نویسنده: نیروانا مهرآیین
در ۱۵ اگوست ۲۰۲۱، حکومت افغانستان فروپاشید و این کشور به دست بنیادگرایان مذهبی افتاد. طالبان بر سراسر افغانستان چیره شدند و در این دوسال تلاش کردند تا افغانستان را متناسب با دو ستون ایدئولوژیک، بازتعریف نموده و آن دو عنصر تعریفکنندهی خود را بر جامعه اعمال نمایند. این دو ستون «افغانیت» و «اسلامیت» است. ستون اول ریشه در قبیلهسالاری دارد. یعنی برتری از راه زور و نه گفتوگو، در کنار برتری بر قبیله به جای منطق و عقل مدرن، در ستون افغانیت چهار مسئله مهم است: برخورد با قدرت به مثابهی ناموس؛ عدم حضور زن در سیاست و اجتماع؛ غیریتپنداری غیرافغانها؛ و عدم تسلیم در برابر خرد مدرن. ستون دوم، اسلامیت است. یعنی هر رفتاری میبایست به نحوی توجیه دینی داشته باشد. خرد محدود و سیاست باید اسلامی و در خدمت ارزشهای اسلامی قرار بگیرد. اسلامیت هم فقط با رویکرد بنیادگرایانهی سنیمحور آن که در آن برای سایر مذاهب جایی وجود ندارد. منتها، اگر قرار باشد، این دو ستون مورد ارزیابی و سنجش قرار گیرند و یکی آن بر دیگری ترجیح داده شود، ترجیح بر ستون اولی (افغانیت) خواهد بود. حال، زمانیکه این دو ستون را کنار هم قرار بدهیم، ایدئولوژی به نام طالبان به وجود میآید، با عنایت بر این دو ستون، طالبان را گروهی ایدئولوژیک تعریف میکنیم که از دید عقیدتی، مذهب و قومیت را باهم گره زدهاند و گونهی خاصی از شئونیسم قبیلهای را به وجود آوردهاند. از دید عملی نیز، تبعیض سیستماتیک چندبعدی (تبعیض جنیسی، قومی، زبانی، عقیدتی و…) را در جامعه عملا تولید و بازتولید کرده و مورد حمایت قرار میدهند. حال، با این مقدمه، میخواهیم ببنیم که حضور طالبان در قدرت سیاسی افغانستان چه پیامدهای را متوجه کشورهای همسایه خواهد ساخت؟
- طالبان و پاکستان
پاکستان کیست؟ تا هنوز در ادبیات سیاسی و علمی افغانستان پاکستان تعریف نشده است. یک روایت پشتونیستی که آن را کشور در مفهوم امروزی نمیداند، پاکستان را دشمن همیشگی افغانستان تعریف مینماید. از دید پشتونیسم، تنها راه نجات، یکیشدن ملتِ پشتونِ دو سوی دیورند است. پنجابیها ذاتا دشمن پشتونها هستند و هر امری که این پشتونها را جدا ارزیابی کند، ناپذیرفتنی و فرد جداکننده نوکر پاکستان و خائین ملی است. روایت دیگر که بدیلی بر این فکر باشد، گرچه مطرح شده است، لیکن پا نگرفته است. بنابراین، پاکستان شده دشمن همیشگی افغانستان. این تصور بر برداشت پاکستان و سیاست او در قبال افغانستان سالها از دورهی ظاهرخان و داوودخان سایه افکنده و مداخلهی آن را در امور افغانستان را نه از دید اخلاقی، بلکه از دید سیاسی، توجیهپذیر کرده است. از اینرو، هم در دورهی جهاد و هم بعد از آن، در دوره جنگ های داخلی، این کشور از جنگجویان علیه دولت حمایت کرد که نمونهی روشن آن حکمتیار بود. متعاقب آن به ساخت و حمایت طالبان روی آورد و افغانستان را در مسیر فروپاشی کامل قرار داد.
با توجه به پیشینهی بالا، گرچه پاکستان از دههی ۹۰ میلادی تا فروپاشی نظام جمهوی در ۲۰۲۱ حامی طالبان بود. مگر پس از فروپاشی نه پاکستان آن پاکستان میتواند باشد و نه طالبان آن طالب (این تجربه در دورهی طالبان اولی هم صادق است[۱]). حمایت طالب از سوی پاکستان ضرورت ماقبل ۱۴۰۰ بود، لیک جهان پس از عقبشینی امریکا از افغانستان، جهان دیگری است. به هرصورت، حضور طالب سبب ناامنی در پاکستان شده و بحران سیاسی، امنیتی و اقتصادی را در پاکستان افزایش داده است. یکی از پیامدهای حضور این گروه در قدرت، ایجاد خانهی امن برای جنگجویان پاکستانی است که در صورت عقبنشینی راحت بتوانند در افغانستان پناهنده شوند. دومین پامد آن، اعتمادبهنفس جنگجویان در پاکستان است که از تجربهی این گروه استفاده میکنند. سومین پیامد، عدم کنترل پاکستان بر مناطق تقریبا خودمختار است که سبب میشود بلوچیستان و وزیرستان از حکومت مرکزی اطاعت نکنند. پیامد آخری این است که امکان رویارویی پشتونها و پنجابیها را بر سر قدرت افزایش خواهد داد و امکان تجزیهی پاکستان را سرعت خواهد بخشید. پاکستان میتواند از رقیب سیاسی طالبان در راستای مبارزه بر طالبانِ هردو سوی دیورند بهره ببرد. در نتیجه، پاکستان هیچ سودی در حضو طالبان در قدرت سیاسی افغانستان نخواهد داشت.
- طالبان و ایران
سرنوشت مشابهی فراروی ایران قرار دارد. اما یک امیتاز ایران برای تحلیل این است که نقش ایران را بهتر از پاکستان میشناسیم؛ یا حداقل من اینگونه میاندیشم. این از دید من، این شناخت امتیاز تحلیل را برای یک کارشناس افزایش میدهد. پیامدهای حضور طالبان برای ایران نیز در چهار محور قابل توجه است: حضور طالبان قدرت نرم ایران را که هویت ایرانی و فارسی است، کاهش میدهد. دومین پیامد آن رویارویی مذهبی است. یکی از مجراهای ایران برای نفوذ سیاسی، استفاده از رهبرانی بود که هممذهب ایران در افغانستان بودند. عدم حضور این رهبران در قدرت افغانستان، یعنی کاهش نفوذ سیاسی ایران. سومین پیامد آن ژئوپلتیکی است. یعنی هردو کشور روی آبها دعوا دارند و این دعوا افزایش نیز خواهد یافت. گرچه این مسئلهی آب ویژهی دورهی طالبان نیست، مگر دو عامل بالا این منازعه را تقویت میکند. سومین پیامد، رویارویی بخشی از جامعه ایران با حکومت ایران در همسویی با طالبان است. اهل سنت ایران در همسویی با گروه طالبان قرار دارد و این میتواند زمینه را برای ایران در درازمدت تنگ و نفسگیر سازد. در نتیجه، حضور طالبان به نحوی به محاصرهی ایران توسط ژئوپلتیک سنی منجر خواهد شد. زیرا، مذهب رسمی ترکیه، عراق، سعودی، پاکستان و افغانستان (یعنی چهارطرف ایران)، سنی بوده و این وضعیت برای ژئوپلتیک شیعه خطرآفرین است.
- طالبان و کشورهای آسیای مرکزی+ روسیه
تنها پاکستان و ایران از حضور طالبان صدمه نمیبینند، بلکه کشورهای آسیای مرکزی و روسیه هم آسیب میبینند. به ترتیب میزان تهدید، سومین تهدید را کشورهای آسیای مرکزی خواهند دید. زیرا دو قوم بزرگ (تاجیک و اوزبیک/ ترکمن) که در شمال افغانستان زندگی میکنند و با آنسوی آمو مناسبات فرهنگی و حس تعلقخاطر دارند، با حضور پرقدرت طالب آسیب میبیند. زیرا، سیاست افغان/پشتون مبتنی بر طرد است، نه پذیرش دیگران. از اینرو، سازش میان آنها و کشورهای شمالی دشوار میشود. مهمتر از آن، از آسیای مرکزی هزاران هزار سرباز تندرو در میان طالبان وجود دارد، در صورت رخنهکردن این سربازان در نظامهای دیکتاتوری کشورهای آسیای مرکزی، چه بر سر ثبات و امنیت آنها خواهد آمد. افزون بر این دو مورد، حضور گروه طالبان میتواند عقبهی مفیدی برای صدور جهادگرایان به آسیای مرکزی و متعاقب آن به روسیه باشد. در نتیجه، حضور طالبان نهتنها برای کشورهای آسیای مرکزی پیامد فرهنگی- هویتی دارد، بلکه پیامد امنیتی خطرناکی دارد که میتواند حتی روسیه را مختل سازد.
- طالبان و چین
چهارمین کشوری که از حضور طالبان صدمه میبیند، چین است. به چند دلیل ساده: اول اینکه چین متحد پاکستان است و پاکستان برای طالبان هردو سوی دیورند، دولت اجنبی است. پس اگر علیه دولت پاکستان جهاد فرض باشد، آنگاه علیه دولت چین وارد جنگ شدن هم واجب است، زیرا بر بنیاد منطق اسلام، دفاع از برادران ایغوری برای طالبان فرض است. در صورتی که چین طالبان را بپذیرد و مشروعت بینالمللی بدهد، مبارزه به سینک یانگ گسترش خواهد یافت. دوم اینکه طالبان نفوذ خارجی را نمیپذیرند و این با حضور بلندمدت اقتصادی چین در افغانستان در تعارض است. سوم اینکه طالبان با استخبارات هند تعامل دارند. در صورتی که چین پیشدستی کند، هند میتواند مقابله به مثل انجام دهد و در نتیجه، ممکن است ناخواسته خود را گرفتاری وضعیتی بکند برای چین هزینه داشته باشد. از اینها گذشته، چین به لحاظ فرهنگی و اقتصادی با افغانستان، بهویژه طالبان، تفاوت ریشهای دارد و این دو نمیتوانند زبان همدیگر را در دیپلوماسی بفهمند. این امر امکان گسترش همکاری را گرفته و تنش را افزایش میدهد.
- طالبان و هند
گرچه هند، آخرین کشور از میان کشورهای منطقه است که از حضور طالبان در قدرت سیاسی افغانستان آسیب میبیند، لیک با صدور برنامهی اسلامیسازی پاکستان و متعاقب آن آزادی کشمیر، درگیریها افزایش یافته و هند از جمله کشورهایی میشود که بیشترین آسیب را از حضور گروه طالبان میبیند. گزارشهای زیادی وجود داشت، مبنی براینکه تسلیحات افغانستان در کشمیر به فروش رسیده و مورد استفاده قرار گرفته است. از همینرو، هند در تلاش است تا روابط خود را با طالبان بهبود بخشیده و مانع صدور اسلام انقلابی به کشمیر شوند. لیکن، ایدئولوژی طالبان از ریشه با ایدئولوژی هندویسم متفاوت است و در درازمدت این میتواند هند را آسیب جدی بزند.
جمعبندی
پس در نتیجه میتوان گفت، حضور طالبان در قدرت، به سود هیچ کشور همسایهی افغانستان نیست. اینکه کشورهای منطقه و همسایه برای این مسایل چه واکنشی نشان خواهند داد، بستگی دارد به شرایط همان زمان. لیکن برداشت نویسنده این است که کشورهای منطقه، طالبان را برای خروج امریکا لازم داشتند، حالا دیگر این گروه را لازم نخواهند داشت. اکنون هند، کمترین صدمه و پاکستان و ایران به ترتیب بیشترین صدمه را خواهند دید. از اینرو، به نظر میرسد که هند به دنبال نفوذ بر طالبان، برای کاهش نفوذ چین و حمایت از این گروه برای ایجاد چالش در پاکستان است. تا در دو منطقهی پشتونستان و بلوچستان، این کشور را در درون خودش زمینگیر نماید.
در میانهی این دو سر طیف، کشورهای آسیای مرکزی، چین و روسیه قرار دارند. این کشورها در کوتاهمدت ممکن است تهدید احساس نکنند، ولی در آینده، هزینهی آن را خواهند پرداخت. پس، با توجه به اینکه سود ناشی از بهرسمیتشناختن طالبان برای همسایگان بسیار کم و هزینه آن بسیار زیاد است، احتمال تغییر در مناسبات قدرت در درون افغانستان (مانند غیرمتمرکزسازی نظام یا دولت همهشمول یا…) و یا حذف این گروه از سوی کشورهای منطقه وجود دارد.
[۱] بنگرید به در خط آتش، نوشته پرویز مشرف