شیون شرق
ارتباط نام زن با شب و شیطان یک بحث دینی-تاریخی است. بسیار مردمان و دینداران به ویژه بابلیها پیوند تنگاتنگ بین این دو(زن و شب) برقرار کردهاند، سخنان در این مورد داشته و افسانههای ساختهاند. تازیها/عربها نیز ارتباط بین زن و شیطان و شب برقرار کردند و باورمند شدند که این سه پدیده باهم مرتبط استند و باهم راه وصل دارند، نه فصل. بابلیها زن را فریبکار و همنشین شیطان خواندهاند، تازیها در جاهلیت و پسانها در سدههای دوم و سوم هجری زن را به لیل-شب تشبیه میکردند و جنس مادون میخواندند. تازیها در ذم زنان روایتهای بسیاری دارند و حتا زنان را تناب شیطان و شیطان انسانی خواندهاند.
در عربی به شب «لیل» میگویند. این لیل اشاره به همان لیلی/لیلیت دارد که برای آدم سرخم نکرد بلکه راه سرکشی و برابریطلبی را پیشه کرد. لیلی در تاریخ یک زن هشیار، سرکش، قلندر و آگاه استکه میداند چه کند و میفهمد چه نکند؛ شبیه حوا زن مطیع مرد نیست، از مزدوری، از اطاعت بدون مرز، از جنس دوم بودن و ضعیف بودن بدش میاید، شیفتهای سرکشی، قوی بودن و یکسانخواهی
است.
شب از دست سرکشی لیلی شب خوانده شده؛ بسیاری در کنار شب سیاهی، پایینتر از روز و مادون مرتبهتر را اضافه کردهاند، برای همین استکه عربها زن را به شب و به لباس تشبیه میکنند.
بابلیها میگویند وقتیکه لیلی در مقابل آدم تسلیم نشد و تن به سکس و به سخنان او نداد، از بهشت رانده شد و برای او گفته شد: لیل یا لیلیت. یعنی شب، سیاهی و رانده شده. عربها شب را کافر هم میگویند که پیوندی به بحث زن دارد، یک بحث کلان و جداست است. نام شب برگرفته از نام لیلی است. برای همین استکه شماری به ویژه بابلیها روز را بهتر از شب میدانستند. گفته شده لیل اشاره به لیلی استکه از باورهای بابلیها به ادبیات تازی/عربی رخنه کرده است.
ابوبکر جاثم، از متصوفین تازی/ عرب در سدهی سوم ه میگفت که خداهم روز را بهتر از شب، زیباتر و مفیدتر دانسته است و شب را تنها برای خواب مهیا کرده است. او خود گفته است: شب را برای خواب آفریدیم. پیامبر خدا عبادت را در کنار خواب اضافه کرده و گفته استکه عبادت در تاریکی و شب باارزش است. جز این دو مورد، ویژهگیای دین برای شب تعیین نکرده است.
این شب در نزد بابلیها هم بد و سیاه است. جاثم که دست باز در تاریخ ادیان داشت، معتقد بود که اگر لیلی نبود، نام شب سیاهی و لیل نمیبود، یک نام بهتر میبود. او میگفت حالا وقتی شب گفته میشود هیکل یک زن، یک زن فریبکار و یک همکار اهریمن در ذهن شکل میگیرد، این نادرست است.
جاثم میگفت تازی/عربها و پیش از آن شماری دیگر شب را سیاه دانستند و باور کردند که زن هم شیطان است، نادرستکار و مکار است، بعدها این باور میان برخی طوایف و قبایل اسلامی هم رخنه کرد. حتا امروز زن در باورهای دینی برخی از گروههای اسلامگرا مکار و مسبب فساد خوانده میشود. برخورد طالبان در عصر امروز ریشه در همین باورهای ماقبل اسلامی دارد. این موارد از میان مردم بابل بهسوی بقیه ملیتهای جهان رخنه کرده است. نگاه بابلیها به زن نگاه نادرستی بوده است؛ زن مثل شب سیاه است، فریبکار است، بدردبخور نیست و نالایق و پایینتر از روز است. باوریکه بهنوع دیگری در جامعهی اسلامی رشد کرده است.
وقتی لیلی از بهشت رانده شده، به زمین آمده است. در کنار زمین خیمه و حاکمیت شیطان بوده است، او آنجا رفته و بدست لشکر شیطان اسیر شده است. پستر دیده شیطان شبیه او و آدم از خاک پیدانشده، از آتش پیدا شده، رفته است برای تعظیم کرده و او را بهتر از خود خوانده است. سپس با ازدواج بااو راضی شده و باهم همبستر شدهاند.
لیلی آدم را از جنس خود، از جنس خاک میدانست، برای همین، راضی نشد تا مطیع او شود، راضی نشد تا شب هنگام سکس زیر پای آدم بخوابد. او میخواست هرکار را بامشوره انجام بدهند و هنگام سکس هم در روی شکم آدم بخوابد؛ خواست که به مزاج آدم خوش نخورده، سپس آدم به خدا شکایت برده، خدا هم لیلی را از بهشت رانده است.
ویژهگی دیگر لیلی این بوده که بدون اجازهی آدم هرسو میرفته است؛ هنگام آدم میپرسیده چرا بدون اجازه رفتی؟ برایش میگفته است وقتی تو جای رفتی از من اجازه گرفتی. او کالبد یک زن روز(معاصر) را داشته است. یک زنیکه سرکش و یاغی است، در مقابل ستم و ستمگر، در برابر نابرابری و مردهای تسلططلب سرخم نمیکند. او پیشتاز چنین زنها بوده، دوست داشته مستقل و مشاور و رییس باشد. نه شبیه بیشتر زنها و زنهای قرن هژدهمی مطیع مردها.
برای همین استکه بابلیها و تازیها نگاه مادون به زن دارند، انگار زنان یک درجه پایینتر از مردان استند. تازیها مظهر فریبکاری، خیانت و خباثت زن را دانستهاند.