معین اسلامپور
بخش نخست -معرفت با ژنرال
سالهای 1376-1377 بود که در استان تخار با فرمانده کاریزمایی با یک جمع از دوستها بهش معرفت حاصل کردم یکی دوبار در برخی از مناسبتها دیدمش آهسته، آهسته شکار برخورد اخلاقی و مودبانهی ایشان شدم، حس جوانگرایی و حمایت از نیرویی جوان در سیمای پر نورش موج میزد. چندبار دیگر با پا درمیانی آقای سید محمود الحسن اکرامی آمر امنیت فرماندهی تخار، یکی از نزدیکانش با او ملاقات کردم، هر باری جاذبهی جادویی بیشتر در او احساس میکردم. در آن روزگار من حدود چهل و پنجاه تن از بچههای همسن و سال خودم را جلب و جذب کردم از روستای خود برای خط نبرد تخار آورده بودم اکثراً تفنگ نداشتیم، برای ما ژنرال قدمشاه شهیم یک قرارگاه داده بود. پیوسته در خطوط جنگ بودم، اما هر باری ژنرال داوود را میدیدم بیشتر از گذشته مورد تشویق و حرمت ایشان قرار میگرفتم. بعدها معرفت و اعتماد ما خیلی ریشه گرفت.
اتفاقاً در پی یک برخورد نامتعارف افراد و اشخاص من، معاون لوژستیک قوای مرکز را که فرمانده عمومی قوای مرکز، ژنرال داوود شهید بود. مورد لت و کوب قرار دادهاند. مطابق به قانون عسکر و شاید یکمقدار سلطهطلبی آقای شهیم بازداشت شدم و بهزندان استان تخار انتقال شدم. این موضوع را چند تن از دوستان روشنفکر که آن موقع بهنام محصلین یاد میشدهاند. آنها از بازداشتم به داوودخان خبر دادهاند.
هنوز یک روز از رفتن به زندان سپری نشده بود، زندانبان اسمم را بلند صدا کرد و گفت، بیا بیرون و قتی از زندان بیرون شدم، چشمم با داوودخان افتاد دو موتر جیب مدل جدید جلوی درب زندان با محافظانش ایستادهاند او تازه از خط جنگ برگشته بود. دستم را گرفت مرا از زندان با خودش برد قرارگاهاش، حدود یکساعت نزدش بودم، بعد گفت برو قرارگاه خودت، دست کسی بهتو نمیرسد.
آمدم به قرارگاه خودم رابطهیام با شهیم بهقول معروف شکر آب شد. از آن پس مورد حمایت جدی داوودخان قرار گرفتم. بعدها یک بخش گارنیزیون شهری تخار را مدیریت مینمودم، فرمانده گارنیزیون ژنرال ملا نور محمد حکیمی بود. فعالیتها و دستآوردهای شهریام مورد توجهی داوودخان قرار گرفت، از آن روزگار معرفت ما ریشه گرفت و در تمام مناسبتها مرا دوست خودش عنوان میکرد. رژیم خودکامهای طالبانی سقوط کرد. نیرویهای مقاومت کابل آمدهاند. چندین موقف را در قول اردوی کهندژ و بعدها در وزارت امور داخله وعدهی حمایت و همکاری داد. من بهدلیل چالشهای ساختاری اصول اداری وزارت دفاع نتوانستم پیشنهادش را قبول کنم.
هرچند مهم نبود راحت میشد تبدیل کرد ولی من هراز گاهی بهانه میآوردم. وقتی معین وزارت مواد مخدر شد. دایرهای دوستهای ما یک جمع از رفیقهای شخصی و قابل اعتماد از حلقهای دوستان و یاران نزدیک ژنرال داوود شهید بودهاند، بسط و گسترش یافته بود. جمعه شبها مطابق به آجندای کاریاش مارا دعوت میکرد و میرفتیم خانهاش طولانی بحثهای سیاسی و دوستانهی مطرح میشد او موارد مهم را مطرح میکرد. برای ما جالب و تازه بود. این مهم را در بخشهای دیگر به آن خواهیم پرداخت.
ادامه دارد.
روایت کارنامهی یل نامدار فرمانده فرزانهای تخارستان«ژنرال داوود کی بود و چهگونه ترور شد»؟!
