نویسنده: حسیب ولوالجی
ویلدورانت در کتاب تاریخ تمدن در باب فرزندان مردان بزرگ گفته است که:
“چرا غالباً مردان بزرگ فرزندان میانهحال دارند؟ آیا علتاش این است که ترکیب ژنهایی که این فرزندان از آنها پدید آمده اند، یعنی آمیزش صفات اجدادی و امکانات زیستی، اتفاقی است، و نباید چشم به راه برگشت شان بود؟ یا علتاش این است که فرد نابغه، نیرویی را که ممکن است به نسل خود انتقال دهد، در اندیشه و کار سخت تمام میکند و فقط خون رقیق را برای وارثاش میگذارد؟ یا علتاش این است آسایش که فرزندان دارند، آنها را فاسد میکنند و خوش اقبالی که در کودکی دارند آنان را از انگیزهی جاه طلبی و رشد محروم میسازد.
با توجه به استدلال ویلدورانت، به این باورم که احمد مسعود از پدر فقط خون رقیق و از نام او آسایش و خوش اقبالی به ارث برده است. او هنوز جوان است، تجربه کافی برای مدیریت و رهبریت مقاومت را ندارد . مقاومت نظامی ریاضت زیاد، تجربهی نظامی کافی و قدم به قدم میخواهد که تا کنون در وجود احمد دیده نشده ویا اگر هم باشد، اطرافیان او او را نمیگذارند که راه خودش را برود.
روزگاری پدری او احمد شاه مسعود گفته بود: اگر به اندازهی پکول سرش در سرزمین اش تکه زمین بماند،برای آزادی مردمش از زیر یوغ ظلم و استبداد به مبارزه ادامه خواهد داد. احمد شاه مسعود پای این سخناش ماند و سرانجام جان خود را در همان تکه زمین یعنی در ماورای کوکچه شهرستان خواجه بهاو الدین در برابر مبارزه با طالبان فدای آزادی ملتاش نمود.
امّا بزرگترین اشتباه سیاسی- نظامی احمد مسعود فرزند او این بود که پنجشیر را بعد از سقوط نظام جمهوریت توسط طالبان در پانزده اگست سال ۲۰۲۱، با تمام امکانات و ظرفیتهای نظامی که از سراسر ولایات در آنجا سراسر زیر شده بود، نتوانست حفظ کند. تجهیزات نظامی به ارث بردهی پدر از دوران شوروی، اسلحههای آمریکایی نوین جمهوریت، کادر ها و نظامیان تربیه شدهی جمهوریت و فرماندهان نظامی شمال-شرق و کوه پایههای استراتیژیک نظامی هندوکش، دلایل قانع کنندهیی بودند بر حفظ پنجشیر .
با اتکا به این نکات، به باور کامل میتوان گفت که او جوان بود و اطرافیان او به ویژه امرالله صالح نگذاشت که پنجشیر سنگر مستحکم در برابر تروریسم باشد، او در تبانی با غنی فروپاشی کشور را رقم زد و پنجشیر هم جزو برنامه شوم رژیم جمهوریت بود که باید عملی میشد. بنابراین آنها پنجشیر و شمال-شرق را تنها رها کردند و از کشور فرار کردند. طالبان با فتح پنجشیر تمام امکانات نظامی از دوران شوروی و جمهوریت که در آن جا بود به دست آوردند. اینگونه بود که رویا مقاومت در پنجشیر و شمال شرق نقش بر آب شد.
از آن فرصت طلایی از دست رفته تا این حال چهار سال سپری شد. تازه شخص احمد مسعود در قصر مجلل در تاجیکستان با حلقهی فرصت طلب از خویشاوندان و مهرههای سوخته دوران جهاد نشسته اند، و بانگ مبارزه سر میدهد.
در تازهترین مورد، نوار تصویریی از حسیب قوای مرکز و فرمانده خالد امیری در کوه پایههای هندوکش در فضای مجازی نشر شدهاست. پیام این نوار ایناست که گویا مقاومت آغاز شده است. اما، در یک مقاومت، حضور رهبر در خط مقدم مبارزه مسلحانه اهمیت زیادی دارد. این حضور نشاندهنده تعهد و شجاعت رهبر است و باعث افزایش انگیزه و روحیه سربازان میشود. اگر رهبر خود پیش قدم نشود و در مبارزه حضور نداشته باشد، سربازان ممکن است احساس کنند که فداکاریهای آنها نادیده گرفته شده و این میتواند باعث کاهش انگیزه و انسجام گروه شود. یک رهبر قوی با عمل به شعارها و دستورهای خود، میتواند الهامبخش نیروهای تحت فرمانش باشد و آنان را به مبارزه مؤثرتر و پیگیرتر ترغیب کند. بنابراین، اگر احمد مسعود واقعاً مقاومت میخواهد. خون او با خون خالد امیری فرقی ندارد. مثلی فرمانده مسعود به اندازهی پکولاش در هندوکش جای است که پیاده شود و در برابر طالب مبارزه کند. مبارزه با لباسهای شیک و پکول ماندن بر سر مثلی مسعود امکان پذیر نیست. اگر واقعاً زندگی مجلل و آسایش میخواهد، فرزندان و فرماندهان با تجربه را به ناحق به جوغهی مرگ نفرستد؛ بهتر است در تاجیکستان به زندگی راحت خویش ادامه دهد. در غیر آن مقاومت در کوهپایهها میشود نه در قصرهای مجلل.