یعقوب یسنا
واژهی «افغان» نام دیگر قوم پشتون افغانستان استکه در یک سدهی پسین این نام قوم پشتون بهعنوان هویت سیاسی بر همهی اقوام افغانستان با زور و جبر اطلاق شده است و بر این اساس نام خراسان نیز تبدیل به افغانستان شدهاست.
نام (افغان) یا نام هر قوم دیگر و واژهای در صورتی میتواند بهعنوان هویت سیاسی قبول شود که اعتراض وجود نداشته باشد و تحمیل نشود و جبر و زوری درکار نباشد. اگر اعتراض وجود داشته باشد باید اعتراض اقوام دیگر افغانستان نسبت به این نام درنظر گرفته شود و با مدارا نسبت به اعتراضها و نسبت به نام افغان برخورد شود.
من بهعنوان یک شهروند در صورتیکه اعتراضی وجود نداشته باشد، نام هر قوم افغانستان را که بهعنوان هویت سیاسی من انتخاب شود و جنبهی تحمیلی نداشته باشد، قبول دارم؛ فرقی نمیکند این نام افغان، تاجیک، اوزبیک، هزاره، بلوچ و… باشد. اما در هرصورت، مهم رضایت شهروندان و اقوام افغانستان است. این رضایت توسط رفراندوم یا به شیوهای دیگر باید فراهم شود.
این که گفته شد واژهی افغان نام دیگر قوم پشتون افغانستان است، دهها سند تاریخی در اسناد هندی، ایرانی، چینی و عربی وجود دارد. دانشمندان به این نظرند که واژهی افغان شکل تحولیافته واژه اوگهنه و اوگهن در سانسکریت؛ اوجن و اپجن در اوستا؛ اپگان در کتیبه منسوب به دوران شاپور اول ساسانی؛ و اوغان در زبان فارسی است. این واژه از اوگهنه و اوجن به اوگان و اپگان تحول یافته است و در دورهی اسلامی که آواشناسی زبان عربی بر زبانهای ایرانی تسلط پیدا کرد، واژههاییکه به /پ/ بود به /ف/ تبدیل شد؛ «پ» اپگان تبدیل شد به «ف» و /گ/ واژه اپگان دچار تحول به /غ/ شد که واژه اپگان شده است افغان. /پ/ این واژه نیز دو صورت تلفظ به /ف/ و به /و/ دارد. فکر میکنم صورت تلفظ به /و/ دقیقتر و قدیمیتر است، زیرا تلفظ اوغان با اوگان و اوگهنه در سانسکریت نزدیک است.
فارسیزبانها در زبان محاوره افغان نه، بلکه اوغان میگویند. خود قوم پشتون نیز در مناسبات دوستانه و صمیمی به خود اوغان خطاب میکنند. در شاهنامهی فردوسی این واژه بهصورت افغان به کار رفته است.
زبانشناسان واژهی افغان را دو گونه معنا کردهاند: تعدادی این واژه را سوارکار معنا کردهاند، اما اکثرا به این نظرند که واژهی اوگهنه در سانسکریت و اوجن در اوستا افگنده، جداشده و جداافتاده معنا میدهد. این معنا خاستگاه تاریخی و اجتماعی دارد، زیرا نظر بر این استکه اوگهنه یا اوجن گروهی بوده که از بدنهی کلی قبیله به نوعی جدا شده یا دور افگنده شده بودند.