نویسنده: سیامک خراسانی
ساختار تشکیلاتی و اداری طالبان در دور نخست همچون امروز سراسر متشکل از قوم پشتون و قندهاریها بود، حکومت آنها سراسر از اقوام تاجیک، هزاره و اوزبیک خالی شده بود که این رویکرد قومگرایانه و فاشیستی طالبان از نظر قومگرایان پشتون سرتا پا نمادِ «وحدت ملی» تلقی گردید. ساختار تکقشری، تکقومی و تکهویتی رژیم طالبان مثل امروز، دموکراتهای قومگرا و قبیلهاندیش پشتون را واداشت تا برای نهادینهشدن و استحکام پایههای این رژیم پشتونی در افغانستان، اقدام کرده و کشورهای غربی را وادار نمایند تا آنان را به رسمیت بشناسند. از اینرو زلمی خلیلزاد یکی از منفورترین چهرههای شیاد تاریخ معاصر افغانستان، نقش نمایندگی طالبان را در آمریکا به عهده گرفت و دفتر به دفتر، نمایندگان دولت قومی طالبان (دور نخست) را رهنمایی میکرد تا حمایت غرب را بهدست آرند. انورالحق احدی، رهبر حزب قومگرایی افغانملت و اشرفغنی احمدزی دیکتاتور فاشیست برای مشروعیتبخشیدن به طالبان در شبکههای بینالمللی درفشانی میکردند تا ثابت کنند که طالبان خطرناک و انسانستیز نیستند. یکی از مهمترین دلایل دفاع آقای احدی، احمدزی و خلیلزاد از طالبان، همین «وحدت ملی» بود.
احدی سقوط حکومت مجاهدین به رهبری برهانالدین ربانی و قهرمان ملی افغانستان، شهید احمدشاه مسعود به دست طالبان را به معنای تحکیم وحدت ملی واقعی دانست. انورالحق احدی در کتاب «مسایل ملی» مینویسد: «حزب افغانملت به صراحت کامل مخالفت خود را با حکومت استاد ربانی و فرمانده مسعود اعلام کرد و سقوط این حکومت را برای اعادهی صلح و وحدت ملی در افغانستان مهم دانست.» احدی، حکومت طالبان به رهبری ملاعمر را نسبت به حکومت مجاهدین به رهبری پروفسور ربانی و قهرمان ملی ترجیح داد؛ چون به باور او «استاد ربانی و فرمانده مسعود نه مردمان ملی هستند و نه دموکرات… استاد ربانی و فرمانده مسعود وحدت ملی مردم افغانستان را شدیداً متضرر ساخته اند». ( انورالحق احدی، ۱۳۹۰: ۱۳۹) آخر احدی میدانست که چه کسی میتواند به سان طالبان، افغانستان را به کشور تکقومی، تکگروهی و دیکتاتوری پشتونی در جهان مبدل کند!
سرانجام طالبان زیر عناوین «شریعت اسلامی» و «وحدت ملی» شمار کثیری از باشندگان این مرزبوم را سر به نیست کردند. کاربرد زبان فارسی را در زادگاه خود ملغا اعلام کردند تاجایی که دیگر در مکاتبات رسمی و اداری دولتِ زیر فرمان طالبان، زبان فارسی به چشم نمیخورد. رسماً اعلام کردند که تاجیکها به تاجیکستان، اوزبیکها به اوزبیکستان و هزارهها به گورستان بروند، اینجا کشور افغانها/پشتونهاست. همهی این موارد تحت عنوان وحدت ملی صورت گرفت. نویسندهی این سطور، روزی با یکی از دلبستگان گروه طالبان روبهرو شدم، و گفتوگوی میان من و او روی دولت طالبان آغاز شد، نقطهی حمله من بر دولتداری طالبان به بیعدالتی، تبعیض نژادی، قبیلهگرایی و افراطگرایی آنها برمیگشت. ایشان یکی از مهمترین عوامل دلبستگی به دولتداری طالبان را توجه این گروه به وحدت ملی دانست و استدلالکردکه «در زمان طالبان هیچگاه بحث قومیت مطرح نبود و طالبان همه را [افغان] ساختند و «وحدت ملی» را بهوجود آوردند. پیش از طالبان و بعد از آنان بحث قومیتها در افغانستان ظهور کرد، بنابراین آنان برای وحدت ملی افغانستان مفید بودند.» معنای این سخن این است که از نظر ناسیونالیسم پشتونی/افغانی وحدت ملی یعنی اینکه افتخارات قوم پشتون را افتخار خود بدانید و منکر هویت قومی خود شوید و خود را افغان (پشتون) بدانید، آنگاه وحدت ملی محقق شده است. وحدت ملی از نظر پشتونیزم به معنای پذیرش تنوع و تکثر سیاسی، فرهنگی، قومی و نژادی نیست.
طالبان دور نخست از برکت پاکستان، عربستان و کشورهای غربی به ویژه آمریکا و انگلیس، چندسال بهگونهی غیرقانونی بر بخشهای از خاک افغانستان فرمان راندند و قوانین تبعیضگرایانهی خود را به منصهی اجرا درآوردند تا اینکه صفحهی کتاب کابوس آنان از سوی بهوجود آورندگانشان برگشت و بازیگران اصلی وارد میدان شدند؛ بازیگرانی که پنجسال پشت سرِ دولت طالبان فرمانده و مشاور بودند تا درخت وحدت ملی مورد قبول پشتونیسم در افغانستان نخشکد، درختی که پیش از آنان به اساس فریب و جعل آبیاری میشد، اما طالبان آن را با خون دیگر اقوام کشور آبیاری کردند؛ آبیاریای که در اپارتایدترین رژیمهای قومگرایی دنیا نمونه نداشت.
بعد از فروپاشی رژیم طالبان، کتاب گفتمان و حدت ملی در افغانستان ورق خورد، این بار این پارادایم زیستِ همگانی برخلاف دو دورهی قبلی که در پشتسرِ «سوسیالیسم» و شعار «شریعت» پنهان شده بودند و از این نشانیها ارزشهای نهفته در یک قبیله را بالای همه مردم افغانستان تحمیل میکردند؛ اما این بار سخن از دموکراسی و آزادی بیان و ارزشهای انسانی بود که توسط حامدکرزی، رفقای قومی و شرکای بینالمللیاش اجرا شد. اینان ظاهراً از استبداد دوری میجستند و مشروعیت رفتاریشان را از مفاهیم مدرن و دموکراتیک میگرفتند. البته مردمسالاریای که در پشتِ آن پنهان شده بودند، چیزی نبود، جز همان استبداد دموکراتیک و هژمونی ارزشهای یک قبیله بر شهروندان دیگر. به بیان خواجه بشیراحمد انصاری دانشمند و پژوهشگر مطرح کشور: «اگر در دورهی طالبان، جهانیان به دینداری ما میخندیدند، امروز بر دموکراسی ما قهقه سردادهاند، نمیدانم آزادگان دنیا چه نامی برسر این دموکراسی نهادهاند، دموکراسی استبدادی؟! یا استبداد دموکراتیک؟»
در یک کلام، پس از سرنگونی رژیم قبلی طالبان در افغانستان، گفتمان «وحدت ملی» وارد بازی تازهای شد و آن اینکه غربدیدهترین چهرههای قومگرا و پشتونیست، تصمیم گرفتند که بههر وسیلهایکه میشود با آسیبشناسی کارکرد رژیمهای پیشین، گفتمان دروغین وحدت ملی را با استفاده از ارزشهای جهانی تقویت کنند. اینان در نخستین شکلگیری دولت انتقالی در بن آلمان شرط وضع کردند که رییسجمهور بعدی افغانستان باید پشتون باشد، بعد از آن در مرحلهی تدوین قانون اساسی جدید، همه قومگرایان به یکبارگی از دیار غرب سرازیر شدند و آخرین تلاشهایشان را به کار گرفتند تا وحدت ملی را آن گونهای که میخواهند در میان مردم این کشور پیاده کنند. آنان برای رسیدن به این کار، سیستم سیاسی متمرکز برای آیندهی کشور پیشنهاد و آن را بالای مردم تحمیل کردند و زبان پشتو را که به باور آنها نماد مطلق تحکیم وحدت ملی است، به عنوان زبان ملی و سرود ملی کشور را نیز تکزبانی (پشتو) ساختند تا کمکی باشد برای نهادینهکردن وحدت ملی از نوع پشتونیسم آن در افغانستان.
فاشیسم پشتونی به کمک اسعتمار برای نهادینهکردن برنامههای قومی نیاز بود که کسی را در راس این بازی قرار دهند تا به وجه احسن از عهدهی این بازی برآید. بنابراین، مجری و گردانندهی این بازی وحشتناک قومی، کسی نبود؛ جز حامدکرزی. او را میشود به عنوان یکی از ماهرترین و زیرکترین چهرههای بازیگر و فریبپیشه در تاریخ معاصر افغانستان محسوب کرد. او در مدت حکومتداری خود، چنان ماهرانه بازی کرد و رقیبان خاماندیش و پیش پا بین خود را در گرداب دامهایش انداخت که برخی آنان تاکنون، مسیر اصلیشان را در نیافتهاند.
کرزی در این راستا به روشهای ماکیاولستی متوصل شد و همه رقیبای قدرتمند خود را از صحنه کنار زد و برنامههای تمامیتخواهانهی پشتونی خود را یکیپیدیگر به منصهی اجرا درآورد و برای مردم افغانستان چنان وانمود کرد که در این کشور از او کرده انسان ملیگراتر و اهل مردمسالاری کسی دیگری نیست. در حالی که او از همان ابتدا در بن آلمان از سوی آمریکاییها به پستِ ریاست جمهوری افغانستان انتصاب شد نه انتخاب.