RASCRASC
  • صفحه نخست
  • رویدادهای خبری
    • افغانستان
    • جهان
    • علمی
    • ورزش
    • گزارش ها
  • مقاله های تحلیلی
    • اندیشه
    • ادبیات
    • سیاسی
    • اقتصاد
    • جامعه
    • تاریخ
    • فرهنگ و هنر
  • بررسی و پژوهش‌های علمی
    • مطالعات صلح
    • مطالعات امنیت
    • مطالعات توسعه
    • مطالعات تاریخ
    • مطالعات فرهنگ و ادب
    • مطالعات جامعه‌شناسی
    • مطالعات فلسفه
    • مطالعات سیاست
    • مطالعات روان‌شناسی
    • مطالعات حقوق
    • مطالعات اقتصاد
    • مطالعات زنان
    • مطالعات رسانه
    • مطالعات دینی
  • عیاران
  • دیدگاه راسک
  • درباره ما
  • فارسی
    • العربية
    • English
    • Français
    • Deutsch
    • پښتو
    • فارسی
    • Русский
    • Español
    • Тоҷикӣ
    • Türkçe
RASCRASC
  • صفحه نخست
  • رویدادهای خبری
    • افغانستان
    • جهان
    • علمی
    • ورزش
    • گزارش ها
  • مقاله های تحلیلی
    • اندیشه
    • ادبیات
    • سیاسی
    • اقتصاد
    • جامعه
    • تاریخ
    • فرهنگ و هنر
  • بررسی و پژوهش‌های علمی
    • مطالعات صلح
    • مطالعات امنیت
    • مطالعات توسعه
    • مطالعات تاریخ
    • مطالعات فرهنگ و ادب
    • مطالعات جامعه‌شناسی
    • مطالعات فلسفه
    • مطالعات سیاست
    • مطالعات روان‌شناسی
    • مطالعات حقوق
    • مطالعات اقتصاد
    • مطالعات زنان
    • مطالعات رسانه
    • مطالعات دینی
  • عیاران
  • دیدگاه راسک
  • درباره ما
Follow US
.RASC. All Rights Reserved ©
عیارانمقاله های تحلیلی

کلکانی؛ آن برهنه ‌پایی‌که به دشمن فهماند

Published ۱۴۰۳/۰۶/۱۰
SHARE

حبیب الله‌ کلکانی نود و پنج سال قبل از امروز( 1308 هجری خورشیدی) با 17 تن از یاران و دوستانش به صورت فجیعانه زیر خاک شد؛ دوره‌ها و سال‌ها گذشت، شاهان و امیران یکی پی دیگر آمدند و رفتند، چندین دولت سرنگون شد و دولت دیگر با شعارهای دیگر روی کار آمد؛ اما از «عیار خراسان» سخنی برده نشد، حتی هیچ‌کسی طی این‌ سال‌ها نپرسید که منزل او کجاست و چرا آرام‌گاه این برهنه‌ پای شجاع برای مردمان این مرزبوم پنهان نگهداشته می‌شود؟

حاکمان افغانستان/ خراسان با اسم‌ها و رسم‌های گوناگون آمدند و در این خاک فرمان راندند، آن‌ها اغلب علیه هم بودند و آن یکی‌که میامد، برنامه‌های دیگری را لغو و خود از سر طرح دولت‌داری می‌ریخت؛ اما همۀ این شاهان و امیران بر سر یک چیز توافق نظر داشتند و دیدگاه مشترک؛ او کسی نبود جز «حبیب الله کلکانی». آن‌ها از بردن نام کلکانی نفرت داشتند و هیچ‌گاهی به عنوان یک «شاه» اسمی از او در کشور برده نشد، با آنهم قناعت این‌ها فراهم نشد و می‌ترسیدند که نشود روزی تاریخ ورق بخورد و حقیقت این شاه بر همه‌گان معلوم شود. به همین دلیل تمام این شاهان و امیران افغانستان، نام و کارنامۀ او را در کتاب‌های درسی و تاریخ رسمی و دولتی افغانستان، جعل کردند و این شاه فقید کشور را  دزد، بچۀ سقاو و راهزن معرفی کرده و به خورد مردم و جوانان کشور دادند. شاید بشود گفت؛ تنها چیزی که در صد سال پسین در این کشور پا برجا ماند، نوع نگاهِ تحقیرآمیز و مملو از جعل و دروغ  به عیار خراسان بود.

نگاهِ هیچ حکومتی اندرباب شخصیت او تغییر نکرد. او را در سرزمینی تحقیر کردند و کوچک شمردند که بزرگ‌ترین جانی‌ها، وطن‌فروش‌ها و مزدوران زمان را در خود جای داده است؛ مزدوران و خاک فروشانی که صاحب نام و نشانی بلندی اند و به افتخار از آن‌ها نام برده می‌شود؛ اما وقتی به اسم کلکانی می‌رسند، حکومت بچۀ سقاو می‌گفتند، اما توضیح نمی‌دادند که پدر او خادم رزمندگان راه آزادی بود و به مبارزین ضد استعمار «آب» می‌رساند. او آب را مجانی به مبارزین می‌رساند، نامش در تاریخ جعلی افغانستان«بچه سقاو» گذاشته شد؛ آنهایی که خاک خراسان را به استعمار فروختند، اسم شان در تاریخ افغانستان به عنوان «بابا، امیر آهنین و غازی» حرمت و احترام شده اند و دردآورتر از همه این که حرمت خائنان، جزء منافع ملی و حاکمیت ملی تعریف شده است.

اگرچه پس از فروپاشی رژیم طالبان (دور نخست) فرصت خوبی بود تا تکلیف گورستان کلکانی روشن شود، حکومتِ پس از طالبان جسدهای شماری را از زیر خاک بیرون کرد و با نام و نشان  مجدداً به خاک سپرد، اما کسی جرئت نکرد که از نام و نشانی نامعلوم کلکانی سخن به زبان آرد. آخر چه کسانی از او نام می‌برد؟ آنانی که در این سال‌ها خود را منسوب به تبار کلکانی خواندند و از این نشانی مالک جاه و جلال شدند، یا کسانی که از نام او نفرت داشتند و اسم او را «بچه

سقاو» نام گذاری کرده بودند؟ هم‌تباران کلکانی به جز از پر کردن جیب خویش و خانواده‌های شان، یک گام هم فراتر بر نداشتند. سرانجام استخوان‌های این شاه فقید و فقیر کشور، توسط جوانان شورانگیز و شجاع تاجیک در سال (1395 هجری خورشیدی) از تپۀ مرنجان برداشته شد و بر جای ابدی گذاشته شد، اینک او صاحب نام و نشانی شده است. آخر تاریخ ثابت کرده است که هیچ حقیقتی همیشه در دل خاک نمانده است. کلکانی هم جزی از یک حقیقتِ انکار ناپذیری بود که سرانجام  رفته رفته غبار استبداد را کنار زده و دوباره سر برآورد تا به همه‌گان بفهماند که «استبداد» همیشه ماندگار و جاودانه نیست.

اما رژیم تبهکار به اصطلاح جمهوریت(غنی) نه تنها به عنوان یک دولت ظاهراً دموکراتیک، به خواست میلیون‌ها پیر و جوان تاجیک احترام نکرد، بلکه تمام تلاش‌اش کرد که خاک سپاری او اتفاق نیفتد. رهبران تاجیک هم که اقتدار را فدای چوکی کرده بودند و حقیقت را فدای مصلحت، یک بار از ترس غنی جراأت نکردند که به سر قبرِ کلکانی بروند و به این شاه فقیر و آزادۀ کشور ادای احترام نمایند. این‌ها فکر می‌کردند که اگر به مزار این مرد بروند، «وحدت ملی» فاشیسم خراب می‌شود. فاشیسم نزدیک به یک قرن اجازه نداد که کلکانی به عنوان یک شاه کشور، صاحب قبر رسمی باشد و با رفتن چند رهبرنما، به منزل‌گاه او  به اصطلاح وحدت ملی خراب می‌شد و غنی و هم‌فکران او ناراحت. بزرگترین عیب کلکانی از نظر حاکمان قوم‌گرایی افغانستان، تاجیک بودنش بود/ است.  آن‌ها گمان می‌کردند/ ‌کنند که او واقعاً به عنوان یک تاجیک و با داعیۀ تاجیکانه رژیم امان الله را به هم زد؛ در حالیکه قیام حبیب الله کلکانی، یک قیام فراقومی بود و نبردی بود علیه استبداد و بی‌عدالتی ملی و طبقاتی در کشور. نخستین قیام عیله شاه امان الله، از پکتیا شروع شد، در شینوار بارور شد و در شمال کابل به پیروزی رسید، در آن روزگار همه اقوام به‌خصوص قوم پشتون(پشتون های شینوار، پشتون‌های سلیمان خیل، خوگیانی و بسیاری از قبایل مختلف پشتون) از این قیام حمایت کردند. اما این مساله برای حاکمان تمامیت‌خواه و قوم‌اندیش کشور، مورد توجه واقع نشد، فرض کنید قیام کلکانی به پیروزی نمی‌رسید، امان الله باقی می‌ماند؟ هرگز، چهار قیام دیگر او را خلع قدرت می‌کرد و اقوام جنوبی امان الله و تمام اعضاء خانواده‌اش را به دار می‌آویخت، کلکانی، اما چنین نکرد، به امان الله، احترام داشت و به هیچ کسی اجازه نمی‌داد که علیه او سخنان بد و رد بگوید. او خانوادۀ امان الله را به عزت و حرمت به خارج کشور فرستاد. اما پیروان امان الله، نزدیک به یک قرن اجازه ندادند که او حتا صاحب یک «قبر» باشد. این است ماهیت عدالت در سرزمین افغانستان و حاکمان تمامیت‌گرایی آن. کلکانی زیر خاک شد؛ اما به هم‌تبارانش و سایر عدالت‌خواهان کشور فهماند که ما توانستیم، شما هم می‌توانید کاخ استبداد قومی را از بیخ بر کنید. به بیان استاد خلیل الله خلیلی« نام آن برهنه پا را که به دشمن فهماند، ملت با شرفی در دل کوهساری است». یاد آن پادشاه عیار و متدین خراسان همیشه گرامی و راهش مستدام باد.

امیرحبیب‌الله کلکانی؛ مبارز آزادی‌خواه و دولت‌مردِ نیک‌اندیش

Shams Feruten ۱۴۰۳/۰۶/۱۰

ما را دنبال کنید

Facebook Like
Twitter Follow
Instagram Follow
Youtube Subscribe
مطالب مرتبط
طالبان ۱۵ باشنده‌ی استان پنج‌شیر را بازداشت کردند
افغانستانرویدادهای خبری

طالبان ۱۵ باشنده‌ی استان پنج‌شیر را بازداشت کردند

Shams Feruten Shams Feruten ۱۴۰۳/۰۱/۱۹
شبکه‌های اجتماعی، تهدیدی تازه برای سلامت روان کودکان
بازداشت یک مقام استخبارات گروه طالبان به اتهام فساد اخلاقی در استان بامیان
یوناما: تصور دنیایی بدون رادیو دشوار است
متوقف‌شدن بیش از ۵۰ برنامه‌ی کمکی به مردم افغانستان
- تبلیغات -
Ad imageAd image
فارسی | پښتو | العربية | English | Deutsch | Français | Español | Русский | Тоҷикӣ

مارا دنبال کنید

.RASC. All Rights Reserved ©

Removed from reading list

Undo
به نسخه موبایل بروید
خوش آمدید

ورود به حساب

Lost your password?