ادامه بخش دوم:
۷- مخالفان رهبری گرفتار پدیدهای شدهاند که برخی از دانشمندان علوم سیاسی آنرا معضل «میانهروها» مینامند، یا آنچیزی که برخی از تحلیلگران در کابل آن را «تله تبلیغاتی طالبان» مینامند. تلهای که خود طالبان اسیر آن گشتهاند. بدین معنا که طالبان برای اثبات مقاومت در برابر قدرت نظامی یک ابرقدرت، جنگجویان خود را (بسیاری از آنها را از بدو تولد) رادیکال کرده و آنها را با تبلیغات افراطی مذهبی پر کردهاند. با این وضعیت فاصله ناگهانی از روایتهای تندروانه، افزایش تعامل دیپلماتیک و سیاستهای اجتماعی معتدل، خیانت به بسیاری از آرمان جنگجویان شان تلقی خواهد شد و رهبری به عنوان یک رژیم «دستنشانده» چون گذشته و وابسته به منافع خارجی – دقیقاً همان چیزی که آنها علیه آن میجنگیدند-معرفی خواهد شد.
با فرونشستن گرد و غبار پس از تسلط بر کشور که قدری ناگهانی و تکاندهنده بود، در ولایات و استانهایی که توسط بوروکراسی جمهوری اداره میشد، این تصور عمومی شکل میگرفت که دولت طالبان تفاوتی با دولت گذشته ندارد، تنها تفاوتشان در عمامه و ریش خلاصه میشد.
در این میان داعش، اعضای طالبان را با تبلیغات تحقیرکننده مبنی بر اینکه با خارجیها نشست و سازش کرده و به رویه عمومی، اخلاص و اهداف جهادی خیانت کردهاند، دچار تزلزل و تردید میکند.
۸- ممکن است رفتار خشک و خشن رهبری نتیجهی یک رفتار بازتابی باشد. بدین معنا، امیر به جای اینکه به عنوان یک فرد منزوی و متعصب تصور شود، به عنوان فردی با ویژگیهای شخصیتی خاصی که در سال ۲۰۱۶ برای او این شغل را به ارمغان آورد، در نظر گرفته شود: یک شنونده دقیق، احترام به دیدگاهها و علایق دیگر.
پس باید این احتمال را در نظر گرفت که امیر رژیم آپارتاید جنسیتی خشن را صرفاً از روی تعصب شخصی اجرا نمیکند، بلکه معلول مطالبه بخشهای اصلی طالبانی که خود را با غیرت به حساب میآورند، تلقی شود.
۹- به نظر میرسد، سیاستگذاران نباید به «اعتدال» بیش از حد مخالفان امیدوار باشند، حتی اگر بتوانند دست برتر را در برابر امیر و اردوگاه او به دست آورند. حتی عملگراترین شخصیت طالبان که به رهبری عالی ارتقا یافته است، توسط همان انتظارات و فشارهای داخلی بمباران میشود. جوشش ستیزهجویی در جنبش هنوز سرد نشده است.
۱۰- در نهایت، طالبان از منافع و جناحهای مختلفی تشکیل شدهاند که به راحتی برچسبپذیر و قابل تفکیک نیستند، اما به راحتی و بیش از حد سادهسازی میشوند، به گونهای که میتواند سیاستگذاران را غافلگیر کند.
در اولین روزهای پس از تسلطشان، بحث زیادی در مورد اختلاف بین «حقانیها و قندهاریها» صورت میگرفت که در آن حقانیها به عنوان تندروهای خطرناک معرفی میشدند و ملا برادر، رییس سابق دفتر سیاسی در دوحه، ظاهراً نماینده میانهروها و همه مردم جنوب افغانستان به حساب میآمد.
با گذشت زمان مشخص شد که حقانی و برادرش هر دو بسیار عملگراتر از امیر بودهاند. بنابراین، «قندهار» به مرکزی برای محافل رهبری عالی تبدیل شد. اما ایدههای جدیدتر مانند «کابل در مقابل قندهار» ما را از این واقعیت دور میسازد که امیر دارای وفادارانی مستقر در کابل و ناراضیانی در جغرافیای رقیب است.
۱۱- در شش ماه نخست حکومت طالبان، ناظران بر کابل متمرکز شدند و به سختی متوجه ظهور مرکز ثقل در قندهار گردیدند. بعد از آنکه امیر طی سال گذشته از اختیارات خود کار گرفت، ناظران بر او و نقش او متمرکز شدند. اما سیاست طالبان تابع دهها منافع ریشهدار در حال چرخش است، در حالیکه ما احتمالاً به فاکتور بعدی که میتواند بر جنبش مسلط باشد توجه کافی نداریم.
بخش سوم و پایانی
منبع:
نویسنده: اندرو واتکینز
مترجم: سعیدی
نشر: موسسه صلح ایالات متحده آمریکا، سهشنبه، ۱۱ اپریل ۲۰۲۳