برای دانستن پاسخ این پرسش، ابتدا اجازه دهید این مسئله را از چندین زاویه مورد بررسی قرار دهیم:
۱. تاریخی؛
از دید تاریخی، تاجیکان بهعنوان وارثان تمدن آریایی و ایرانی هستند و شناخته میشوند؛ اما هزارهها، بهعنوان گروهی قومی که پیشینهای مغولی دارند و یکی از دلایلی که در جنگهای داخلی کابل، کنار مارشال دوستم ایستادند و کماکان روابط گرمی با هم دارند، ریشه در همین مسئله دارد.
۲. مذهبی؛
از دیدی مذهبی، تاجیکان بهطورکلی سنیمذهباند؛ چون بزرگترین فقه جهان اسلام «امام ابوحنیفه» یک تاجیک بود و از یمن او، امروز نهتنها تاجیکان که ۸۰ درصد جمعیت مسلمان جهان پیروی مکتب فکری این تاجیک روشنضمیر هستند.
اما هزارهها عمدتاً شیعه مذهب هستند. این تفاوت مذهبی بهویژه این که در سالهای پسین نسبت آن روایت تعریف شده، مورد پشتیبانی جمهوری اسلامی ایران قرار داشتهاند. این پشتیبانی آنان را جسور ساخته است.
۳. زبان؛
از دید زبانی تاجیکها و هزارهها هر دو با زبان فارسی سخن میزنند؛ اما تاجیکان وارثان و حافظان زبان و تمدن فارسی پس از مرگ زبان فارسی توسط اعراب شناخته میشوند.
هزارهها با ورودشان به خراسان، همانند سایر لشکریان مغول، زبان خود را از دست دادند و در دل تمدن فارسی ذوب شدند و زبان فارسی را بهعنوان زبان بومیان خراسانی آموختند؛ لذا، اینان فارسیگوی و فارسی خوی هستند؛ اما فارسی تبار نیستند.
۴. سیاست؛
از دیدی سیاسی، همانگونه که در بالا یادآوری کردیم، این قوم از بقایای لشکر مغول هستند. مغولها با اشغال سرزمینهای تاجیکان در بخارا، سمرقند، بخش بزرگ قبایل ترک و مغول را در این شهرها مسکن گزین ساختند؛ همینگونه با و رودشان به خراسان بخش از مغولها را در سرزمینهای اصلی تاجیکان سکونت دادند؛ مانند بامیان، غزنی، کندهار، هلمند و… اما با پایان حکومت مغولها در سدهای ۱۷ و ظهور شخصیت احمدشاه درانی که یک سنیمذهب و نگاه چندان مثبتی به شیعیان مغولتبار هزاره نداشت.
در ادامه نوادگان او سرکوب و اخراج هزارهها را از قندهار و هلمند آغاز و با روی کار آمدن عبدالرحمن خان، این چرخ شدت بیشتر گرفت. هزارهها که خود ۵۰۰ سال پیش از بقایای متجاوزان مغول شناخته میشدند، دعوی سرزمینی و مالکیت میکردند.
عبدالرحمن که از حمایت انگلیسها بهرمند بود، با بهانهای عدم پرداخت مالیات بهشدت به آنان برخورد کرد. به روایت غبار، ۶۰ درصد جمعیت شش صدهزار تنی آنان را قتلعام و از شهرهای کندهار، غزنی و هلمند اخراج و آنان برای زندهماندن به دل کوههای ارزگان که بعداً دایکندی نام گرفت، پناه بردند و یکی از دلایلی که اینها در بدترین اراضی کوهستانی زندگی میکنند، همین است.
با ورود روسها به افغانستان و تغییر معادلات قدرت توسط دو فرزند فرزانه تاجیک شاد: روان استاد برهان الدین ربانی و قهرمان ملی شهید احمدشاه مسعود؛ این منزویان ذوب شده در دل حوادث تاریخ، دوباره زنده شدند و بخش بزرگشان از دل کوهها و مغارهها به شهر کابل سرازیر شدند که باشندگان اصلی و بومی آن را تاجیکان شکل میدادند و یک جمع دیگرشان نسبت آن پیوندهای تباری با ازبکها که قبلاً یادآوری کردم در زمان حاکمیت مقطعی ژنرال دوستم در مزارشریف جای بهجای و سکونت داده شدند.
اما اینها با ناسپاسی بهعوض پشتیبانی از دولت نو پای تاجیکان به رهبری استاد برهانالدین ربانی در یک ائتلاف خائنانه با حکمتیار و ژنرال دوستم در برابر او ایستادند و در پایان هم خود و هم ملت تاجیک را نقرهداغ کردند.
حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱:
پس از جلسه بن و تشکیل حکومت موقت؛ تاجیکان همچنان سهم شیر را در قدرت داشتند؛ هرچند اشتباه سیاسی صورت گرفت؛ اما علیرغم آن در بیست سال پسین بهعنوان حریفان سیاسی افغانها در معادلات قدرت شناخته میشدند.
در این مدت نسبت دموکراسی نیمبند و آزادیهای فردی؛ هزارهها در حقوحقوق تاجیکان بامیان بهشدت ستم و ظلم رو داشتند. بخش بزرگی از زمینهای تاجیکان در بامیان را در زمان ورود مغولها و بخش باقیمانده را در زمان حاکمیت بیست سال پسین اشغال کردند. نسبت آن روابط سیاسی که سران تاجیک با آقای خلیلی و محقق داشتند؛ نخواستند در قضیه زمینهای تاجیکان به شکل جدی ورود کنند که به نظر این قلم سخت مرتکب اشتباه سیاسی شدند.
علیرغم بیعدالتیهای بیپایان در حق تاجیکان بامیان؛ نگاه کلی جامعه تاجیک نسبت هزارهها؛ نگاه از جنس خودی بود و دشمن مشترک خود را افغانها تعریف میکردند.
اما اتفاقات پسین نشان داد که چنین محاسبه از ریشه و بنیاد غلط و اشتباه است. روایت تاجیکان با روایت هزارهها را میتوان روایتی از جنس روایت روغن و آب دانست و تفسیر کرد.
پس از تسلیمی جمهوریت و باز شدند پای بخش بزرگ نسل جوان هزاره به جهان و نسبت آن تبلیغات بزرگی (قتلعام هزارهها را به رسمیت بشناسید) و آنان را نجات دهید و دلسوزی بخش مردم جهان نسبت مظلومیت آنان و حمایت یکی از کشورهای منطقه نسبت آن روایت مذهبی؛ این مردم را نسبت تاجیکان بسیار گستاخ و جسور تر ساخته است تا آنجا که امروز ۹۹ در صد نخبگان دانشگاهی هزاره در تقابل با جریان مقاومت تاجیک محور در منطقه و فرامنطقه فعالیت میکنند و یکی از دلایل اصلی عدم حمایت از جبهات ضد طالبان در منطقه، لابی است که اینها به راه انداختهاند.
از همه جالبتر این که در این اواخر در مقالات علمی خود دست به جعل تاریخی زدهاند و جمعیت تاجیکان را ۲۵ درصد و از هزارهها ۲۷ درصد برای منطقه و جهان به معرفی گرفتهاند.
با در نظر داشت مطالب یادآوری شده؛ به نظر میرسد دیگر بیش از این آب ۶۰ میلیون تاجیک منطقه با ۷ میلیون هزاره جهان در یک جوی جاری نخواهد شد و نسل صاحب اندیشه تاجیک پس از این نباید اشتباه سیاسی گذشته را تکرار و در کنار کسانی منافع خود را هماهنگ سازند که هیچگونه پیوند تاریخی، مذهبی، فکری و اندیشهای با ما نداشته و ندارند.
تغییر نام پنجشیر به درهای هزاره آخرین تیری خیانتی بود که بر پیکر جامعه تاجیک شلیک کردند. امیدوارم این گستاخی در تمام ابعاد مردم ما از خواب بیدار کرده باشد و زیر هیچ عنوان نباید به این دوستان عنکبوتی بیش از این دلخوش کنیم.
پیش به سوی تاجیکستان بزرگ!
نویسنده: جلالی
پژوهشگر علوم سیاسی