دکتر شایگان کابلی/ بخش سوم
سوم. سومین دلیلیکه در میان عوام و گاهی هم خواص و نخبهگان جامعه مبنی بر غیر قانونی بودن مرز دیورند دست به دست میشود، «صد ساله بودن توافقنامۀ مرز دیورند است». بیشتر مردم افغانستان به ویژه طبقه عوام جامعه به این باور اند که موافقتنامه مرز دیورند که در سال ۱۸۹۳ میان هنری مارتیمر دیورند وزیر خارجۀ دولتِ هند بریتانوی، و امیر عبدالرحمن خان به امضأ رسید، تنها برای ۱۰۰ سال اعتبار دارد و بعد از آن فاقد اعتبار است. باور به صد ساله بودن «مرز دیورند» به پیمانهیی در میان مردم جامعۀ ما فربه و عمیق است که حتا هرازگاهی از زبان برخی رهبران و پیشکسوتان حوزۀ سیاست در افغانستان نیز شنیده میشود. گذشته از جعلسازی و تبلیغات بیپایه، آنچه واقعیت دارد، این است که صد ساله بودن موافقتنامۀ مرز دیورند، فاقد مدرک قانونی بوده و حقیقت نداشته و کاملاً دروغ است که طی این سالها از سوی ناسیونالیسم افغانی بزرگنمایی شده است. زنده یاد غلام محمد محمدی که سالها در این بخش قلم زده است و یکی از تاریخنگاران مهم و واقعبین کشور بود، میگوید: «معاهدۀ دیورند هفده ماده دارد که در هیچ یک کتب تاریخی این موضوع (که معیار صد ساله بودن دارد، ذکر نشده، فقط جعلکاری محض در تاریخ است(۱). به همین دلیل است که تاکنون هیچ سندِ حقوق از سوی متولیان واپسگیری آن سوی مرز و برتری طلبان قومی پیشکش نشده است که دال بر حقانیت ادعای آنان باشد. تاریخنگاران و کسانیکه پروندۀ این مرز را بررسی کرده اند، به هیچ مورد زمانی صد ساله بودن این توافقنامه دست نیافته اند. بناءً، این ادعا کذب محض و دور از حقیقت است. اگر مرز دیورند همان گونۀ که فاشیستهای قومی میگویند، صد ساله میبود، حتماً سند آن در بایگانی(آرشیف) وزارت خارجه افغانستان و یا هندوستان موجود میبود، در حالیکه چنین سندی وجود ندارد. شما اگر به متن توافقنامه نگاه کنید، هیچ نشانهیی از زمانبندی شدۀ تاریخی را در آن نمیبینید. حالا پرسش این استکه چرا زمامداران افغانستان تا این حد، دست به تبلیغات کاذب و فریبنده زده و با پیشکش کردن این گونه دلایل بیبنیاد و دروغین میخواهند که افغانستان را قربانی یک دعوای باطل قومی نمایند؟ همان گونۀ که تا امروز چنین بوده است. ولی آنچه برای شهروندان امروز افغانستان امید بخش و حیاتی به نظر میرسد، این است که ما در عصر جهانی شدن اطلاعات بهسر میبریم. لازمۀ زیستن در چنین عصری، دست یافتن به اطلاعات و پی بردن به پروندههای جعلی است. در این عصر نمیشود، شهروندان را فریفت و اطلاعات کاذب و بیاعتبار را در اختیار آنان گذاشت و اسم آن را دفاع از منافع ملی کشور گذاشت.
چهارم. چهارمین دلیلی که شیفتهگان آن سوی مرز ادعا میکنند، این است: « امضای معاهدۀ مرز دیورند با تجزیه شبه قارۀ هند، اعتبارش را از دست داده است». اول اینکه امضای معاهدۀ دیورند تنها به امیرعبدالرحمن خان باقی نمانده است، بلکه بعد از او هرکه آمد بر این امضأ مُهر تأیید زده و آن را به عنوان مرز رسمی و قانونی افغانستان و پاکستان پذیرفت. «معاهده دیورند تنها یک معاهدۀ جداگانه و مجرد نیست، بلکه یازده معاهده و سند رسمی( پنج معاهده پیش از معاهدۀ دیورند و پنج معاهده بعد از معاهده دیورند)، به امضأ رسیده است»(۲). حتا حکومت پسا ۲۰۰۱ م که این همه هیاهو را بر سرِ مرز دیورند به راه انداختند، با تبادله کردن سفرای هر دو کشور، ثابت کردند که این مرز را به رسمیت شناخته اند. در غیر آن، چرا حکومت افغانستان به پاکستان سفیر میفرستد و قنسلگریهای خود را در شهر پشاور، کویته و دیگر شهرهای پاکستان میگشایند؟ این در حالیست که دعوا بر سرِ «مرز دیورند»؛ دعوا بر سرِ قسمتهای عمدۀ خاک پاکستان بهشمار میرود.
دوم، اینکه اگر تجزیۀ شبه قارۀ هند و شکل گرفتن کشوری به اسم پاکستان را دال بر باطل شدن معاهدۀ دیورند بدانیم، چرا این حکم را در بقیه بخشهای خاک افغانستان که به روسیه تزاری و ایران تعلق گرفته بود، صادر نمیکنیم؟ اگر معاهدۀ دیورند با تجزیۀ هند بریتانوی و ایجاد کشور جدیدی بهنام پاکستان باطل و اعتبار حقوقی خود را از دست داده باشد، چرا سرزمینهای دیگر افغانستان که روزگاری جزء خاک این کشور محسوب میشدند (سرزمینهای آن سوی رود آمو) و توسط همین امیر و دیگران (عبدالرحمن خان و یا حاکمان افغانستان)، به روسها و انگلیسها بخشیده شد، شامل این قضاوت تاریخی قرار نمیگیرند؟ اگر معاهدۀ مرزی دیورند غیرقانونی و تحمیلی و…، باشد، باید بخشهای شمالی، شمالشرقی و غربی افغانستان نیز غیر قانونی تلقی شود.
اگر چنین نیست_که تاکنون نبوده است_ پس آنانیکه دهل غیرقانونی بودن مرز دیورند را میکوبند و به بدبختی مردمان این سرزمین میافزایند، چیزی فراتر از تبارگرایی و قبیلهسالاری نمیتواند باشد، وگرنه فرق است میان آنانیکه در بخارا، سمرقند، پنجده، مرو، خراسان و بدخشان تاجیکستان و کولاب و…، زندهگی میکنند تا کسانی که در مرزدیورند و قبایل پاکستان زیست دارند.
همه میدانند که اگر مردمان آن سوی مرز دیورند به افغانستان بپیوندند، دیگر امیدی به بهزیستی در این سرزمین باقی نمیماند. همین امروز نمونههای آن را میبینیم، همین طالبان که کشور را به کمک افغان های پاکستانی، سازمان استخباراتی آن کشور و قومگرایان داخلی و لابی گران امریکایی آنها اشغال کردند، چه روزگاری تیرهای را بالای مردم افغانسان نیاوردند. همین طالبان و نظام قومی و قبیلهیی و زن ستیزانه و خردگریزانه را در افغانستان بوجود آوردند، نتیجۀ همان فکر و برنامه است که در آن سوی مرز دیورند رشد و نمو یافته است. شما تصور کنید اگر تمام چندین میلیون پشتون بدوی آن سوی مرز دیورند به افغانستان بپیوندند، چه سرنوشتی در انتظار مردم این کشور خواهد بود؟ آنها هنوز در قرون وسطی به سر میبرند و اکثریت مطلق آنها پا به جهان جدید نگذاشته و چیزی را بهنام آزادی، عدالت، انسانگرایی و توسعه و دانش به رسمیت نمیشناسند. با این وصف چرا برخی تبارگرایان فریبگرا و تمامیتخواه قومی هر ازگاهی درب این دهلیز خونین را تک تک میکنند؟ چون در بن ذهن اینان به حاشیه راندن مطلق و نابودی کامل آنانی است که در این سرزمین چشم به راه یک زیست انسانی، مسالمت آمیز و عدالت خواهانه دوخته و سالهای سال میشود که در این راه قربانی دادهاند.
ادامه دارد…
منابع
۱. . غلام محمد محمدی، چرا پاکستان مداخله میکند؟، انتشارات سعید، کابل، ۱۳۹۴،
۲. همان