نویسنده: محمد ایوب ایوبزاد
بسیاری به این عقیدهاند که وظیفهی حکومتهای اسلامی، بردن مردم به بهشت و رساندن به حورانِ بهشتی است.
در واقع این تصور و نگرشی اکثریت افراد رادیکال و افراطی است که درسر میپرورانند. دلایل زیاد وجود دارد که نشان میدهد در پذیرش دین و عملکرد به اصول آن اجبار نیست و هرکسی خودش پاسخگوی خود است. بهطور مثال، یکی از دلیل قرآنی «لااکراه فیالدین» است که خداوند در این آیه به صراحت فرموده، در پذیرش دین هیچ اجبار و اکراهی نیست و نمیتوان کسی را به اجبار و زور دیندار کرد. اما بعضی از حاکمان چنان بالای این موضوع تاکید دارند که انگار حاکم نه، بلکه از طرف خداوند به حیث مامور بهشت گماشته شدهاند.
انسان آزاد به دنیا آمده است و آزادی حق مشروع آن است. همانند این آیه بالا آیههای زیادی در قرآن آمده است که ردکنندهی اجبار است. بهطور مثال: در آیه ۹۹سوره یونس آمده است: «اگر پروردگارت مىخواست، تمامى اهل زمین ایمان مىآوردند، پس آیا تو مردم را به اکراه وا مىدارى تا اینکه مومن شوند؟»
علاوه بر آیات قرآنی، دیدگاههای زیادی از بزرگان در این خصوص وجود دارد که انسان را مختار خود میدانند و هرگونه جبر و استبداد را ناسزا و حکم خودسرانه خواندهاند. امام خمینی بنیانگذار انقلاب اسلامی ایران، در کتاب «اندیشه سیاسی رهبران انقلاب اسلامی» میگوید: «هیچ دولت و حکومتی حق ندارد مردم را مجبور کند تا ایمان بیاورند و هیچ حکومت حق ندارد مردم را به زور به بهشت ببرد.» امام خمینی چنین باور داشت که اگر ممکن بود مردم را از طریق اکراه به سعادت برسانند، میرساندند، اما راه آخرت راهی است که جز با قدم اختیار نمیتوان آن را پیمود. سعادت با زور حاصل نشود، بلکه با تمرکز و علمیت حاصل می شود.
انسانها برابر خلق شدهاند و هیچ انسانی حق ندارد برای دیگری تعیین تکلیف کند، مگر در محوطه قانون اجتماعی تا اینکه نظم اجتماع برهمزده نشود.
حاکمان کشورهای اسلامی بهجای اینکه تمرکزشان را بالای بردن مردم به بهشت کنند، بهتر است متوجه عدالت و انصاف باشند. زمانیکه عدالت و انصاف در جامعه وجود داشت، مردم از فریب و کلاهبرداری همدیگر دست میکشند و این مساله باعث میشود جامعه اصلاح شود. محمد عبده، یکی از شاگران سیدجمالالدین اسعدآبادی، حکومت را در اسلام امری مدنی میدانست. به نظر او بهترین نوع حکومت، حکومتی است که در تحقق عدالت موفقتر باشد و در اسلام شکل خاصی از حکومت مقرر نشده است، ولی رعایت دو اصل مهم شورا و خیرخواهی و صداقت حاکمان در ساختار حکومت اسلامی ضروری است. بنابراین حاکمان جامعه اسلامی بهجای اینکه در تلاش بردن مردم به بهشت باشند، بهتر است شکم مردم را سیر کنند تا شخص مجبور نشود دست به غارت اموالِ دیگران بزند؛ دزدی، قتل، اغتشاش، زنا، قمار و غیره عامل همهی اینها بیکاری ست. در واقع اگر حاکمان فکرشان را از بردن مردم به بهشت بیرون کنند و متوجه زندگی اجتماعی مردم در این دنیا شوند تا مشکلات مردم حل شود و نیاز به بردن مردم توسط حاکمان نیست، خود مردم به پای خود به بهشت خواهند رفت، زیرا نیاز به خلاف و خلافکاری نیست چون همه چیز مهیاست.
عبدالرزاق نویسندهی مصری، در صدسال پسین نظریهای را ارایه کرد که از طرف افراد زیادی مورد استقبال قرار گرفت و آن نظریه در واقع جدایی دین از حوزهی سیاست بود که بنام سکولاریزم دینی معروف شد. این نظریه برآن است که جایگاه هرچیز باید مشخص شود تا مبادا هرج و مرج در جامعه به وجود آید، حکومتها اساساً برای اجرای عدالت بین افراد جامعه و گرفتن حق مظلوم از ظالم و هم چنین برای زدودن استبداد است نه برای اینکه دنبال روزهگرفتن و روزهخوردن مردم. بهشتی چنین میگفت: حکومت، کارش این است که بستر لازم را برای رشد و تعالی انسانها فراهم کند. اصلا وظیفهای بیشتر از این برای حکومت اسلامی قایل نیست. اما در شرایط کنونی بعضی از حاکمان وظیفهی حکومت اسلامی را منحصر به بسترسازی برای نیل به بهشت موعود میدانند، پس در این صورت خودشان عامل ظلم میشوند. اگر این افراد در صددِ به بهشت بردن دیگران باشند، حالا چه کسی خودشان را به بهشت ببرد، در واقع حاکمان هیچگاهی به احکام اسلامی توجه نکردهاند، بلکه به خواست خودشان همواره به جلو میروند.
همانگونه که در بالا یادآور شدم در قرآن آمده است که در دین هیچگونه جبری نیست. اما این این مساله بارها و بارها از طرف حاکمان نقض شده است. به عنوان مثال، پس از فتوحات اعرب تعدای از قبایل مسیحی به زور به بردگی گرفته میشدند، نسلهای پیشین دانشمندان اروپایی باور داشتند که گرویدن به اسلام با رضایت نه، بلکه به زور شمشیر انجام میشود و به مردم حق انتخاب تغییر دین یا مرگ داده میشود. حالا اگر نگاه به قرن نهم بیاندازیم بیشتر متوجه میشویم که حاکمان هیچگاهی براساس گفتار قرآن عمل نکردهاند. در قرن نهم، جمعیت سامری فلسطین با آزار و اذیت و تلاش برای تغییر مذهب اجباری به دست رهبر شورشیان بن فراسا که توسط نیروهای خلیفه عباسی از آنها دفاع میکردند، مواجه شدند. مورخان دریافتند که در قرون وسطی اولیه، جمعیت مسیحی ساکن در سرزمینهایی که توسط ارتش مسلمانان عرب بین قرنهای۷ و ۱۰ مورد هجوم قرار گرفتند، بارها به دست اعراب از تبعیض مذهبی، آزار و اذیت مذهبی، خشونت مذهبی و شهادت رنج بردند.