نویسنده: حمید اسلمی
افغانستان در نبود حکومت مرکزی قوی و وجود اختلافات قومی و سمتی، میدان خوبی برای زورآزمایی بیگانگان بوده و هماره مورد هجوم و تاخت و تاز همسایگانش قرار داشته است. دولت هند بریتانوی به عنوان همسایهی شرقی کشور دوبار و همسایه شمالی ما شوروی یکبار در یک قرن به این خطه لشکرکشی کردهاند. پاکستان از بدو تولد خود، با توجه به ضعف ساختاری حکومتهای مرکزی افغانستان، این سرزمین را حیاط خلوت خود فرض کرده و توانسته با ابزارهای دستداشته تأثیر عمیقی در صحنهی سیاسی و اجتماعی آن داشته باشد. حمله بیست سال پیش آمریکا به بهانهی مبارزه با تروریسم بعد از بیست سال دقیقاً به همانجایی منتهی گشت که آغاز شده بود. جامعهی جهانی این کشور بعد از دو دهه جنگ و خونریزی و تحمل رنج و تلفات فراوان دو دستی تقدیم گروه طالبان کرد. افغانستان این افتخار را در میان کشورهای منطقه دارد که تن به استعمار نداده است. این روحیهی خشن و بیگانههراسی افراطی مردم ما پیامدهای سنگینی هم بر کشور تحمیل کرده است. اما نکتهی تأسفبرانگیز این است که مردم ما بزرگترین و اصلیترین قربانی جنگ و گریزهایی بوده که بهنام استقلال و دفاع از وطن در طول دههها در کشورما جریان داشته است. زیرساختهای ویران، کشور عقبمانده و با پایینترین شاخصهای زندگی انسانی در جهان از پیامدهای ویرانگر این وضعیت است.
در طول قرن اخیر کمتر پادشاه یا رئیسجمهور افغانستان را میشناسیم که به مرگ طبیعی مرده باشد. هرج و مرج داخلی و تسلط حاکمان بیریشه و بدون پشتوانهی مردمی سبب شده است که کشورهای همسایه هماره به این خطه چشم طمع دوخته و منافع خود را با خیال راحت و از طریق همین وضعیت نابسامانیها بجویند و عملی کنند. افغانستان را به درستی سرزمین جنگ و کودتا نامیدهاند.
تنها کشوری که به طور معناداری در سالهای گذشته خود را از حوادث داخلی افغانستان دور داشته است، همسایهی قدرتمند و پرجمعیت شرقی ما، جمهوری خلق چین است. اینکه چرا چین تمایلی به حضور در افغانستان نداشته است، ممکن است دلایل مختلفی داشته باشد، اما اصلیترین دلیل آن، ضعف این کشور در عرصههای اقتصادی و نظامی بود که این کشور را مجبور به رعایت احتیاط و پرهیز از درافتادن با کشورهای غربی و منطقه میکرد. چین تا چنددهه پیش اقتصاد و توانایی نظامی شکنندهای داشت. اما بعد از اصلاحات اقتصادی و اجتماعی حزب کمونیست این کشور، به سرعت جایش را در میان کشورهای صنعتی جهان باز کرده و اینک با رشد سرسامآور اقتصادی به دومین قدرت اقتصادی جهان تبدیل شده است. چین اکنون پس از آمریکا بیشترین بودجهی نظامی را به خود اختصاص داده است. سیاستمداران این کشور تلاش فزایندهای را به خرج میدهند تا شکاف تکنولوژیک خود در عرصههای نظامی و فناوری با رقبای جهانیاش را کم و کمتر کند. رشد سریع اقتصاد و به دنبال آن گسترش صنایع، این کشور را وادار کرده تا برای بدستآوردن منابع اولیهی کارخانههای خود، از لاک دفاعی بیرون شده و در صدد چنگانداختن به منابع مورد نیاز خود در سایر نقاط باشد.
یکی از اهداف چین برای تأمین نیازهای خود بدون تردید افغانستان است. افغانستان هم ذخایر کانی دستنخورده و فراوانی دارد و هم سیاستمداران مطیع و معاملهگر بر این کشور حکمفرما شدهاند. هماکنون افغانستان از نظر جغرافیایی کاملاً در محاصره کشورهایی قرار دارد که چین در آن از نفوذ گستردهای برخوردار است. کشورهای آسیای میانه روابط اقتصادی و سیاسی محکمی با چین دارند. پکن و تهران هم روابط بسیار نزدیک اقتصادی و سیاسی دارند. پاکستان یکی از شریکهای استراتیژیک این کشور است که روابط اقتصادی و نظامی تنگاتنگ میان پکن و اسلامآباد بر هیچ کسی پوشیده نیست. از اینرو، نفوذ چین بر افغانستان تحت تسلط طالبان با توجه به نفوذ بالای اسلامآباد بر این گروه کار سختی نیست و هماکنون این کشور به صورت خزنده در حال تسلط بر شریانهای اقتصادی افغانستان است. از سوی دیگر، طالبان نیز به عنوان یک حکومت نامشروع و منزوی جهان، به شدت در حال دست و پازدن برای یافتن شرکای سیاسی و تجاری و برونرفت از این وضعیت است. این موضوع دست بالایی به چین داده تا بتواند با استفاده از این فرصت طلایی، اهداف اقتصادی و سیاسی خود را به صورت یکجانبه و یکطرفه بر این گروه بقبولاند و امتیازات فراوانی را بهدست آورد. چین از سالهای قبل برای این منظور سرمایهگذاری بسیاری کرده بود. هماکنون این کشور از طریق راهآهن شمال افغانستان، بندر گوادر در دریای عرب و جادههای زمینی پاکستان زمینه را برای بهرهبردن از منابع زیرزمینی افغانستان کاملاً مهیا کرده است.
طالبان بدون اینکه خود را ملزم به پاسخگویی به مردم افغانستان بداند، در سایه خفقان و سرکوب موجود در زیر سایهی حاکمیت زور و تزویر خود، معاهدات بسیاری را با کشور چین امضا کرده است. سفر اخیر ملا متقی به پاکستان و ملاقاتهای بسیار چندجانبه و دوجانبه او با وزرای خارجهی چین و پاکستان گواه این موضوع است. معلوم نیست که پیامدهای امضای این قراردادها چه خواهد بود، اما واضح است که تجارت بزرگی میان طالبان و حکومت چین به راه افتاده و البته که بهجای مردم، نفع اصلی را سران این گروه، پاکستان و چین خواهند برد. چینیها در قبال مشارکت در طرحهای اقتصادی و زیربنایی کشورهای فقیر شرایط بسیار بیرحمانه و سفت و سختی را تحمیل میکنند. تملک بنادر تجاری، تسلط یکجانبه و انحصار استخراج معادن در صورت نپرداختن وامهای پرداختشده به کشورهای فقیر، یکی از شرایط این کشور برای همکاری اقتصادی است. نمونهی مشخص آن کنترل انحصاری بزرگترین بندر تجاری سریلانکا به مدت ۹۹ سال است که پس از ناتوانی کلمبو در پرداخت بدهی خود به چین، به ناچار به آن تن داده است. بدون تردید در سایهی فساد و بیمسوولیتی طالبان، آنچه نصیب مردم افغانستان خواهد شد، دریغ و حسرتی است که به آنها در طول تاراج سرمایههای ملی افغانستان با آن روبهرو خواهند شد. چین استعمارگر جدید افغانستان است اما آنها بسیار حسابشده گام برداشتهاند. چینیها برای تسلط بر افغانستان به نیروی نظامی نیازی ندارند. اسلحهی آنها اقلیت خایین حاکم بر کشور و اکثریت خاموش و بیاطلاع مردم است که خسته و درمانده از دهها جنگ و خونریزی، توانایی و انگیزهی آنها کاملاً فرسایش داده است. اژدههای گرسنه و بیرحمی بهنام چین با اشتهای سیریناپذیر، اینک چشم به افغانستان دوخته است. گویا رنج و تحمل مردم سرزمین به نام «افغانستان» پایانی نخواهد داشت.