نویسنده: عبدالمنان دهزاد
زندهیاد شهید استاد برهان الدین ربانی، بعد از امیر حبیب الله کلکانی دومین تاجیکی بود که پس از تشکیل کشوری بهنام افغانستان توسط امیرعبدالرحمن خان، زعامت سیاسی این کشور را بدست گرفت؛ روستا زادهیی که نیم قرن در سیاست کشور نقش محوری بازی کرد، پس از حادثه یازدهم سپتامر سال ۲۰۰۱ میلادی، سازمانهای استخباراتی جهانی در تبانی با همراههان و همرزمان «ماموریتاندیش» استاد که دل در گروِ دالر و سرمایههای بادآورده دوخته بودند و بیخبر از پیچیدهگیهای مسایل سیاسی، قومی، استخباراتی، تاریخی و امنیتی در افغانستان، سعی کردند که راه خودشان را مستقلانه طی نمایند و به اهداف شخصی و اقتصادی خویش نایل آیند. همدستی این مردان سادهاندیش با تکنوکراتهای تمامیتخواه و قوم گرا، سرانجام استاد را به حاشیه راند. اما او نقش بسیجکننده را در میان رهبران جهاد و مقاومت افغانستان تا آخر بازی کرد و سر به سر بازیچههای بازیگران قومی و استخباراتی نگذاشت. اوتا زنده بودکسی به اهمیت و نقش محوری و تأثیرگذارش پی نبرد؛ اما ۱۳ سال پس از او دیدیم که نبود او در عرصۀ سیاست کشور، چقدر زیانبار و جبران ناپذیر بوده است. امروز رهبران حوزه مقاومت نه تنها در میدان سیاست و همگرایی درونسازمانی، مات و مبهوت اند، بلکه نزدیکترین پیروان و رهروان استاد شهید نیز با خود کنار نیامده و بر سر «هیچ» هیاهوی بسیار به راه انداختهاند، آنها فراموش کرده اند که ماموریت شان در کشور رسیدن به «ریاست حزب جمعیت» نیست؛ بلکه ریاست کلی کشور است. استاد نیم قرن مبارزه کرد و صفحۀ جدید سیاسی را برای مردم خویش گشود، او جمعیت را به عنوان سکوی پَرش به اقتدارِ از دسترفته بنا نهاد و آن را فراتر از حزب سیاسی، یک آدرس معتبر و مردمی تعریف کرد و پیوسته به «بدخواهان خودی» تأکید میکرد که این خانه را اگر آباد نمیکنید، سعی نکنید خراب کرده ویا بیاهمیت جلوه دهید. اما پس از او نگرانیهایش جامه عمل پوشید، فاشیسم و بد خواهانِ این راه و رسم، در درون آنها رخنه کرد و این جریان را پارچه پارچه نمودند. فاشیسم تمام توان مالی، سیاسی و استخباراتی خویش را به کار برد، تا این جریان سیاسی و تأثیرگذار را متلاشی و اعضاء آن را نیز به بخشهای گونهگون و ضد همدیگر تقسیم کند. روند نفاقافگنی در میان رهبران تاجیک از کنفرانس بن شروع شد وتا امروز هم ادامه دارد. در کنفرانس بن، شماری از لابیگران فاشیسم به برخی از چهرههای حوزه مقاومت و به نزدیکان استاد ربانی گفته بودند که جامعه جهانی از شما در آینده حمایت میکند؛ اما خواهان حمایت «اخوانیها» به ویژه استاد ربانی نیست. در حالیکه استاد ربانی هیچگاهی عضویت رسمی «اخوانالمسلمین» را نگرفته بود و فقط روزگاری جزو «هواخواه» آن بود. استاد با مهمترین نحلههای فکری، فلسفی و عرفانی جهان اسلام آشنایی داشت و در باره اندیشههای معتزله نیز کتابی نوشته و اندیشۀ فراسازمانی داشت. اما لابیگران قومی در تبانی با سازمانهای جاسوسی و استخباراتی جهان، پیروان و رهروان استاد را متقین ساختند که در مسایل سیاسی افغانستان، یک طرف تکنوکراتهای غربی باشد و طرف دیگر شما و زمینۀ بازی این مرد را تنگ کنید. آنها بیآنکه به عواقب این بازی و تۀ این اندیشههای ویرانگر پیببرند، چنین کردند و هرکه پی چوکیهای زودگذر رفت و در نهایت تبدیل به «مامورین» کسانی شدند که در بن ذهن شان برای همۀ آنها تناب دار آویخته بودند.
سرانجام استاد را در ۲۹ سنبله/ شهریور سال ۱۳۹۰ هجری خورشیدی به صورت ماهرانه حذف کردند تا برنامههای بعدی یکی پی دیگر عملی گردد. پس از ترور استاد، اختلافها در درون جمعیت بالا گرفت، حزبی که توسط استاد برای همه «سرپناه» تعریف شده بود، اینک رهبران اصلی آن بر سر و کلۀ یکدیگر میکوبیدند و دستورات شورای امنیت رژیم به اصطلاح جمهوریت غنی را عملی و دل چهرههای فاشیسم را که خود را برای اینها مهربانتر از مادر نشان میدادند، شاد میکردند. پیروان استاد ربانی او را سیزده سال قبل از امروز به خاک سپردند و به جای پیگیری پروندۀ ترور و قاتلین او، راه «ماموریت» را در پیش گرفتند و بازهم فریب دشمن را خوردند، امروز از آن مامورین و شیفتهگان قدرت و ثروت، نه نامی است و نه نشانی، آنها طی یک پروژه استخباراتی-قومی از کشور رانده شدند و دشمنان فکری و فرهنگی استاد اینک بر مزار او پرسه میزنند و میگویند ما برگشتیم و پیروان شما، راه خود را گم کردهاند و هنوزهم نمیدانند که دنبال چی هستند؟ آنها فکر میکردند که سیاست یعنی معامله وکسب چند وزارت و ریاست؛ قدرت یعنی تبدیل شدن به ابزار بازی سازمانهای استخباراتی و جاسوسان درجه چندم. اینها با بازیهای خام و کودکانه شان نه تنها همه چیز را نا آگاهانه قمار زدند و باختند؛ بلکه روح یک ملت را نیز زخمی نمودند؛ ملتیکه استاد ربانی و احمدشاه مسعود با خون دل برای احیأ و بازسازی مجدد آن در تاریخ رزمیده بودند. شکی نیست که جامعه افغانستان بسیار متنوع و متکثر است، در این میان هر گروه قومی روایت سیاسی خود را دارد، از این رهگذر استاد میتواند مورد تأئید همهگان نباشد، به ویژه برای روایت قومی و توتالیتاریسم سیاسی که همه امکانات کشور را مال پدر و بابای خودشان میدانند و دیگران را متجاوز و مهاجر! ، این روایت جز خودشان کسی دیگری را به رسمیت نمیشناسند و از سایر اقوام دیگر میخواهند که یا روایت آنها را بپذیرند ویا دشمن به اصطلاح «وحدت ملی» و منافع ملی» شمرده می شوند. وحدت ملی، برادری، عدالت، تمامیت ارضی و منافع ملی کشور، از نظر اینها چیزی نیست، جز تقویت کنندۀ همان کلان روایت قومی که از عبدالرحمن خان تا امروز نقش «دال مرکزی» را در سیاست افغانستان بازی کرده است. اما تردیدی نیست که همۀ حامیان و راویان این روایتها میدانند که استاد به عنوان زعیم پیشین کشور و یک رهبر سیاسی، پنج ویژهگی عمده داشت که نمیتوان آنها نادیده گرفت: اول اینکه استاد ربانی باسوادترین رئیس جمهور و رهبر سیاسی در تمام تاریخ افغانستان بود، او تا مقطع دکترا تحصیل کرده بود، درحالیکه رهبران پیش از او و پس از او هیچکدام به معنای واقعی کلمه دارای تحصیلات اکادمیک و دانشگاهی نبودند. دوم اینکه شهید پروفیسور برهان الدین ربانی، نخستین رهبر سیاسی در افغانستان بود که برای اولین بار قدرت سیاسی را به گونۀ مسالمتآمیز به حامدکرزی منتقل کرد. قبل و بعد از او هیچ حاکم و زعیمی در افغانستان دیده نشده است که بدون خونریزی و خشونت حاضر شده باشد قدرت سیاسی را به کسی دیگری واگذار کند. سوم اینکه استاد ربانی باوجود اینکه میدانست در کشور چه میگذرد و چه بلایی را ناسیونالیست های افغانی در سر میپرورانند؛ اما دست از فعالیتهای مسالمت آمیز و صلحخواهانه برنداشت و سرانجام در همین راه به شهادت رسید. چهارم اینکه استاد ربانی در میان رهبران تاجیکان افغانستان، نقش محوری و مرکزی را داشت. پنجم اینکه استاد ربانی در مقاومت نخست علیۀ طالبان نقش مشروعیتبخش دینی و مذهبی را علیه این گروه بازی کرده و از رهگذر دینی این گروه را به چالش کشید؛ اما امروز جریانهای سیاسی ضد طالبان از داشتن چنین چهره کاریزمایی مذهبی و سیاسی محروم اند. واقعیت این است که وضعیت سیاسی مردم ما نسبت به سال ۱۳۷۵ تغییر نکرده است؛ بازیگران بیست سالپیش برگشته اند و مردم هم شگفتزده به تماشای آنها نشسته اند؛ اما نبود استاد برهان الدین ربانی و احمدشاه مسعود، نشان میدهد که این میدان، چقدر خالی است.
راه آن استاد خرد و رئیس جمهور فقید کشور مستدام و آرمان هایش پایدار باد.