نویسنده: پدرام سروش
بدخشـان استانی است که اینک در شمال خاوری افغانستان موقعیّت دارد و دارای تاریخ درخشـان و کهن میباشد. بدخشان در دورههای تاریخی دارای قبض و بسطهای زیاد جغرافیایی بودهاست. بدخشان در سرچشمههای تاریخی بهنامهای خوانیرث/س، پتشخوارگر، تاهیا، دکشن، آسیآن، پتوشان، پوتو چنگ، بلخشان، قطغن و تخارستان نیز نامیده شدهاست. در اوستا، خوانیرس یکی از شانزده کشور برگزیدهای است که گویا بهدستِ اهورهمزدا پدیدار شدهاست. تاهیا (بدخشان) نخستین زادگاه و خاستگاه قومی بهنام تاجیک شناخته میشود. نگریستنیاست که نام بدخشان «بخشش آفریدگار» معنی میدهد.
این نوشته به سه یادکرد: بدخشان؛ زادبوم فریدون پیشدادی (شهرستان وَرِنَه_بهارک)، زادبود زَرتُشت دینآور آریایی (شهرستانِ کوفِ درواز) و زادبوم انوشیروان دادگر سـاسانی (شهرستانِ راغ) با توجّه به سرچشمههای تاریخی پرداختهاست.
الف. بدخشان؛ زادبوم فریدون پیشدادی
برابر دادههای شاهنامه، فریدون پسر آبتین بهعنوان پادشاه رهاییبخشی شناخته میشود که در برابر ستمگریهای ضحاک مادوش قیام کرد و پادشاهی وی را از بین برد و سر از نو سلطنت جدید بنیان نهاد و دنیا را پر از عدل و داد نمود. به روایت شاهنامه، جشن مهرگان به فرخندگی پیروزی فریدون بر ضحاک پدیدار شدهاست.
«فریدون از اهل وَرِنه میباشد. بنا به روایات اوستا «آبتین» و به زبان سانسگریت «آپتیا» دومین کسی بود که عصارهی گیاه «هوم» را گرفته و چون عصارهی هوم مشروب الکلی مفرح و ملایم بوده در درمانگری بهکار بردهاست…گیاه هوم فقط در کوههای بلندی در «آریانا ویجه» موجود بود. از جمله در کوههای زادگاه فریدون در «وَرِنه». کاربرد همچو گیاه در منطقهی شغنان تا هنوز معمول است که دستاندرکاران آن از جوشاندهی آن نوعی مشروب تهیه مینمایند.» (دکتر صاحبنظر مرادی، آریانا و آریاییان، انتشارات سعید ۱۳۸۹، رویه ۵۳)
ورنه در اوستا نیز زادگاه فریدون یکی از نامآوران آریایی دانسته شدهاست. به نوشتهی نظر پامیرزاد: «به این اساس چون ورنه نام قدیم و باستانی بهارک میباشد (هنوز در شمالغرب شهر جدید بهارک منطقهای بهنام شهر «ورن» و در شمال آن قلعهی ورن یا ورم وجود دارد.» (نظر پامیرزاد، جریده قلم، کابل ۱۳۷۵، شماره ۶۳)
قلعهی ورنه همان است که جمشیدشاه به اثر وقوع توفان سهمگین آنرا بنا ساخته بود. ورنه را بهنام «ایالت چهارگوشه» نیز یاد کردهاند. پس با درنظرداشت آنچه یادآوری شد، میتوانیم گفت که زادگاه فریدون پادشاه نامآور پیشدادی شهرستان بهارک (ورنه) بدخشان بودهاست.
ب. بدخشان؛ زادبوم زرتشت دینآور آریایی
بر اساس پژوهشهای تازه، زرتشت سپنتمان دینآور آریایی در روستای دراجِ کوفستان درواز زاده شدهاست. «در پایان میکی درواز بدخشان، در ناحیّهی کوف روستا و رودی بهنام «دراج» (Draga) تا هنوز باقیماندهاست و به عقیدهی ما با دلایل فراوانی این دراج وطن پوروشسپ پدر زرتشت میباشد. واژهی دراج را اوستاشناسان «رودی که از بالا میآید» ترجمه کردهاند. همچنان روستاهایی دراین مناطق وجود دارند که منشای اوستایی دارند؛ مانند: «ایمی نو»، «ایمی کهنه» که از نام یما گرفته شدهاند. (آریانا و آریاییان، رویه ۹۵ و ۹۶) همچنین یوگنی ادواردوویچ برتلس، خاورشناس نامدار روس، در کتاب تاریخ ادبیّات فارسی-تاجیکی خود مینویسد: «نشیم زرتشترا، در کرانههای اکسوس (یعنی، آمودریا=جیحون) بودهاست و دینی که به نام اوست از آنجا برخاستهاست… به همینگونه ای. ا. مارکوارت، هـ. نوبرگ و ا. بِنوِنیست چنین میشمردند که ایرانویچ-سرزمینی که در اوستا از آن سخن رفتهاست-جایی در بستر پایین جریان آمودریا و همانا «وایجو و اخیائیتیا ـ کرانههای نیک دائیتیا-را باید در آنجا دید.» دانشمند بزرگ اروپا ادوارد براون در تاریخ ادبیّات ایران (تهران ۱۳۳۵، جلد یک، رویه ۱۴۱) از قول گیگر مینویسد که آریانا ویجه یا ایرانویچ در ناحیهی پامیر (کرانههای آمودریا) است.
در کتاب زند اوستا (جلد چهار، رویه ۱۵۱) نام مادر زرتشت را «دغدو» یا «دوغدوغه» گفتهاند که از ملک راغ (شهرستانی در بدخشان) بودهاست.
به همینگونه واژهی مجوس از ریشهی اوستایی مگوش به معنای خدمتکار میآید. واژهی مجوس جمع است و مفرد آن مجوسی میشود. واژهی «مجوس» تنها یکبـار در قرآنکریم آمدهاست (سورهی حج، آیهی ۱۷).
از اینکه در ردهی دینهای آسمانی قرار گرفتهاست مینماید که آنان اهل کتاب بودهاند. (نگاه کنید به تفسیر نمونه شرح سورهی حج) گمانی نیست که امروزه مجوس به پیروان کیش زرتشتی گفته میشود و دستِکم بخش بزرگی از آنان را پیروان زرتُشت تشکیل میدهند. اگرچه تاریخ زرتُشت بهدرستی روشن نیست؛ امّا پندارهایی تاریخ او را به دوازده هزارسال پیش از زادهشدن عیسی میرساند. برخی برآنند که زرتُشت در سدهی ششم-هفتم پیش از گاهنامهی ترسایی میزیستهاست. این تفاوتِ تاریخها بسیار شگفتیبرانگیز است. زرتُشت کتابی بهنام «اوستا» داشته که در اثر تازش اسکندر به ایران سوزانده شدهاست و پسانترها بریدههایی از آن در زمان شاهانشاهی ساسانیان بازنویسی شدهاست. علت/بُنآر اینکه اندیشههای زرتُشت بسیار آوازه برداشتهاست ایناست که اخلاق زرتُشتی بر سه استوانهی اساسیِ گفتار نیک، کردار نیک و پندار نیک نهاده شدهاست. باور به نیروهای نیکی و بدی پرسمان دیگریاست که برای بار نخست از سوی زرتشت مطرح شدهاست. زرتشیان برآنند که سرآغاز نهادِ نیکی «اهورهمزدا» و سرآغاز نهاد بدی «اهریمن» است. زرتشتیها به آتش ارج و ارزش ویژه مینهند و آنرا نُماد برجستهی کیش خود و جلوهای از فروغ ایزدی میپندارند. آنان در هرجا که هستند آتشکدههای بزرگ و کوچک برپای میدارند. برای همین برخیها تصوّر کردهاند که زرتشت آتشپرست بودهاست. حالآنکه فردوسی گوید:
نگویی که آتشپرستان بودند
پرستندهی پاک یزدان بودند
پ. بدخشان؛ زادبوم انوشیروان ساسانی
زمانی که شاه قباد پدر انوشیروان از دین زرتشت روی برتافت و دین جدید مزدک را پذیرفت، مردم بر او شوریده او دربند کردند. قباد به کمک رزمهر پسر سوفرای (سرلشکر نامدار ساسانی) از بند فرار کردند و رو به سوی سرزمین هپتالیان/یفتلیان آوردند. در میانهی راه در روستای سرسبز ریمان (راغ یا یفتل) بر خانهی دهقانی فرود آمدند. دهقان را دختری بود زیباروی که چون قباد بدید عشق وی در دلش بشکفت. قباد از رزمهر خواهش کرد تا او دختر را از دهقان خواستگاری نماید. دهقان پذیرفت و پاسخ مثبت دریافت شد و سپس جشن عروسی بزرگ به پا شد. پسانها ازاین دختر پسری به دنیا آمد که «خسرو» نام گرفت و سپس یکی از شاهنشاهان نامدار ساسانی شد. فردوسی گوید:
سوی شهر هپتال کردند روی/ از اندیشهگان خسته و راهجوی
رسیدند پویان بر پایه ده/ به ده در یکی مهربان مه
بدان خان دهقان فرود آمدند/ ببودند یکباره دم بر زدند
یکی دختری داشت دهقان چوماه/ ز مشک سیه بر سرش بر کلاه
این گزاره بهجز شاهنامه، در تاریخ یعقوبی، تاریخالحکام نیشاپوری و دیگر تاریخها نیز آمدهاست.
بدینگونه دیده میشود که انوشیروان دادگر در سرزمین بدخشان زاده شدهاست. این سخن بسیار شگفتآور نیست؛ زیرا بیشتر شاهان گذشته با یکدیگر پیوند خویشاوندی استوار میکردهاند.