قدرت های خارجی و گروه های سیاسی همواره موضع خود را با تحصیل و زنان اعلام کرده اند. برخی مکاتب را ساختند تا تغییر ایجاد کنند و برخی مکاتب را سوختاندند تا از تغییر جلوگیری کنند. در این میان تعداد بسیار کمی باور داشتند تا تبعیض مثبت برای زنان ایجاد شود، آین عده از پیسه قرض و معلمان وارداتی برای ساختن مکتب استفاده کردند تا فرصت های از دست رفته را جبران کنند. بالعکس برخی نیز زنان را مجبور به ترک درس می کردند و برای تبعیض طرح های جدید می ساختند.
سابقه این دو جریان متخاصم به زمان ساخت لیسه حبیبیه بر میگردد که زنگ جنگ بین قشر محافظه کار و ترقی یافته به صدا درآمد. قشر محافظه کار که بوسیله بر اساس آموزه های دینی خود، دارای مقام شده بودند، مکاتب را به عنوان دشمن برای تخریب انتخاب کرده بودند.
چنانچه عبدالغنی بنیان گذار مکتب حبیبیه زندانی شد و هفت نفر اصلی معارف اعدام شدند. اما تقابل محافظه کاران و مدنیت گراها ادامه پیدا کرد، پس از حبیب الله، امان الله ترازو را به سمت مدنیت گراها سوق داد و با یک زن تحصیل یافته ازدواج کرد و مخالف روش اجداد خود برای تعدد ازدواج بود.
تصمیمات عجولانه امان الله پس از سفر اروپا باعث شد تا این انقلاب به اصطلاح مدنی دچار رجعت شود. در زمان حبیب الله کلکانی مکاتب و مراکز آموزشی بسته شد و اقتصاد و صنعت سقوط کرد. نادرشاه تمام محافظه کاری های پیشتر را اجباری کرد و مجله های زنان را توقیف نمود. کشته شدن نادرشاه به دست تحصیل کردگان، به نوعی عکس العمل لیبرال ها به این اقدامات بود که بر افغانستان تاثیر بسیار عمیق گذاشت.
زمانی که ظاهر شاه از تاثیر کاکاهای خود آزاد شد دوباره دست به اصلاحات زد. ده سال آخر سلطنت ظاهر شاه که مشهور به دهه دموکراسی است راه را برای ورود زنان به عرصه های مختلف از جمله سیاست باز کرد. در این زمان زنان به کابینه، مجلس سنا و برخی از مناصب مهم حکومتی دست یافتند.
پس از ۱۹۶۴ و اولین جمهوری، زنان آزادی بسیاری پیدا کردند و پیشرفت های چشمگیری یافتند. اما در همان سال افراطگراها قانون منع تحصیل زنان در خارج از کشور را تصویب کردند که با مخالفت زنان و مردان مواجه و سپس این قانون لغو شد اما جنجال های افراط گرایی و به اصطلاح مدنیت گرایی ادامه پیدا کرد.
حکومت چهارساله و نه ماهه داوود خان به خونریزی ختم شد و بار دیگر چون دوره امان الله خان، کشور به دو قسمت افراطی تقسیم شد و صدای میانه روها خاموش گردید. افراط گرایان مذهبی به شدت با حضور زنان در زندگی اجتماعی مخالف بودند. هر دو طرف افراطی و مردمی وارد درگیری شدند و این جنگ خونین چندین دهه ادامه داشت.
خلقی ها دروازه مشارکت زنان را باز کردند و تعداد اعضای زن این حزب به ۱۵۰۰۰ نفر میرسید، در برخی از شهر ها مانند کابل از این اقدامات استقبال شد. اما اقدامات افراطی خلقی ها در مواردی مثل فرمان ۷ و اقدامات افراط گرایی مانند سوختاندن مکاتب و کشتن معلمین، کشور را به دو قطب متضاد تقسیم کرد.
در زمان مجاهدین زنان از حقوق ابتدایی خود محروم شدند. در زمان طالبان نیز چنان تغییر عمیقی در جامعه رخ داد که هیچ اثری از دهه دموکراسی ظاهر شاه و حکومت داود خان نماند. در جمهوریت حقوق زنان به رسمیت شناخته شد و به تدریج زنان به قسمت های مختلف جامعه راه پیدا کردند.
امریکا با طالبان توافق دوحه را امضا کرد و طالبان تمام حقوق سیاسی و مدنی را به خصوص برای زنان که به سختی به دست آورده بودند، لغو کردند و برخی محدودیتهای دیگر به مرور تشدید شد. آنها مکاتب و دانشگاه های دخترانه را تعطیل کردند و همچنین کارگران زن را از دفاتر و مناطق کاری منع کردند.
این آخر داستان زنان و مکاتب افغانستان نیست و فصل خزان زنان افغانستان دوباره بهار خواهد شد. زنان افغانستان دوباره حقوق شرعی و انسانی خود را به دست خواهند آورد.