زدند. یکی دوگانهپرست خواندند و دیگری بر آنان اتهام آتشپرستی زدند. درحالی که هیچیک از این ادعاها حقیقت نداشته است.
در حدود قرن دهمِ پیش از میلاد مسیح، درحالیکه آموزگارِ گفتار و کردارِ نیک، پیامبر نیکپندارِ آریاییها در عبادتگاه نوبهارِ بلخ، مشغول نیایش و پرستش خدای یگانه یا اهورامزدا بود، اقوام بربر و چادُرنشینان حملهی همهجانبه از چندین جهت به قصد تسخیر شهر بلخ انجام دادند. آنها با تسخیر شهر بلخ، به آتشکدهی نوبهار یورش بردند. زردشت را در جریان عبادت، به قتل رسانیدند و آتشکدهی نوبهار را ویران کردند.
پس از زردشت نیز با حملهی وحشیانهی اسکندر یونانی به باخترزمین، زردشتیان آسیبهای بسیار دیدند. دانشمندان، منجمان و پزشکان یونانی، آموزههای اوستا کتاب بزرگ زردشت در مورد نجوم و طب و انواع دانش را روبرداشت و در کتابهای دیگری ثبت نمودند و سپس اسکندر دستور داد تا تمام نسخههای اوستا سوزانده و نابود شود. چنانچه منابع باستانی از حجم عظیمی از مطالب ستارهشناسی که به زرتشت نسبت داده شده بود، گواهی میدهند. پلینی بزرگ بزرگ، زیستشناس، فیلسوف و نویسندهی رومی به هرمیپوس نویسنده یونانی ساکن اسکندریه که ادعا میکند شخصاً دو میلیون خط یعنی (حدود ۸۰۰ جلد) از این دستنوشتهها را بررسی و ویرایش کردهاست، ارجاع میدهد. همچنان «تماشای ستارگان» و «اندر طبیعت» نام دو کتاب برجستهای هستند که در آن عهد تصور میشد زرتشت نوشتهاست. از سوی دیگر، در سده دهم، یک دانشنامهی بزرگ از عهد بیزانس به نام سودا که در مورد مدیترانهی باستان پرداخته است، ذکر میکند که «چهارکتاب اندر طبیعت به زرتشت منسوب است. همچنان یک کتاب دربارهی سنگهای قیمتی، یک اثر دربارهی تماشای ستارگان و پنج کتاب در خصوصِ فرجامشناسی گفته میشود از زردشت است.»
چند سده بعد، ساسانیان آموزههای زردشت را از سینههای موبدان و دانایانِ زردشتی گردآوری نموده بازنویسی کردند. اگرچه آنها موفق نشدند که تمامی اوستا را بهدست آورند، اما به هرحال اوستا دوباره نوشته شد و زردشتیت به رشد و توسعهی دوباره دست یافت. در حدود پانزده قرن پس از مرگِ زردشت، اسلام ظهور کرد. ایرانِ کهن یا همان آریانا، دچار تحولات عمیق اجتماعی و فرهنگی گردید. عربها تنها قدرت، سیاست و دین در ایرانزمین را تغییر ندادند؛ بلکه تمام آثار زردشتی را تا که توانستند از بین بردند و به آتش کشیدند. پس از این، در تمام منطقه، ذهنیت زردشتیستیزی بالا گرفت. گاهی ادعا کردند که زردشتیان دوگانهپرست اند و گاهی نیز گفتند که آنها به جای خداوند یکتا، آتش میپرستند و کفر میورزند.
طنزِ دردناک تاریخ این است که تمامی زحمات و تلاشهای زردشت که روزی برعلیه باورهای چندخدایی و خرافات میجنگید، نادیده گرفته شد و اینک خودِ زردشت و دینش متهم به دوگانهگرایی و آتشپرستی است.
گاتها، مهمترین بخش اوستا که تمامی آن، نیایش، راز و نیاز خود زردشت با خداوند یگانه است. در گاتها کاملاً آشکار دیده میشود که زردشت خداوند را به یگانهگی یاد میکند و در جای جای نیز از دُروَندان و یا بدکرداران به نزد خداوند پناه میبرد.
اوسِبیوس قیصری که به عنوان پدر تاریخ مسیحیت مطرح است، در کتابش یعنی «آمادگی برای انجیل» چنین مینویسد: «زردشت در کتاب مقدس خود در مورد خداوند گفته است: او نخستین است، فاسدنشدنی، جاودانی، تولدنیافته، جدانشدنی، بیمانند، حاکم بر هر آنچه زیباست، معظم در میان خوبان، معقولترین در میان معقولان؛ او پدر عدالت و درستی است، خودآموخته است، غیرمخلوق است، کامل، خردمند و تنها دانا است.
جهان بینی زردشتی
در گاتها در بندهای ۲، ۳، ۴، ۹، ۱۱ و ۱۲ به روشنی کامل دیده میشود که خداوند به بشر آزادی اندیشه، گفتار و کردار بخشیده و ذهنی روشن برای تشخیص میان آنچه نیک و بد گفته میشود، هدیه کرده است.
در گاتها از دو جهان یاد میشود. جهان مادی-فیزیکی و جهان معنوی-عقلانی. جهان مادی و عقلانی درهمتنیده هستند. انسان در این دو جهان بهطور همزمان زندگی و پویایی دارد. تشریفات مذهبی در آن جهان یا جهانِ آخرت، در اندازهی بسیار کم یاد میشوند. یعنی در آن جهان هم، تنها پیشکشی که نیاز است، پیشکش اندیشهی نیک است. بر پایه آموزههای گاتها تنها با اندیشه، گفتار و کردار است که آدمی زندگی واپسین خود را میسازد.
آتش در آیین زردشتی
آنها آتش را بهعنوان قدرتمندترین عنصر هستی و مخلوق خداوند میدانند. به باور آنان، آتش نماد پاکی، روشنایی، گرمکننده، محبت و مهرورزی، زندهکنندهی نباتات و نیروبخش است. بنابرین، محیط آتش یک محیط پاک و سالم نیز است. برای همین، گرداگرد این عنصر خداوندی جمع میشوند و خداوند یگانه را ستایش و پرستش مینمایند.
فردوسی شاعر بزرگ زبان پارسی، حماسهسرا و مورخ، در این مورد چنین گفته است:
مگویید آتشپرستان بُدند
پرستندهی پاکِ یزدان بُدند
آخرالزمان
در بحث آخرالزمانِ زردشتى، انتظار ظهور سه منجى از نسل زردشت مطرح است. این منجیان یکى پس از دیگرى جهان را پر از عدل و داد خواهند کرد.
۱- هوشیدر، ۱۰۰۰ سال پس از زردشت؛
۲- هوشیدرماه، ۲۰۰۰ سال پس از زردشت؛
۳- سوشیانس یا سوشیانت، ۳۰۰۰ سال پس از زردشت که با ظهور او جهان پایان مىیابد.
بقای روح
زردشتیان به جاودانگى روح عقیده دارند. آنان مىگویند روان پس از ترک جسم تا روز رستاخیز یا همان قیامت، در عالم برزخ مىماند. همچنین آنان به صراط، میزان اعمال و بهشت و دوزخ معتقدند. بهشتِ آیین زردشت چیزى مانند بهشت اسلام است. تفاوت نگاه زردشتیان با مسلمانان این است که دوزخ اسلام آتشین است و سوختن در آن مطرح میباشد، ولی دوزخ زردشتى جایى بسیار سرد و کثیف است که انواع جانوران در آن گناهکاران را آزار مىدهند.
خلاصهی اعتقادات بنیادین آیین زرتشت
۱- اهورامزدا خدای یگانه است؛
۲- در جهان دو مبدأ خیر و شر وجود دارد که هردو خلق شده توسط اهورامزدا یا خداوند یگانه است؛
۳- زرتشت فرستاده اهورامزدا است؛
۴- بهشت و جهنم وجود دارد؛
۵- روز رستاخیز به پا خواهد شد؛
۶- سوشیانتها یا منجیها خواهند آمد.
مهمترین آداب و رسوم آیین زرتشتی
۱- آیین تَشَرُف (پوشیدن سدره و کشتی)؛
۲- زناشویی و مراسم ازدواج؛
۳- مراسم تدفین؛
۴- نمازهای پنجگانه.
نگاه فلاسفه دربارهی زردشت و کیش او
فیلسوفان و اندیشمندانِ غرب از جمله فلاسفهی یونان باستان و روم باستان و سپس اندیشمندان متاخر غربی خیلی در خصوص عقاید زردشت نوشتند. اما به دلیل محدودیت در منابع تاریخی، آنها نیز نتوانستند به درستی حق زردشت را ادا نمایند. چند نکته از نظریات فلاسفه یونانی و مصری در مورد دیدگاه و آثار زردشت، پیشتر در بالا ذکر رفت. روی هم رفته، بیشترین سخن در مورد زردشت را نیچه ارایه داده است.
– نیچه، فیلسوف بزرگ آلمانی در اثر معروف خود یعنی در کتاب «چنین گفت زردشت» مینویسد: «ویژگی منحصر بهفرد زرتشت در تاریخ انسان این است که او اولین شخصی بود که از اخلاقیات، برداشت متافزیکی داشت؛ در اندیشههای او نبرد بین خیر و شر، نیروی اصلی در پَسِ نظمِ چیزها بود. او از «همهی اندیشمندان صادقتر بود.»
– فردریش هگل، فیلسوف ایدئالیست و دیالکتیک آلمانی میگوید: «ما نخستینبار با شاهنشاه هخامنشی وارد تاریخ پیوسته شدهایم و ایرانیان یعنی آریاییها نخستین مردمان تاریخیاند.» او میگوید در ایران بود که «نور تابید و آنچه اطرافش بود را روشن ساخت؛ چرا که نور زرتشت به جهانِ هوشیاری تعلق دارد.» در واقع هگل، پارسیزبانان را به دلیل نظام دینی زرتشتی «نخستین مردمان تاریخی» میداند. او معتقد بود که نور مزدایی به انسان این قابلیت را میدهد که در کنار سایر انسانها، به آن آزادی دست پیدا کند که هرچه-تا آنجا که تواناییاش را دارد، میخواهد انجام دهد. هگل نبرد میان روشنایی و تاریکی در زردشتیّت را در سازماندهی سیاسی شاهنشاهی هخامنشی بازتابیافته میداند.
– دیو کریسوستوم، فیلسوف یونانی خبر میدهد که زرتشت در پی یافتن خِرَدِ ناب و عدالت، ترک دنیا کرد و زندگیاش را در کوهی سپری کرد و در آن کوه بسیار زیست.
– توماس هاید در کتاب «تاریخ دین ایرانیان»، معتقد بود که ایرانیان باستان یکتاپرست بودند.
– گیمیستوس پلتو، احیاکنندهی مکتبِ نوافلاطونی در اوایل قرن ۱۶ میلادی. هدف او این بود که فلسفه افلاطونی را بهعنوان جایگزینی برای مسیحیت مطرح کند. پلتو در کیش جدید خود از زرتشت بهعنوان برترین در میان قانونگذاران و حکیمان باستانی نام میبرد. او از زرتشت به عنوان معلم افلاطون نام میبرد و همینطور زردشت را در آیین جدید خود جایگزین حضرت موسی کرد. پلتو کیش جدید خود را «خلاصه آموزههای زرتشت و افلاطون» نام نهاد.
– مارسیلیو فیچینو، فیلسوف و مسیحیتشناس قرن ۱۵ میلادی که یکی از جملات او در مورد انسان، بسیار معروف بود که میگفت: «خود را بشناس، ای موجود الهی در جلد آدمی!» فیچینو و چند فیلسوف دیگرِ معاصر او، از زرتشت بهعنوان نخستین، در میان «شش الهیدان باستانی» یاد میکنند. پنجتنِ دیگر عبارت از: هِرمُس تریسم جیستوسِ مصری، اورفئوس، اگلائوفاموس، فیثاغورس و افلاطون، هستند. فیچینو باور داشت که افلاطون خِرَدِ پیشینیانش را در نوشتههای خود ادغام کردهاست؛ نتیجتاً او زرتشت را سرچشمه تمام مکتب افلاطونی به حساب میآورد. و همینطور اندیشمندان و فلاسفهی زیادی در مورد زردشت و آیین او سخن گفته اند و کتابها نوشتهاند که ذکر همهی آنان در اینجا به دلیل محدودیتِ فرصت، غیرممکن است.