ژنرال بسم الله محمدی چهره نظامی و سیاسی شناخته شدهی افغانستان است که بیشتر از چند دهه در مسایل سیاسی و نظامی افغانستان نقش بارزی داشته است. او به عنوان یک سرباز و رزمنده، مدت زیادی در کنار احمدشاه مسعود رزمیده و پس از شهادت آن فرمانده، نقش راهرو مسعود را بازی کرد، ولی بعدها دیده شد که او به سان سایر یاران و همسنگران آمر صاحب، همه ارزشهای هویتی، تاریخی، سیاسی و نظامی را در پای دالرهای باد آورده ریخت، تا اینکه طالبان از راه رسیدند و این ژنرال جیباندیش از کشور گریخت و تا پایان حتا یک کلمه هم در باره این فاجعه غمانگیز و ویرانگر سیاسی، چیزی نگفت وسکوت کرد تا مبادا غنی و تیم شئونیست او ناراحت شود و از سوی سرمایهها و بلند منزلهایش از دستش برود؛ غافل از اینکه کسانی که ارزشهای را قربانی سرمایه و منافع شخصی کرده اند، خار و ذلیل شده اند. به مرور ما در این بخش کوشش میکنیم که عملکرد این ژنرال را در بعد نظامی و سیاسی مورد بررسی قرار دهیم تا درسی باشد برای آیندهگان:
۱.بعدسیاسی
بسم الله محمدی از جمله کسانی بود که در صف سربازان احمدشاه مسعود مدت طولانی رزمیده بود، او در آن روزگار جنگهای مهمی را مدیریت کرده بود، به همین دلیل در میان مردم از اعتبار خوبی، هم در آن دوره و هم پس از آن برخوردار شده بود.
اما پس از ۲۰۰۱ بسیاری از یاران و همسنگران فرمانده مسعود، کم کم راه خودشان را از آرمانها و ارزشهای مسعود جدا کردند و در رکاب تکنوکراتهای قومگرا قرار گرفتند و شعار وحدت ملی سر دادند. از مشهورترین آنها فهیم، قانونی و عبدالله بود که به مثلث خیانت مشهور هستند، پشت پا زدن اینها به ارزشهای سیاسی و تاریخی، راه را به پایین دستها هم باز کرد، یکی از دهها نمونۀ این پاییندستها ژنرال بسم الله محمدی بود. بزرگترین خیانتی که آن مثلث شوم انجام داد، کنفرانس بن و سپردن اقتدار سیاسی به فاشیسم قومی بود. شماری از اینها تا آخر عمرشان نفهمیدند و برخی هم هنوز هم سر عقل نیامده اند که ببینند ما در کجایی تاریخ ایستادهایم، بعدها این افراد تبدیل به حلقههای مهم تیم خیانت و توطئه کرزی شدند و او را با تمام جنایتها و خیانتهایش به عنوان بزرگ افغانستان پذیرفتند و هنوزهم افسار سیاسی شان در دست او است.
برای اینکه اینها نه تنها با تئوریهای سیاسی آشنا نبودند؛ بلکه تاریخ این کشور و زدهوبند های واقعی را نمیدانستد، همین که تصمیم میگرفتند به گذشتۀ شان برگردند، کرزی ساکهای پر از دالر را به نشانی شان میفرستاد تا چند سال دیگر خاموش میشدند.
اینها این پولهای استخباراتی را گرفتند و در برابر آن، هویت خویش را فروختند و به آرمانهای خویش پشت پا زدند. ولی در برابر آن فرزندان شان را ظاهراً جهت ادامه تحصیل به کشورهای بیرونی(هند) روان کردند و آنها صدها هزار دالر را مصرف کردند و سرانجام بدون سند تحصیلی و درس به کشور بر گشتند.
دوم اینکه اینها در برابر هویت فروشی شان، در کابل بلند منزلها و قصرها ساختند و در نهایت آنها را به طالبان واگذار کردند و رفتند.
کرزی در تبانی با شرکایی قومی و بین المللی اش، زمینۀ فساد این فرماندهها و سیاست مداران تصادفی را هموار کرد و در اختیار آنها میلیونها دالر را گذاشت و گفت هرچه دوست دارید انجام دهید، اینها بخشهای اعظم این سرمایهها را به جیب خودشان زدند؛ غافل از اینکه کسی از اینها سند نمیگیرد. در نهایت تیم کرزی از دزدیهای اینها سند گرفت و در نهایت با نشر بخشی از آنها، اینها را فهماندکه اگر در کنار من و برنامههای من قرار نگیرید، تمام پروندههای فساد شما منتشر میشود. همین بود که اینها تبدیل به بردههای کرزی و تیم قومی او شدند.
به عنوان نمونه بسمالله محمدی در بارنخست که بهعنوان وزیردفاع گماشته شد، پرونده فساد مالی قطوری داشت و از آن جمله میتوان به پروندهی فساد مالی ایشان در امر خرید «کودحیوانی» به پارکهای وزارت دفاع اشاره کرد که این موضوع به دلایلی بسته کردن اینها از سوی حلقات خاص، رسانهای شد که بعدها در ادبیات مردم به «ژنرال پشقل» مسمی گردید. همچنان به پرونده فساد مالی ایشان در اختلاس سه میلیون دالر پول وزارت دفاع که بنام خرید کتاب و ایجاد کتابخانه دراین وزارت گرفته بود، اشاره کرد. این پول طی یک قرارداد جعلی و نمایشی با مالک «نمایشگاه کتاب سعادت» یعنی آقای غلام سرور سعادت وکیل منسوب به ولایت تخار، از خزانه دولت بیرون کشیده شده و در اختیار بسم الله محمدی و غلام سرورسعادت قرار گرفت. آقای غلام سرور سعادت رابطه نزدیک با بسم الله محمدی داشته و از دلال های قرارداد ساز و بودجه گیر ایشان به شمار می رفت که در نهایت براثر سفارش های بسم الله به پروژه گیران دستگاه فاسد عبدالله عبدالله، ایشان به عنوان وکیل ولایت تخار مسما گردید. در نهایت بخش عمده این پول را جناب محمدی تصاحب کرده و بخش دیگری آن یعنی هشتصد هزار دالر آن را به مالک فروشگاه کتاب سعادت داد.
سرانجام اینها مصروف زراندوزی، تجمل و چپاول شده و همه ارزشهای مردم مارا با متاع ناچیز و ناسالم معامله کردند. باری ابن خلدون جامعه شناس معروف مسلمان در «نظریه عصیبت» خویش شکلگیری، توسعه و زوال قدرت را به پنج مرحله تقسیم کرده بود، تجمل را عامل اصلی انحطاط و اضمحلال صاحبان قدرت تعریف کرده است. ژنرال بسم الله وسایر مجاهدان ثروتزده مصداق عینی این نظریه هستند. بنابراین بسیار آزاردهنده است که ژنرال بسم الله و افراد مانند او که کوله بارشان مملو از فساد مالی، اداری و بی کفایتی است، هنوز در بساط تصمیمگیران اصلی جبهه مقاومت ملی حضور داشته و ادعای مبارزه باطالبان را دارند. چقدر خوب است که جناب احمد مسعود این جوان پاک نفس بداند که حضور این افراد در بساط مبارزه و مقاومت جز نام بد و تضعییع انرژی و فرصتها برای مردم ما هیچ پیامد مثبت دیگری نخواهد داشت.
۲. عرصه نظامی
شکی نیست که دستیابی به دلایل و عوامل فروپاشی نظام سیاسی بیستساله در افغانستان مستلزم تحقیق و روشنساختن زوایای پیدا و پنهان آن است، اما روشنترین و مهم ترین عامل این ناکامی تاریخی را برخوردهای استراتژیک قومی ناسیونالیستهای افغان/پشتون که عمدتاً گردانندهگان اصلی آن ساکن ارگ ریاست جمهوری بودند را میتوان در نظر گرفت.
دسیسه خیانت بصورت مطلق به ناسیونالیستهای افغانی بر میگشت که افراد مانند خلیلزاد گرداننده اصلی آن در آمریکا و آقایان کرزی، غنی، عبدالله، اتمر و غیره گردانندههای این پروژه در داخل کشور بودند. آنها از آغاز این پروژه را به منظور سلطه سیاسی مطلق ناسیونالیسم افغانی مدیریت کرده و پایان آن برای آنها کاملاً روشن بود. اما در آخرین روزها که نزاع داخلی بین کرزی، اشرف غنی و خلیل زاد برسر تصاحب شخصی قدرت تشدید شده بود، غنی آماده نبود که قدرت را به کرزی و خلیلزاد واگذار کند و او طالبان را نسبت به آنها ترجیح داد. از طرف دیگر او به خوبی میدانست که تحویل دادن قدرت به طالبان به دلیل نابود کردن ساختارهای سیاسی، اداری، نظامی … کشور، مسئولیتهای تاریخی بزرگ دارد که بار سنگین این خیانت برشانه پشتونها گذاشته خواهد شد. به همین دلیل او میخواست که با حضور کنترل شده بسم الله محمدی و امرالله صالح که مزدور کاملاً حلقه به گوش ناسیونالیست های افغانی یاهمان پشتون بود، بخش از مسئولیت این خیانت تاریخی را از شانههای پشتونها کاهش دهد.
حضور بسم الله در وزارت دفاع که بخش از پروژه سیاسی داکتر عبدالله عبدالله در هماهنگی با ناسیونالیستهای پشتون بود، با ایجاد امیدکاذب، از یک طرف موجب غفلت مجاهدین سابق که خیال مقاومت را داشتند، گردیده و از طرف دیگر شکلگیری جریان های مقاومت علیه طالبان را در نطفه خنثا کرد. برخی رسانهها گزارش داده بودند که «سه روزقبل از تحویلدهی کابل به طالبان، مسوولان مقاومت از بسم الله محمدی مکرراً خواستند تا ذخایر مهمات و اسلحه درپلچرخی و قصبه را به سنگرگاه پنجشیر منتقل کند؛ اما او رد کرده و گفت که من به خارجیها چه جوابی بدهم».
در واقع بعد دیگری حضور بسم الله در روزهای آخر در وزارت دفاع به منظور جلوگیری از شکلگیری و توسعه مقاومت تاجیکها، ازبکها و هزارهها علیه طالبان بود، در غیرآن ژنرال بسمالله محمدی وزیر دفاع و فرمانده ارتش ۳۵۹ هزارنفری مجهز با انبارهای مملو از مهمات و قوای هوایی و تجهیزات نظامی سنگین بود و فرماندهی قوای هوایی افغانستان نیز از نزدیکان آقای محمدی بود.
گماشتن بسمالله محمدی در مقام وزارت دفاع که در زمان حکومت حامدکرزی نیز در وزارتهای دفاع و داخله و ریاست ستاد ارتش وظیفه اجرا کرده بود، برای نظامیان و چهرههای مخالف طالبان امیدهایی را مبنی بر ایستادگی جدی توام باجنگ و عدم سپردن مناطق به گروه طالبان ایجاد کرد. از همینرو، نهادهای مردمی متشکل از مجاهدین سابق برای دفاع از افغانستان و جنگ در مقابل گروه طالبان شکل گرفته و حرکتهای بزرگ مردمی در کنار ارتش آمادهی دفاع از مناطق خویش گردیدند.
اما دیری نگذشت که ماموریت آقای محمدی برخلاف انتظار چهرههای مخالف گروه طالبان مشخص شد و روند واگذاری تدریجی شهرستانها به گروه طالبان نهتنها ادامه یافت، بلکه شدت گرفته و روند واگذاری از شهرستانها به استانها مبدل شد که فرماندهان ارتش زیر امر آقای بسمالله محمدی این روند را شدت بخشیده و به اطراف کابل رسانیدند.
بسمالله محمدی بهعنوان آخرین وزیردفاع، روند طراحیشدهی سقوط و واگذاری افغانستان را تشدید کرد. از اینکه آقای محمدی مامور اشرف غنی احمد زی بود، نخواست از فرصت پیشآمده جهت انسجام ارتش و قوتهای شکلگرفتهی مردمی در حمایت از ارتش، برای کوتاهکردن دستهای معاملهگر مبنی بر واگذاری افغانستان کاری انجام دهد.
بسمالله محمدی بهعنوان یک ژنرال با تجربه و شناختهشدهی جنگهای قبلی افغانستان، میبایست برای مدیرت وضعیت پیشآمده جهت جلوگیری از ادامهی واگذاری شهرستانها و حفظ مورال نیروهای امنیتی و دفاعی کشور، چهرههای مخالف گروه طالبان را که در نبردهای بیستساله بر علیه اینگروه شناخته شده بودند و پردستآورد تلقی میشدند را در ارتش تقویت و جذب نماید، خلاف عرف نظامی و اصول جنگ، آنان را از صف ارتش بیرون نموده و افرادی را که در برابر گروه طالبان از خود نرمش نشان داده و متهم به فساد مالی بودند، دوباره در فرماندهیهای مختلف ارتش استخدام نمود.
فهرستی از مقرریهای آقای محمدی که در ماموریت چهلروزهی او در وزارت دفاع ملی وجود دارد نشان میدهد که او فرماندهان تاجیکتبار مخالف گروه طالبان را از وظیفه سبکدوش نموده و افرادی که به دلیل شکست، ضعف مدیریت و فساد مالی از وظایفشان در ارتش کنار زده شده بودند، دوباره استخدام کرده است. بصورت نمونه ایشان ولیمحمد احمدزی را که به دلیل ضعف مدیریت و شکست در هلمند و دوسیه فساد ملی از قول اوردو ۲۱۵ میوند برطرف شده بود، بهعنوان رییس ستاد ارتش مقرر کرد. آقای ولی محمد احمدزی به طور رسمی از سوی سیگار و ناتو با اسناد معتبر در امر سرقت گسترده مواد سوختی”تیل” در قول اوردوی هلمند و مزار شریف متهم به فساد مالی شده بود. آمریکاییها از آوردن دوباره او در وزارت دفاع ناراضی بودند؛ اما بسم الله با پافشاری غنی احمدزی او را دوباره استخدام کرد.
خانالله شجاعی را که به دلیل تعصب قومی، توهین به قهرمان ملی افغانستان و عقبنشینی در برابر گروه طالبان از فرماندهی قولاردوی ۲۰۳ تندر در پکتیا برکنار شده بود، دوباره توسط بسم الله محمدی به صفت فرمانده قولاردوی ۲۰۹ شاهین در مزارشریف گماشته شد.
قومندان لوای فراه که محکوم به مجازات، قومندان لوای غزنی دارای دوسیه فساد مالی، قومندان لوای تخار دارای اتهام بی کفایتی و زلمی نبرد قومندان لوای لغمان همه به دلایل فساد وبی کفایتی برطرف شده بودند، دوباره توسط بسم الله محمدی مقرر گردیدند. قومندان لوای کندز شخصی بنام همایون به دلیل بی کفایتی از معاونیت قول اوردوی ۲۰۷ برکنار شده بود، اما دوباره توسط بسم الله در قندز تعیین گردید، وی بدون درگیری با طالبان قول اوردو را تسلیم طالبان کرد. ذبیح الله مهمند را که قبلاً از هرات به دلیل رابطه مستقیم با طالبان برطرف شده بود، توسط بسم الله محمدی در بلخ مقرر گردید که ایشان قول اوردو را به طالبان تسلیم کرد. امین وردک شخصی که در جنگ اول قندهار شکست خورده و به دلیل بیکفایتی برطرف شده بود، توسط بسم الله و احمدزی دوباره به حیث قومندان لوای جوزجان و سرپل تعیین گردید که هر دو ولایت را بصورت مکمل تحویل داد. قومندان فرقه نظامی بگرام و شمالی بنام نبی الله از مقرریهای بسم الله خان بود که قبل از سقوط کامل تمام فرقه و زندانیها را به طالبان تسلیم کرد.
از طرف دیگر حامد سیفی یک شخصیت وطن دوست، صادق و توانمند را برکنار کرده و یک شخص بی کفایت را در میدان وردک به جای ایشان تعیین کرد که این شخص با طالبان رابطه مستقیم داشت. سید یاسین سادات اندرابی ریس ارکان قول اوردوی شاهین را برطرف کرده و همراه با ناسیونالیستهای پشتون علیه ایشان دوسیه سازی کرد.
فرمانده منیب امیری به دلیل مقاومت علیه طالبان در مزار شریف توسط بسمالله برطرف گردید. فرمانده شهید اکمل امیر را بسمالله محمدی از عملیاتهای کماندو برکنار کرده وصلاحیتهایش را گرفت. به همین دلیل گروه زیادی از نظامیان دلسوز با ناراحتی زیاد از وزارتِ بسم الله محمدی دوری کردند.
بر اساس اسناد منتشرشده میان تیم غنی، طالبان و بسمالله محمدی همه چیز از پیش هماهنگ شده بود. روز فرار اشرف غنی، پرواز طیاره ایشان توسط بسم الله هماهنگ شده بود و در غیر آن بدون اجازه وزارت دفاع اجازه پرواز ممکن نبود و هماهنگی با ترافیک هوایی یک امر صددرصد ضروری است. از این امر آمریکایهای هم با خبر بوده اند و به همین دلیل به طور بی سابقه و ناگهانی طیاره نظامی امریکایی C130 از امارات متحده عربی به دنبال بسمالله محمدی آمده وایشان را منتقل کرده و بلافاصله به او اقامت سه ساله امارات را دادند و در یک هوتل پنج ستاره ماهها زندگی میکرد.
اما در اینطرف، فرمانده حامد سیفی و فرمانده اکمل امیر که از چهرههای برجستهی نظامی مخالف گروه طالبان بهحساب میآمدند، از وظایفشان سبکدوش شدند که این نوع تعیینات و برکناریها گواه ماموریت همآهنگ آقای محمدی با تیم اشرفغنی احمدزی مبنی بر واگذاری افغانستان به گروه طالبان بوده است.
از همه تلختر این است که در حال حاضر این فرماندهان با تحمل هزاران رنج و مشکلات در سنگرها میرزمند، اما بسم الله محمدی از هوتل پنج ستاره دوبی به دوشنبه میرود و به عنوان رئیس جلسه در صدر مینشیند و برای آنها تصمیم میگیرد. بنابراین میتوان گفت که دلیل اصلی تداوم حکومت طالبها و عدم رشد مقاومت این است که هنوز چنین افراد تصمیم گیرنده هستند.
آگاهان نظامی با انتقاد تند از همدستی آقای محمدی با تیم اشرفغنی مبنی بر واگذاری افغانستان به گروه طالبان میگویند، آقای محمدی با اعلام حکومت نظامی و حالت اضطرار میتوانست معادلهی واگذاری قومی افغانستان از سوی اشرفغنی احمدزی به گروه طالبان را دگرگون سازد. این آگاهان نظامی میافزایند، برای سرکوب کودتا و حرکتهای بزرگ نظامی در یک کشور، میتوان تنها با مدیریت سالم و هدفمند قوای هوایی آن کشور وضعیت را تحت کنترول درآورد. موردی که آقای محمدی نخواست از این گزینه برای مدیریت بحران و واگذاری افغانستان به گروه طالبان استفاده کند. بهگفتهی آگاهان، آقای محمدی بهعنوان فرد شمارهنخست در رهبری جنگ و دفاع از کابل، از ورود جنگجویان طالب به شهرکابل آگاهی کامل داشتهاست؛ آنچه که به گفتهی آنان در وزارت دفاع یک روند عادی و معمولی بوده و بخشی از وظایف روزانهی یک مامور مسوول دانسته میشود.