RASCRASC
  • صفحه نخست
  • رویدادهای خبری
    • افغانستان
    • جهان
    • علمی
    • ورزش
    • گزارش ها
  • مقاله های تحلیلی
    • اندیشه
    • ادبیات
    • سیاسی
    • اقتصاد
    • جامعه
    • تاریخ
    • فرهنگ و هنر
  • بررسی و پژوهش‌های علمی
    • مطالعات صلح
    • مطالعات امنیت
    • مطالعات توسعه
    • مطالعات تاریخ
    • مطالعات فرهنگ و ادب
    • مطالعات جامعه‌شناسی
    • مطالعات فلسفه
    • مطالعات سیاست
    • مطالعات روان‌شناسی
    • مطالعات حقوق
    • مطالعات اقتصاد
    • مطالعات زنان
    • مطالعات رسانه
    • مطالعات دینی
  • عیاران
  • دیدگاه راسک
  • درباره ما
  • فارسی
    • العربية
    • English
    • Français
    • Deutsch
    • پښتو
    • فارسی
    • Русский
    • Español
    • Тоҷикӣ
    • Türkçe
RASCRASC
  • صفحه نخست
  • رویدادهای خبری
    • افغانستان
    • جهان
    • علمی
    • ورزش
    • گزارش ها
  • مقاله های تحلیلی
    • اندیشه
    • ادبیات
    • سیاسی
    • اقتصاد
    • جامعه
    • تاریخ
    • فرهنگ و هنر
  • بررسی و پژوهش‌های علمی
    • مطالعات صلح
    • مطالعات امنیت
    • مطالعات توسعه
    • مطالعات تاریخ
    • مطالعات فرهنگ و ادب
    • مطالعات جامعه‌شناسی
    • مطالعات فلسفه
    • مطالعات سیاست
    • مطالعات روان‌شناسی
    • مطالعات حقوق
    • مطالعات اقتصاد
    • مطالعات زنان
    • مطالعات رسانه
    • مطالعات دینی
  • عیاران
  • دیدگاه راسک
  • درباره ما
Follow US
.RASC. All Rights Reserved ©
ادبیاتافغانستانتاریخیفرهنگ و هنرمقاله های تحلیلی

داستان معرفی شاه‌نامه به دربار محمود

Published ۱۴۰۲/۰۲/۲۷
SHARE

یعقوب یسنا

گذشت شوکت محمود و در زمانه نماند

جز این فسانه که نشناخت قدر فردوسی (جامی)

محمود هنگامی‌که به سلطنت (387 ه. ق) می‌رسد، فردوسی 58 ساله است. بنابراین، 18 سال پیش که تقریباً چهل سال داشته، کار سرایش شاه‌نامه را آغاز کرده است. نخستین نظم و تدوین شاه‌نامه سال (384 ه. ق) انجام یافته بود که سه تا چهار سال پیش از سلطنت محمود است.

فردوسی بر تدوین نخست شاه‌نامه برای اصلاح و هرچه بهتر شدن جنبه‌ی ادبی و حماسی نظم تا سال‌های­ (393) و (394 ه. ق)  کار می‌کند. او در این سال‌ها 65 یا 66 ساله است. فردوسی بنابه دست­نویس‌هایی‌که از داستان‌های شاه‌نامه برداشته شده به شهرت رسیده است.

اما شاه و امیری در این مدت به فردوسی دست‌رنج و صله‌ای نداده است. فردوسی نیز از امیر و شاهی صله نخواسته است. زیرا فردوسی چندان فریفته‌ی دارایی و ثروت نیست. دارایی برای او به معنای رفع نیازمندی‌های زیستی و داشتن غذا، لباس و محل زندگی است نه خواهش‌های فزون‌خواهانه و…؛ حتا خواهش‌های فزون‌خواهانه‌ی دارایی‌اندوزی برای فردوسی، آز (حرص) دانسته می­‌شود:

ز بهر درم تند و بدخو مباش             تو باید که باشی! درم گو، مباش!

کسی کو به گنج و درم ننگرد             همه روز او بر خوشی بگذرد (شیرانی، 1355، 49).

برداشت فردوسی از زندگی این است‌که بنابه نیازمندی‌های زیستی باید دنبال مال و دارایی بود، بیش‌تر از نیازمندی‌های طبیعی و زیستی دنبال مال و دارایی‌‌بودن فزون‌خواهی است. شاعر زندگی را غنیمت می‌داند، اهل معیشت است اما نه در حد افراط. از امکان‌های دمِ دست در زند‌گی می‌خواهد استفاده کند و لذت ببرد:

از این پنج شین روی رغبت متاب               شب و شاهد و شمع و شهد و شراب

فلک تندخوی است با هر کسی                  تو با او مکن تندخویی بسی

می لعل خور، خون دل‌ها مریز              تو خاکی، چو آتش مشو تند و تیز (شاه‌نامه، آوردن رستم کی‌قباد را از البرز کوه، جلد اول، 59).

اما شاعر که به 65 یا 66 سالگی می‌رسد، دچار تنگ‌دستی می‌شود، دیگر دارایی‌ای  ندارد که برای زند‌گی­ مصرف و هزینه کند. زیرا شاعر در هنگام سرایش و تدوین شاه‌نامه از دارایی دست‌داشته‌اش (میراث) مصرف کرده است. در جریان سرایش شاه‌نامه فرصت کار برای تهیه‌ی دارایی نداشته است. نظم و تدوین شاه‌نامه که تمام می‌شود، شاعر پیر شده است، نمی‌تواند برای تامین هزینه‌ی زندگی کار کند.

بنابراین سلطان عصر باید به شاعر برای نظم و تدوین شاه‌نامه دست‌رنج و پاداش بدهد. محمود سلطان عصر است. فردوسی می‌کوشد با دربار سلطان محمود ارتباط برقرار کند. می‌خواهد شاه‌نامه را به سلطان تقدیم کند، دست‌رنجی از سلطان دریافت کند. دریافت این دست‌رنج حق فردوسی است. دست‌نویس شاه‌نامه توسط دربار و نسبتِ شاه‌نامه به سلطان بنابه سنت فرهنگی همان روزگار به اعتبار و جایگاه رسمی شاه‌نامه می‌افزود. فردوسی در شاه‌نامه اشاره می‌کند که شاه‌نامه را پس از نظم، چندین سال نگه داشته است تا به سلطانی تقدیم کند که سزاور تقدیمِ شاه‌نامه باشد:

سخن را نگه داشتم سال بیست                  بدان تا سزاوار این‌گنج کیست

فردوسی موقعی‌که به سرایش شاه‌نامه آغاز کرد: «زمانه سرایی پُر از جنگ بود.» سلطنت سامانیان رو به زوال بود، اما معلوم نبود چه کسی در منطقه به سلطنت خواهد رسید. این رو به زوالی سلطنت سامانیان زمانه را سرای پر از جنگ کرده بود. زیرا قدرت‌های محلی با استفاده از زوال قدرت سامانیان درگیر رقابت برای تصرف قدرت شده بودند.

فردوسی‌که در چنین زمانه‌ای پر از آشوب، شاه‌نامه را نظم کرد، منتظر بود آشوب زمانه با برقراری سلطنت رفع شود. در این گیر و دار محمود توانست به سلطنت سامانیان پایان بدهد و سلطان منطقه شود. فردوسی پس از تثبیت سلطنت محمود، می‌خواهد شاه‌نامه را بنام محمود و به او تقدیم کند.

بحث رابطه‌ی فردوسی با دربار محمود در سال‌های (393) یا (394 ه. ق) مطرح می‌شود. بنابه اشاره‌ی فردوسی در شاه‌نامه، رابطه‌ی او با ابوالعباس فضل بن احمد اسفراینی، نخستین وزیر سلطان محمود، برقرار شده است. احتمال دارد این رابطه کتبی بوده است. فردوسی می‌گوید: «ز دستور فرزانه‌ی دادگر/ پراگنده رنج من آمد بسر». درحالی‌که او دست‌رنج و پاداشی از دربار محمود دریافت نکرده است. گفتن این خبر (پراگنده رنج من آمد بسر) به این معنا است‌که وزیر وعده‌ی پاداش از طرف دربار محمود را داده بوده است. فردوسی بنابه اعتبار وعده‌ی وزیر این سخن را گفته است.

کجا فضل را مسند و مرقد است             نشستن‌گه‌ی فضل بن احمد است

نبُد خسروان را چنان کدخدای              به پرهیز و داد و به دین و به رای

که آرام این پادشاهی بدوست               که او بر سر نام‌داران نیکوست

گشاده‌زبان و دل و پاک‌دست               پرستنده‌ی شاه و یزدان‌پرست

ز دستور فرزانه‌ی دادگر                         پراگنده رنج من آمد بسر (صفا، 1389، 185).

فضل بن احمد اسفراینی به زبان پارسی، داستان و گذشته‌ی تاریخ مردمان ایرانی علاقه و توجه داشته است. یکی از اقدام‌های او برای علاقه و توجه­ به زبان پارسی، برگردان کار دفترداری و دیوانی دربار محمود از عربی به فارسی بود. اقدام بعدی اسفراینی معرفی‌کردن شاه‌نامه به دربار محمود برای صله‌دادن به فردوسی و نشر و پخش شاه‌نامه به حمایت دربار محمود بود.

فردوسی بنابه نوید و حمایت اسفراینی، تدوین و دست‌نویسی از شاه‌نامه را در  سال (400 ه. ق) برای ارایه به دربار سلطان محمود آماده کرد. دیباچه در اول و مدح‌هایی درباره‌ی محمود در چند جای این دست‌نویسِ شاه‌نامه افزوده می‌شود تا جنبه‌ی سازگاری و پذیرش شاه‌نامه در دربار سلطان محمود بیش‌تر شود.

متأسفانه هنگامی‌که شاه‌نامه به دربار محمود می‌رسد، سلطان محمود فضل بن احمد اسفراینی حامی فردوسی و شاه‌نامه را حبس، جایداد و دارایی او را مصادره کرده است. احمد بن حسن میمندی به‌جای اسفراینی وزیر شده است. میمندی کار دیوان و دفترداری را از فارسی به عربی برگرداند (صفا، 1389، 186).

در اداره و امور سلطنت و پادشاهی معمول این بود، ماموری اگر  نمی‌مُرد یا مخالفتی با سلطان و مقام بلندتر از خود پیدا نمی‌کرد از ماموریت و مقام برکنار نمی‌شد. اگر مخالفتی با سلطان و مقام بلندتر از خود پیدا می‌کرد، دچار سرنوشت وحشتناکی می‌شد که اعدام یا شکنجه بود. بنابراین، وزیری را که سلطان برطرف می‌کرد، نه‌تنها خود وزیر، اعضای خانواده و حتا افرادی‌که با او ارتباط داشتند دچار سرنوشت شومی می‌شدند. 

میمندی‌که به‌جای اسفراینی وزیر شد، برای تثبیت  اعتبار و اعتماد خود به سلطان محمود، سیاست فرهنگی مخالف با سیاست فرهنگی اسفراینی را در پیش گرفت‌که مهم‌ترین آن تغییر کتابت دیوان و دفترداری سلطنت از فارسی به عربی بود. این سیاست فرهنگی مشخص می‌کند که کتابی مانند شاه‌نامه‌ی فردوسی در این سیاست فرهنگی جایگاهی ندارد. به این اساس می‌توان گفت نخست این‌که شاه‌نامه در سیاست‌گذاری فرهنگی میمندی جایگاهی نداشته است و دوم این‌که اسفراینی رابط فردوسی بوده است.

بخت برگشتگی و سرنوشت شوم اسفراینی به فردوسی نیز قابل تعمیم بود. زیرا دوستان اسفراینی مخالفان حسن میمندی و سلطان محمود دانسته می‌شدند. اسفراینی از حامیان فردوسی در دربار بود، طبعا فردوسی دوست اسفراینی تلقی می‌شد. فردوسی قبلا خبر از پاداش خود توسط دربار محمود داده بود اما در این بیت‌ها اشاره به بدگوی در دربار و بخت بد می‌کند. این بدگوی می‌تواند اشاره به وزیر میمندی و بخت بد می‌تواند اشاره به عزل و حبس اسفراینی از وزارت باشد.

بود بیت شش‌بار بیور هزار         سخن‌های شایسته‌ی غم‌گسار

نبیند کسی نامه‌ی پارسی               نوشته به ابیات صدبار سی

اگر باز جویند از او بیت بد         همانا نباشد کم از پنج‌سد

چنین‌شهریار و بخشنده­ای           به گیتی ز شاهان درخشنده­ای

نکرد اندرین داستان‌ها نگاه           ز بدگوی و بخت بد آمد گناه (شیرانی، 1355، 120).

***

حسد برد بدگوی در کار من                  تبه شد بر شاه بازار من

چو سالار شاه این سخن‌های نغز             بخواند ببیند به پاکیزه‌مغز

ز گنج‌اش من ایدر شوم شادمان           کزو دور بادا بدِ بدگمان

وزان پس کند یاد بر شهریار                مگر تخم رنج من آید به بار

که جاوید باد افسر و تخت او           ز خورشید، تابنده­تر بخت او (صفا، 1389، 190).

شیرانی امیر نصر برادر محمود را «سالار شاه» می­داند، می­گوید: فردوسی از امیر نصر خواسته تا از او پیش سلطان محمود شفاعت کند (شیرانی، 1355، 121). اما بنابه اشاره‌ی شاه‌نامه:

چو برباد دادند گنج مرا                  نبُد حاصلی سی و پنج مرا

کنون عمر نزدیک هشتاد شد          امیدم به یک‌باره برباد شد

فردوسی تا آخر زندگی مورد توجهِ محمود قرار نمی‌گیرد، صله و کمکی دریافت نمی‌کند.

به نقل از چهارمقاله این‌که محمود به فردوسی پول اندک داد، فردوسی آن پول اندک را سزاوار کارش ندید، پول‌ها را بین افرادی تقسیم کرد، پیش سپه‌بُد شهریار (درحالی که هویت تاریخی سپه‌بُد شهریار، شک‌برانگیز است) رفت، گفت می‌خواهد شاه‌نامه را بنام او کند. او به فردوسی پول داد اما خواست هجونامه را نابود کند. فردوسی هجونامه را نابود کرد، شش بیت از آن ماند. حسن میمندی در فرصتی از فردوسی پیش محمود یاد کرد، سلطان امر کرد که صله برای فردوسی به طوس ببرند. صله که می‌رسد، فردوسی فوت کرده است.

در روایت دولت‌شاه می‌خوانیم حسن بن احمد میمندی حامی فردوسی بود اما فردوسی به ایاز غلام دوستدار محمود اعتنایی نداشت، ایاز از فردوسی بدگویی کرد، محمود بدبین فردوسی شد. بنابه نقل تاریخ سیستان، فردوسی شاه‌نامه را پیش محمود می‌خواند و محمود می‌گوید: شاه‌نامه‌ی تو همه‌اش قصه‌ی رستم است، در حالی‌که در لشکر من هزاران رستم است. فردوسی می‌گوید: خداوند انسانی مانند رستم نیافریده است. از پیش محمود بیرون می‌شود.

 مقدمه‌نویسان دست‌نویس‌های شاه‌نامه به نوعی با شاخ­ و برگ‌هایی این نقل‌ها را روایت می‌کنند و حتا رودکی را به دربار محمود می‌آورند، می‌گویند رودکی و عنصری از این‌که فردوسی به دربار محمود بیاید از اهمیت آن‌ها پیش محمود کاسته می‌شود، به آمدنِ فردوسی مخالفت می‌کنند. در این مقدمه‌ها فردوسی حتا بغداد می‌رود، برای خلیفه مدح می‌گوید، صله دریافت می‌کند. پس از مرگ محمود به طوس می‌آید، رستم را  به خواب می‌بیند و رستم به او گنج پنهانی را نشان می‌دهد. فردوسی می‌رود گنج را از خاک بیرون کرده، هزینه‌ی زندگی‌اش می‌کند. تنها توافقی‌که بین نقل‌ها هست، صله‌ندادن محمود به فردوسی است.

این‌ها همه نقل استند که با رویداد واقعی زند‌گی فردوسی و شاه‌نامه و ارتباط آن‌ها با دربار محمود با رویکردی قصه‌پردازانه برای ذهن عام مردم ارایه شده است. هر کسی در هر روزگاری به میل، رغبت و عقیده‌ی خود به قصه‌ی فردوسی، شاه‌نامه و محمود شاخ و برگی افزوده است تا این‌که در روزگار ما به مجموعه‌ای از روایت و نقل تبدیل شده‌اند. بنابراین، ما درباره‌ی فردوسی، شاه‌نامه و محمود مجموعه‌ای از نقل را داریم که نمی‌توان تاکید به درستی­ این نقل‌ها کرد اما اهمیت فرهنگی این‌نقل‌ها را نباید نادیده گرفت.

حسن میمندی که از مخالفان اسفراینی، فردوسی و شاه‌نامه است، در روایت چهارمقاله حامی فردوسی و شاه‌نامه شده است. ایاز در روایت دولت‌شاه از بدگویان فردوسی است. فردوسی به دلیل بدگویی ایاز مورد بی‌مهری محمود قرار می‌گیرد. فردوسی در روایت تاریخ سیستان از دربار محمود بیرون می‌شود، از غزنی فرار می‌کند. محمود  با آن‌همه قدرت نمی‌تواند فردوسی را گرفتار کند. مقدمه‌نویسان دست‌نویس‌های شاه‌نامه این پیرمرد (فردوسی) را دور جهان می‌گردانند، رودکی و فردوسی را که هم‌عصر نیستند باهم رو به‌رو می‌کنند.

این‌همه نقل و روایت از نظر منطقی و تجزیه و تحلیل بر ‌اساس علل واقعی دچار تناقض و مشکل می‌شوند، اما بنابه پیرنگ نقالی و قصه‌پردازی خیلی خوب و عامه‌پسند ساخته و پرداخته شده‌اند که جنبه‌ی همدلی و همدردی با فردوسی را فراهم کرده از فردوسی قهرمان قصه می‌سازند. نقالان و قصه‌پردازان در این نقل‌های آرزوی خود را نسبت به سرنوشت فردوسی بیان می‌کنند. یعنی این‌که سرنوشت فردوسی را در جهان واقع آنچه‌که می‌توانست باشد در قصه و نقل بازسازی می‌کنند.

اما واقعیت این است‌که قرار بوده شاه‌نامه به دربار محمود معرفی شود، فردوسی صله دریافت کند. اما پیش از این‌که شاه‌نامه به دربار برسد، حامی فردوسی و شاه‌نامه از وزارت برکنار می‌شود. بنابراین، به شاه‌نامه توجه صورت نمی‌گیرد و صله‌ای که طبق وعده‌ی فضل بن احمد اسفراینی به فردوسی باید پرداخته می‌شد، پرداخته نمی‌شود. حتا به این مورد می‌توان تردید کرد «که فردوسی به دربار محمود رفته باشد» زیرا در هیچ بیتی از شاه‌نامه اشاره­ای را پیدا نمی‌توانیم که نشانی از دیدن فردوسی با محمود باشد یا بیان‌گر حضور فردوسی در دربار محمود باشد.

از بیت­های مناسبتی شاه‌نامه به دریافت صله از محمود و از بیت­های مدحی درباره‌ی محمود، طوری به نظر می­رسد که پس از برکناری فضل بن احمد اسفراینی کسی از شاه‌نامه فردوسی در دربار سلطان محمود حمایت نمی­کند، حتا بدِ فردوسی و شاه‌نامه را به محمود می­گویند. قرار بوده که اسفراینی زمینه‌ی دیدار فردوسی را با محمود تنظیم کند، اما همین­که از وزارت برکنار می­شود، این دیدار دیگر برقرار نمی­شود. غیر از چند نقل متفاوت هیچ سند و نشانه‌‌ی دقیقی وجود ندارد که بر اساس آن بتوان تاکید به دیدار فردوسی و محمود کرد. فردوسی از محمود صله و کمکی دریافت نمی‌کند و در پایان زندگی محمود را هجو می­کند.

سه برداشت متفاوت درباره‌ی هجونامه وجود دارد: یک، فردوسی هجونامه نسروده است؛ دو، فردوسی هجونامه سروده است؛ سه، هجونامه­ای‌که فردوسی سروده است آن هجونامه را دست­نویسان و ناسخان شاه‌نامه بنابه  برداشت‌های قومی، فرهنگی و عقیدتی خود تغییر داده‌اند؛ هجونامه­ای‌که فردوسی سروده بوده، اصالت بیت‌های آن دچار غرض و سلیقه‌ی دست‌نویسان شاه‌نامه شده است.

در این‌که تعدادی از بیت‌های هجونامه بنابر ذوق و عقیده‌ی ناسخان و دست‌نویسان شاه‌نامه دچار تغییر و دست‌کاری شده باشند، شکی نیست. اما این‌که کاملاً اصالت بیت‌های هجونامه دست‌خوش تغییر شده باشند، می‌تواند قابل تامل باشد. این برداشت را کاملاً نه، اما به‌طور نسبی می‌توان پذیرفت که تعدادی از بیت‌های هجونامه دست‌خوش دیگرگونی و کم و زیادهایی شده‌اند، زیرا ما اکنون دو هجونامه با بیت آغازی متفاوت و با بیت‌های نسبتاً متفاوت داریم که بنام هجونامه‌ی اول و دوم یاد می‌شوند: هجونامه‌ی اول با بیت آغازی «ایا شاه محمود کشورگشای!/ ز کس گر نترسی بترس از خدای» و هجونامه‌ی دوم با بیت آغازی «الا ای خردمند صاحب‌خبر!/ به گفتار و کردار من درنگر!». هجونامه‌ی اول دارای یک صد و دو بیت و هجونامه‌ی دوم دارای یک صد و سی و چهار بیت است (شیرانی، 1355، 60).

اگر بخواهیم به این دو برداشت‌که فردوسی هجونامه نسروده و هجونامه سروده است توجه کنیم، توافق نظری بین شاه‌نامه‌پژوهان وجود ندارد. شیرانی به این نظر است فردوسی هجونامه‌ای نسروده است. هجوپردازان تعدادی از بیت‌های شاه‌نامه را از شاه‌نامه تغییر داده‌اند، بعد بیت‌های دیگر بر آن افزوده‌اند، هجونامه را تعمیر کرده و ساخته‌اند. از نظر شیرانی هجونامه بر اساس بیت‌هایی از شاه‌نامه که بیانگر آزردگی فردوسی از محمود است، تکامل یافته است (شیرانی، 1355، 103).

ذبیح‌الله صفا به این نظر است فردوسی پس از تقدیم شاه‌نامه به محمود نیز مشغول تجدیدنظر در شاه‌نامه بوده است. آخرین‌بار در شاه‌نامه پیش از مرگ خود تجدیدنظر وارد کرده است. هجونامه را در این آخرین نسخه افزوده است‌که پس از مرگ شاعر پخش و نشر شده است. ذبیح الله صفا تاکید می‌کند که هجونامه بیت‌هایی الحاقی دارد، اما شمار بیت‌های الحاقی از چند بیت بیش‌تر نیست.

در صورتی‌که بخواهیم درباره‌ی این دو نظر داوری کنیم، نظر ذبیح‌الله صفا می‌تواند درست باشد، این‌که فردوسی هجونامه سروده است. عروضی سمرقندی از هجو فردوسی بر محمود شش بیت را ذکر می‌کند. از گله و شکایت فردوسی در شاه‌نامه نیز معلوم می‌شود که شاعر از سلطان محمود بسیار رنجیده است:

چو برباد دادند گنج مرا                   نبُد حاصلی سی و پنج مرا

کنون عمر نزدیک هشتاد شد           امیدم به یک‌باره برباد شد

Shams Feruten ۱۴۰۲/۰۲/۲۷

ما را دنبال کنید

Facebook Like
Twitter Follow
Instagram Follow
Youtube Subscribe
مطالب مرتبط
جو بایدن: کمک‌های ما به اوکراین ادامه دارد
جهانرویدادهای خبری

جو بایدن: کمک‌های ما به اوکراین ادامه دارد

Shams Feruten Shams Feruten ۱۴۰۲/۱۱/۲۹
مردی در پروان دو برادر زن خود را به گلوله بست
نخست‌وزیر پیشین هالند به‌حیث دبیرکل ناتو آغاز به‌کار می‌کند
توزیع تخم بذری اصلاح‌شده‌ی گندم به ۱۰ هزار کشاورز در پکتیکا از سوی کمیته ناروی
گروه طالبان: یک مدرسه‌ی دینی جدید در استان پکتیکا ساختیم
- تبلیغات -
Ad imageAd image
فارسی | پښتو | العربية | English | Deutsch | Français | Español | Русский | Тоҷикӣ

مارا دنبال کنید

.RASC. All Rights Reserved ©

Removed from reading list

Undo
به نسخه موبایل بروید
خوش آمدید

ورود به حساب

Lost your password?