نویسنده: الدار مامدوف
خبرگزاری راسک: بر اساس گزارشی که در روزنامه «رسپانسیبل استیتکرفت» نشر شده است، سیاست خارجی واشنگتن گرایشی خطرناک بهسوی نابودی کشورهای مخالف یافته است. اکنون، اندیشکدههای نئومحافظهکار مانند بنیاد دفاع از دموکراسیها (FDD) مستقر در واشنگتن و همپیمانان اروپایی آن، آشکارا از تجزیه ایران حمایت میکنند؛ استراتژیای بیپروا و بیثباتکننده که میتواند خاورمیانه را به بحرانی انسانی عظیم فرو برد و هم ایران و هم متحدان آمریکا را به واکنش شدید وا دارد. در میانه تنشهای میان ایران و اسرائیل در ماه جون، برندا شافر از FDD ادعا کرد که ترکیب چندقومیتی ایران، نقطهضعفی است که باید از آن بهرهبرداری شود. شافر که مدافع پرشور جمهوری آذربایجان در رسانههای آمریکایی است، رابطهاش با شرکت نفت دولتی آذربایجان (SOCAR) را پنهان کرده است. او سالها برای تجزیه ایران بر اساس قومیت، به سبک فروپاشی یوگسلاوی، تلاش کرده است بهویژه تمرکز خود را بر جدایی آذربایجان ایران، محل سکونت بزرگترین گروه غیر فارس ایران (آذریها) گذاشته است.
دیدگاههای شافر با سرمقالهای اخیر در جروزالم پُست همخوانی دارد؛ سرمقالهای که در هیجان حملات اولیه اسرائیل علیه ایران، از ترامپ خواسته بود تا بهصورت علنی از تجزیه ایران حمایت کند. در آن سرمقاله درخواست شده بود که «ائتلافی خاورمیانهای برای تجزیه ایران» تشکیل شود و به مناطق اقلیت سنی، کردی و بلوچ که آماده جداییاند، ضمانتهای امنیتی داده شود. همان رسانه قبلاً خواهان حمایت اسرائیل و آمریکا از جدایی بهاصطلاح «آذربایجان جنوبی» (مناطق آذرینشین شمال غرب ایران) شده بود. در همین حال، سخنگوی امور خارجه یک گروه لیبرال میانهرو در پارلمان اروپا نشستی با عنوان «آینده ایران» برگزار کرد که ظاهراً به بررسی «موفقیت انقلاب» علیه جمهوری اسلامی اختصاص داشت. اما حضور تنها دو سخنران ایرانی که هر دو جداییطلبان قومی از آذربایجان و اهواز بودند، هدف اصلی این نشست را روشن ساخت. از زمان قطع یکجانبه روابط پارلمان اروپا با نهادهای رسمی ایران در سال ۲۰۲۲، این نهاد به محملی برای گروههای رادیکال تبعیدی مانند سلطنتطلبان، سازمان مجاهدین خلق (MEK) و جداییطلبان قومی بدل شده است.
ایران، کشوری ضعیف و تکهتکهشده نیست که در آستانه فروپاشی قرار داشته باشد. با جمعیتی نزدیک به ۹۰ میلیون نفر، دارای حس قوی هویت تاریخی و فرهنگی است. گرچه طرفداران تجزیهطلبی بر قومیتهای متنوع ایران (آذریها، کردها، بلوچها، عربها) تأکید دارند، اما نیروی وحدتبخش ملیگرایی ایرانی را دستکم گرفتهاند. شروین ملکزاده، پژوهشگر برجسته، در روزنامه لاسآنجلس تایمز نوشته است: «در میان دانشمندان، اجماعی قوی وجود دارد که سیاست در ایران با ایده ‘ایران بهعنوان ملتی با تاریخ پیوسته و بیوقفه’ آغاز میشود. ملیگرایی عرصه سیاسی گستردهای فراهم میکند که گروهها و ایدئولوژیهای مختلف سلطنتطلب، اسلامگرا یا چپگرا برای قدرت رقابت میکنند.»
دههها فشار خارجی، از تحریم گرفته تا عملیات مخفی و جنگ، تنها انسجام ملی ایرانیان را تقویت کرده است. تصور اینکه تحریک احساسات جداییطلبی ایران را تجزیه کند، خیالی خام و خطرناک است؛ همان خطایی که نئومحافظهکاران حامی اسرائیل در عراق و سوریه مرتکب شدند و نتیجهاش جز آشوب نبوده است. برندا شافر، طرفدار «پانترکیسم» و یکپارچگی جمهوری آذربایجان با آذربایجان ایران، حتی از حمله هوایی اسرائیل به تبریز، مرکز فرهنگی و اقتصادی آذربایجان ایران، استقبال کرده است. این طرز تفکر، هم غیراخلاقی و هم کاملاً اشتباه است. شافر و همفکرانش گمان میکنند فشار خارجی، اقوامی چون آذریها را به شورش علیه تهران وامیدارد، اما حمله اخیر اسرائیل نتیجهای معکوس داشت؛ در سراسر ایران، حتی در آذربایجان، یکپارچگی ملی شکل گرفت.
رهبران بلندپایه ایران، از جمله رهبر عالی آیتالله علی خامنهای و رئیسجمهور مسعود پزشکیان، هر دو از قوم آذری هستند نشانهای روشن از ادغام عمیق آذریها در ساختار کشور. نویسنده شخصاً یک ماه پیش در جادههای تبریز قدم زده است؛ شهری که با تاریخ و هویت ایرانی آمیخته است. تبریز نه یک پایگاه جداییطلبی، بلکه شاهدی زنده بر وحدت دیرینه ایران است. موزه آذربایجان آثار تمدنهای چند هزار ساله ایران را به نمایش میگذارد و خانه مشروطه یادآور نقش برجسته تبریز در انقلاب مشروطه ۱۹۰۶ است جنبشی که ملیگرایی مدرن ایران را شکل داد و هنوز الهامبخش نیروهای دموکراتیک در کشور است. اینکه تبریز یا هر شهر عمدتاً آذری دیگر به خواست واشنگتن یا بیتالمقدس علیه تهران شورش کند، تخیلی پوچ است. آذریهای ایران اقلیتی سرکوبشده منتظر «رهایی» نیستند؛ آنها در ایران شکوفا شدهاند.
فعالان آذری در ایران عمدتاً خواهان حقوق فرهنگی هستند، نه استقلال.
در مناطق کردنشین و بلوچستان نارضایتی محلی بیشتر است؛ بهویژه در بلوچستان که منطقهای فقیر و سنینشین است، اما حتی در این مناطق نیز شواهدی از حمایت گسترده مردمی از تجزیه دیده نمیشود. علاوه بر این، تلاش برای استفاده از این نارضایتیها، ایالات متحده را با متحدان خود در منطقه در تضاد قرار میدهد:
ترکیه، عضو ناتو، هرگز حمایت آمریکا از جداییطلبی کردی در ایران را تحمل نخواهد کرد؛ چرا که خود با حزب کارگران کردستان (PKK) درگیر است. شاخه ایرانی PKK یعنی پژاک، حملات اسرائیل به ایران را تحسین کرده است. پاکستان که خود با شورش بلوچها مواجه است، هرگونه مداخله غرب در
بلوچستان ایران را تهدیدی مستقیم به تمامیت ارضی خود میداند. تلاش برای چنین پروژهای، نوعی قصور آشکار سیاست خارجی خواهد بود. روسیه و چین مدتهاست که آمریکا را متهم میکنند که قصد تجزیه مخالفان خود را دارد از یوگسلاوی تا عراق. تلاش برای تجزیه ایران، این نگرانیها را تأیید و بهانه لازم را برای سرکوبهای داخلی در این کشورها فراهم میآورد، در حالی که ائتلاف ضد غربی آنها را نیز تقویت میکند.
هند نیز که یکی از شرکای راهبردی مورد علاقه واشنگتن است، چنین سیاستهایی را رد خواهد کرد؛ چرا که پروژههای تجاری مهم هند، مانند بندر چابهار، مستقیماً به ایران وابسته است. اگر غرب، بهویژه آمریکا و اروپا، بهسوی تجزیه ایران پیش برود، عواقب آن اروپا را نیز متأثر خواهد ساخت:
موج مهاجرت عظیمی آغاز خواهد شد که از بحران پناهجویان سوریه در ۲۰۱۵ بزرگتر خواهد بود. زمینه برای رشد گروههای تروریستی فراهم میشود؛ شاخه خراسان داعش (ISIS-K) هماکنون در ایران فعال است و سال گذشته در کرمان حملات انتحاری انجام داد. اگر ایران تنگه هرمز را ببندد، اروپا دچار شوک انرژی و بحران اقتصادی شدید خواهد شد.
طراحان این استراتژی جنگطلبان بنیاد دفاع از دموکراسیها (FDD) و متحدان اروپایی و اسرائیلیشان با آتش بازی میکنند. هرگونه تلاش برای شکستن تمامیت ایران، به فاجعهای منجر خواهد شد که مرزهای منطقه را درمینوردد. بهجای خیالبافیهای تجزیهطلبانه، غرب باید به دنبال تعامل عملگرایانه با ایران باشد. در غیر این صورت، درگیر جنگی پایانناپذیر خواهد شد جنگی که نه آمریکا توان آن را دارد، نه اروپا.
الدار مامدوف، کارشناس سیاست خارجی مستقر در بروکسل و پژوهشگر مؤسسه کوئینسی