یعقوب یسنا
سخن از عدالت و آزادی همیشه چالشانگیز بوده است، زیرا هر گروهی قومی و مذهبی، تصور و برداشتی ویژه بهخود را از عدالت و آزادی دارد. بنابراین خیلی دشوار خواهد بود، با نوشتار، گفتار و رفتارِ خود همه را راضی نگه داشت و جانبِ عدالت و آزادی نیز بود. اگر فردی بخواهد جانبِ عدالت و آزادی باشد، بایستی انتخاب کند که مصلحتهای قومی، مذهبی و اجتماعی یا عدالت و آزادی را در نظر بگیرد. در انتخاب عدالت و آزادی هم این و هم آن ممکن نیست؛ یعنی نمیتوان مصلحتهای مذهبی، قومی و… را درنظر گرفت و همه را خوش نگه داشت و خود را حامی عدالت و آزادی نیز نامید.
ثریا بهاء سالها است مسیر دشوار عدالت و آزادی را انتخاب کرده است. در این مسیر دچار مشکلات خانوادگی، اجتماعی، قومی و مذهبی شده است، اما همچنان جانبِ عدالت و آزادی مانده است. او از هر ابزار و رسانهای برای اینکه توانسته باشد به عدالت و آزادی بپردازد، استفاده کرده است. در روزگاریکه رسانههای اجتماعیای مانند فیسبوک و… چندان رواج نداشتند، خانم بهاء از رسانهی وبلاک استفاده میکرد و در وبلاک در بارهی عدالت و آزادی مینوشت.
من برای نخستینبار سال ۱۳۸۴ با ثریا بهاء از طریق نوشتههایش آشنا شدم و پیگیر نوشتههایش بودم، همینکه یادداشتی را در وبلاک نشر میکرد، میخواندم. آن وقت کسانیکه در انترنت فعال بودند از وبلاک استفاده میکردند و وبلاکنویسی خیلی رواج داشت. من نیز وبلاکی ساختم و به وبلاکنویسی شروع کردم. از آن روزگار (سال ۸۴) تا اکنون نوشتههایش را میخوانم.
با رواج فیسبوک و رسانههای اجتماعی در جهان و افغانستان وبلاکنویسی کمرنگ شد، ثریا بهاء فعالیت نوشتاریش را در فیسبوک شروع کرد و در کنار فعالیت نوشتاری در فیسبوک، کتاب رها در باد را نشر کرد که با نشر این کتاب، حقایق ناگفتهی بیشتر از نیمقرن افغانستان از زمان ظاهرشاه تا دورهی مجاهدین را آشکار نمود. من در بارهی کتاب رها در باد نوشتم، اینجا نمیخواهم وارد مباحث کتاب شوم. اما اگر بخواهم درکل نوشتههای ثریا بهاء را دستهبندی کنم، به این موارد میتوان اشاره کرد:
دفاع از حقوق انسان و ارزشهای مدرن
معیار در نوشتههای خانم بهاء حقوق انسان است. فرقی نمیکند که این انسان اوزبیک، هزاره، تاجیک، پشتون و… است. اگر حقوق بشری یک انسان و یک گروه انسانی زیر هر نامی چه قومی، مذهبی و جنسیتی نقض شده، او در آن باره نوشته و اطلاعرسانی کرده است. اینکه گروهی بر اساس نگرشهای متعصبانهی قومی بر افراد ستم کرده است، بدون هراس و ملاحظهای از آن قوم انتقاد کرده است. تاکیدش در نوشتهها این بوده که ارزشهای مدرن، شهروندی و حقوق فردی رعایت شود و گلهگرا نباشیم، زیرا گلهگرایی بدوی که به فاشیسم قومی بینجامد به نفع هیچ گروه و قومی در افغانستان نیست.
از سران قوم پشتون برای گلهگرایی و پشتونوالی انتقاد میکند و میگوید با این گلهگرایی جلو ارزشهای مدرن را در جامعهی پشتون گرفتهاند و روزگار اقوام غیرپشتون را نیز سیاه ساختهاند. هر گروهی که عصبیت قومی سران قوم پشتون را تقلید کرده، از آن گروه نیز انتقاد کرده است. برای ثریا بهاء انسانیت مهم بوده است، در غیر آن پروای تاجیک، هزاره، اوزبیک، پشتون و… را نداشته است.
دفاع از حقوق زن
ثریا بهاء از روزگاریکه وبلاکنویسی میکرد تا اکنون یکی از محورهای فعالیت نوشتاری و رسانهای او حقوق بشری زنان است. انتقادش معمولا بیشتر بر دو گروه بوده است: گروهیکه مردسالار و باورهای جنسیتزده و بدوی دارند و مخالف حقوق بشری زنان اند و افرادیکه از حقوق زنان استفادهی ابزاری میکنند و بنام زن پروژه و فند میگیرند و فساد میکنند.
فرقی نداشته که گروه زنستیز و بدوی فکر، متعلق به کدام قوم بوده و است، متعلق به هر قومی بوده از آنها انتقاد کرده است و حتا ملاحظهی نگرشهای مذهبی آنها را نکرده و در نوشتههایش بیان کرده که نگرش و باورهای مذهبی خاستگاه زنستیزی است. کسانیکه با زنان برای گرفتن پروژه برخورد ابزاری داشته از آنها نیز انتقاد کرده است. فرقی نداشته که این پروژهگیران زن یا مرد بوده است.
دفاع و حمایت ثریا بهاء از زنان برای حقوق بشری زنان بوده است و مانند بسیاری از زنان وانمود هم نکرده استکه من فعال حقوق زن و حقوق بشر استم، زیرا دفاع از حقوق زنان را هدف بشری خود میداند و نخواسته زیر نام فعال حقوق زنان پروژه بگیرد و یا لقب و نام و نشان کمایی کند.
انتقاد از سران سیاسی تاجیک
ثریا بهاء از تاجیکهای کابل است و شناختی خوب از همهی اقوام دارد و با افراد اقوام متفاوت افغانستان در گفتوگو و ارتباط بوده است. اما مبنای نقد او بر افراد و سران سیاسی و اجتماعی، قومی نیست. درحالیکه خودش تاجیک است، لیکن بیشترین نقد را بر سران سیاسی تاجیک داشته است و به مسایل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دید پوپولیستی قومگرایانه ندارد که هر سیاستمدار تاجیک را توصیف کند و اگر کسی از سیاستمداران تاجیک انتقاد کند، او واکنش قومی نشان دهد و از آن سیاستمدار حمایت کند.
تا جاییکه من نوشتههایش را خواندهام، خط قرمزی در نقد ندارد، هر کسی و هر قوم و مذهب و دینی از نظر او قابل نقد است. اما در نقادی جانب انصاف را درنظر دارد، کارکرد و خوبیهای طرف را درک و درصورتی قابل تقدیر باشد، معرفی و تقدیر میکند.
بیان حقایق
آنچه در نوشتههای ثریا بهاء بسیار اهمیت دارد، بیان حقایق و بهویژه بیان حقایقی استکه به صورت سازماندهیشده و هدافمندانه توسط حکومتهای قومی پنهان و کتمان شدهاند. حقایقی را که او بیان میکند، شنیدگی نیست، بلکه شاهد بسیاری این حقایق بوده و از آنها چشمدید دارد. زیرا او دانشکدهی اقتصاد را در دانشگاه کابل خوانده و دیده که چگونه جریانهای اخوانی و خلق و پرچم شکل گرفته، حکومت ظاهر و داوود چگونه سقوط کرده و چگونه حکومت خلق و پرچم رویکار آمده است.
حقایق پنهان و کتمانشدهایکه در کتاب رها در باد بیان شده، در هیچ کتابی بیان نشده است. اهمیت بیان حقایق کتاب رها در باد در این استکه نویسنده شاهد پشت صحنهی ماجراهای سیاسی بوده و آنچه را بیان میکند دیده است. مثلا شاهد ماجرا و صحنهای بوده استکه در سرشماری زمان داوود، قوم پشتون اکثریت نمیشود، اما از طرف داوود پیام داده میشود در هرصورتی قوم پشتون اکثریت نشان داده شود. برای اینکه قوم پشتون اکثریت نیست و اکثریتسازی قوم پشتون در سرشماری شفاف و قانونی دشوار است، از زمان داوود تا اکنون پروسهی سرشماری توسط حکومتهای قومی به تعلیق درمیآید و هر گاهی بحث سرشماری پیش بیاید، پروسهی سرشماری دچار بنبست میشود. این تعلیق و بنبست تا وقتی ادامه خواهد داشتکه حکومت بتواند در سرشماری، قوم پشتون را اکثریت نشان دهد یا اینکه تا آن وقت به اندازهای کافی سمت شمال را از پشتون پاکستان پر کند و پشتون را اکثریت بسازد. اگرچه وزارت سرحدات و قبایل سالها است افراد قوم پشتون را از پاکستان در افغانستان بهویژه در باریکآب کابل، پروان، کاپیسا، کیلگی بغلان، بدخشان، سمنگان، بلخ و… جابهجا میکند، اما اکثریتسازی با این جابهجایی نیز زمان میبرد. ایجاد کانال قُشتپه و جابهجایی افراد طالب پشتون پاکستانی در آنجا یکی از بزرگترین جابهجایی تاریخی افراد پشتون خارجی از زمان محمدگل مهمند به بعد خواهد بود.
این مورد را برای این عرض کردم که چنین حقایقی را تنها در نوشتههای ثریا بهاء بهویژه در کتاب رها در باد میتوان یافت. حقیقت کتمانشدهی سرشماری یکی از دهها موردی استکه در کتاب رها در باد آمده است. هر کسی شجاعت بیان چنین حقایقی را ندارد.
این یادداشت را با سخنی از ارسطو در بارهی افلاطون به پایان میرسانم. ارسطو گفته بود اگر قرار باشد از بیان حقیقت و افلاطون استادم یکی را انتخاب کنم، حقیقت را انتخاب میکنم، اگرچه افلاطون استادم است. با این نقل میخواهم این را بگویم که ثریا بهاء در بیان حقیقت پروای هیچکسی را ندارد و انتخابش همیشه گفتن و بیان حقیقت بوده است.