یعقوب یسنا
پیش از اینکه به پاسخ پرسش عنوان پرداخته شود، چند پرسش دیگر را مطرح میکنم: آیا غنی با حلقهی خود در همکاری با سران سیاسی تاجیک، هزاره و اوزبیک نمیتوانست نظام را حفظ کند؟ اگر میتوانست چرا این کار را نکرد؟ آیا غنی دلیل قومی داشتکه به همکاری سران سیاسی اقوام غیرپشتون اعتماد نکند؟ به نظر من دقت به این سوالها مهم اند، حتا اگر به این سوالها پاسخهای دقیقی ارایه نشوند.
عباس حسن در کتابیکه بهنام «بازگشت طالبان» به تازگی نشر کرده، نوشته است پیش از سقوط حکومت قبلی، دو بازی جریان داشتکه بازی حلقهی غنی با حقانی و حلقهی زلمی خلیلزاد و کرزی با ملابرادر و طالبان کندهاری بود.
زلمی خلیلزاد و کرزی میخواسته با ملابرادر و با توافق حکومت آمریکا قدرت را از حلقهی غنی بگیرند. اما غنی وقتیکه متوجه میشود قصد خلیلزاد، کرزی و ملابرادر این است، بنابراین بازیای را با گروه حقانی راه میاندازد تا حلقهی زلمی خلیلزاد پیروز نشود و قدرت درکل یا بیشتر به گروه حقانی تعلق بگیرد. گفته میشود پیش از آغاز این بازی نیز حلقهی غنی با گروه حقانی در ارتباط بوده است.
غنی بر این اساس با گروه حقانی وارد بازی استخباراتی میشود و قدم به قدم گروه حقانی را تا رسیدن به ارگ رهنمایی میکند و سرانجام اطلاع میدهد که ما ارگ را ترک میکنیم و شما وارد شوید.
اما حسن عباس به آنچه نپرداخته این استکه آیا غنی گزینه و چارهای دیگر برای بازی نداشت. به نظر من غنی برای حفظ نظام و حکومت، گزینه و بازی پرقدرتی داشت، لیکن بنابر انگیزهی قومی وارد این بازی نشد. این گزینه توافق و همکاری برای مقاومت در برابر طالبان با سران اقوام تاجیک، هزاره و اوزبیک بود.
اما غنی خواهان این همکاری نشد و حتا در پایان حکومتش معاون اول خود امرالله و سران اقوام را مصروف نگه داشت و فریب داد تا نتوانند برای ایستادگی در برابر طالبان همآهنگ شوند. غنی معاون خود امرالله را فریب داده بود. امرالله تا یکروز پیش از سقوط میگفت نیروهای نظامی عقبنشینی تاکتیکی کردهاند. امرالله وقتی فهمید فریب خورده، غیر از فرار به پنجشیر، دیگر چارهای نداشت.
غنی اگر عصبیت قومی نمیداشت در همآهنگی با سران قوم تاجیک، هزاره و اوزبیک میتوانست در برابر طالبان ایستادگی کند. اما ترس غنی این بود اگر این ایستادگی به پیروزی برسد، او پس از پیروزی صلاحیتی نخواهد داشت و حضور افراد تاجیک، هزاره و اوزبیک در قدرت بیشتر خواهند شد و مهمتر از همه سلطهی تکقومی قوم پشتون در قدرت دچار چالش میشد. از طرف دیگر غنی فکر میکرد اگر این ایستادگی پیروز هم نشود، در این صورت نیز این امکان فراهم میشود که سران تاجیک، هزاره و اوزبیک در صلح با طالبان دارای وزنه و جایگاه شوند. غنی هیچکدام این موارد را نمیخواست. ترجیح غنی این بود یا خود در قدرت بماند و سلطهی قومیش را تقویت کند، یا حکومت را به گروهی از قوم پشتون بدهد.
تصور غنی این بود که طالبان را مانند گلبدین حکمتیار میتواند وارد حکومت کند و از ورود طالبان برای تقویت حکومت قومی خود استفاده کند. او در این بازی بنابر بازی خلیلزاد، کرزی و ملا برادر شکست خورد و غنی طبق بازی خلیلزاد پس از صلح با طالبان، جایگاهی در قدرت نداشت. بنابراین غنی پروسهی صلح را در معاملهی استخبارتی با گروه حقانی به شکست مواجهه کرد و حکومت را دچار سقوط کرد و حکومت را از آدرس حلقهی خود به گروه حقانی واگذار کرد و با این کار از یکطرف بازی خلیلزاد، کرزی و ملا برادر را نسبتا دچار اختلال کرد و از طرفی دیگر هدف اصلی قومی خود را دنبال کرد و دست سران سیاسی تاجیک، هزاره و اوزبیک را از حضور و مشارکت در قدرت و معاملهی سیاسی کوتاه کرد.