نویسنده: ریحانه برومند
بحث مشارکت سیاسی زنان همیشه در میان فعالان جامعهی مدنی، بهویژه فیمینستها و اندیشمندان مطرح بوده است. سهم زنان در سیاست برآیند زحماتی است که زنانی بهخاطر بهدستآوردن حقشان مبارزه کردند تا راهگشای حضور زنان در عرصهی سیاست شوند. در طول تاریخ در جامعهی مردسالار افغانستان تفکیک جنسیتی به صورت شدید و آشکار همواره سد راه پیشرفت زنان قرار داشته که بدترین نمونهی آشکار این حساسیت در برابر زنان را میتوان حکومت طالبان یاد کرد.
در پنج سال دورهی نخست حکومت طالبان تصامیم و سیاستهای غیرانسانی و افراطیشان سبب شده بود که زنان مانند امروز در خانههایشان زندانی باشند و در هیچ عرصهای فعالیت نکنند. اما با رویکارآمدن نظام سیاسی جدید در کشور، پس از حادثهی ۱۱ سپتامبر در سال ۲۰۰۱، سبب شد تا به نقش زنان در سیاست نیز بازنگری صورت گیرد، چون این حادثه عامل فروپاشی نظام زنستیز گروه افراطی طالبان شده بود. اما امروز که دوباره کشور به دست طالبان افتیده است، زنان افغانستان سرخط خبرهای جهان، تیترهای برجستهی رسانههای معتبر و خوراک خوب برای وسایل ارتباط جمعی استند.
نوشتن راجع به این طیف جامعه و بازتاب وضعیت آنان، در کنار جسارت و تعهد، آمیخته با درد و اندوه است. در این نوشته کوشش شدهاست تا مشارکت سیاسی زنان را پس از یازدهم سپتامبر بررسی و سپس سقوط غیرقابل تصور دستآوردهای آنان به بحث گرفته شود.
مشارکت سیاسی؛ کلید صعود زنان
بحث مشارکت سیاسی یکی از بحثهای مهم و اجتنابناپذیر در دنیای مدرن است. چون در یک تعریف میشود گفت، مشارکت سیاسی است که منجر به اشتراک افراد جامعه اعم از زنان و مردان در فعالیتهای اجتماعی و سیاسی شده و باعث تحقق ویا مانعشدن ارادهی جمعی میشود. اما بحث مشارکت سیاسی زنان در افغانستان؛ افغانستان چنددهه جنگ را سپری کرده، مگر زنان با مشارکت سیاسی خود در دودههی اخیر توانستند با حمایت جامعه حهانی به دنیا این پیام را برسانند که با وجود مشکلات زیاد مبارزان خوبی اند.
زنان در دوره جمهوریت توانستند کرسیهای زیادی را از وزارت شروع تا شورای ملی (مجلس سنا و نمایندگان) همچنان در احزاب سیاسی و سایر فعالیتهای مدنی که نمایانگر مشارکت سیاسیشان است را اجرا کنند. با وجود این فعالیتهای زنان، سلب فرصتهای بیشتر از سوی نظام مردسالار در فعالیت زنان موجب شد که زنان به گونهای که باید در امور سیاسی جای بگیرند، نتوانستند و با اینکار زنان را به این باور برسانند که سیاست کار زنان نیست. در حالی که حضور و گسترش فعالیت بانوان در عرصه سیاست و غیره در کشور باعث شد که به جامعه سنتی افغانستان تاثیر زیادی بگذارند. اشتراک زنان باظرفیت در ردههای بلند سیاسی در کنار مردان، نه تنها پلهای برای رسیدن به دموکراسی بود بلکه این سهم و حضور زنان مانند مردان، حق طبیعی هر دو جنس را در جامعه نسبتا ثابت میساخت. نباید از رشد زنان در ۲۰ سال دوره جمهوریت چشمپوشی کرد اما این فرصت تاریخی برای فعالیت زنان ناگهان در یک روز تاریخی ضرب صفر شده به فنا رفت، زیرا قرار بود تاریخ دوباره تکرار شود!
فروپاشی جمهوریت؛ زوال زنان
پایههای دموکراسی که ۲۰ سال برای نگهداری و رشد آن ملیاردها دالر مصرف شده بود به تاریخ ۱۵ اگست ۲۰۲۱ فروپاشید. افغانستان در شوک مانده بود چون دوباره به دست گروه زنستیز، افراطی، تروریستی-سیاسی افتاده بود. با اینحال، این برگشت به عقب تنها نظام حاکم را نه، بلکه عقبگرد زندگی زنان به ۲۰ سال قبل یعنی همان کابوس دوره اول طالبان را نیز دربر داشت و قرار بود زنان بار دیگرحذفشدن از جامعه و زندانیشدن در خانه را تجربه کنند. تمامی دستآوردهایی که از عرصه سیاست شروع تا اقتصاد و فرهنگ در نهادهای دولتی و غیردولتی که بهدست آورده بودند را ناگهان از دست دادند.
با رویکارآمدن این گروهی به شدت متعصب با نگاه منفی تفکیک جنسیتی، مخصوصا در برابر زنان که اصلن چیزی به نام برابری جنسیتی در سلولهای مغزشان وجود نداشته و با آن آشنایی هم ندارند، سبب افزایش نگرانی زنان، فعالان و نهادهای مدافع حقوق زن و محافل بینالمللی حقوق بشر شد. زنان در اندیشه یا فکر گروه طالبان، با محدودیتی که خود این گروه بر اساس باور و اعتقادات اشتباهشان به متون دینی ساختهاند باید نفس بکشند. با رویکارآمدن طالبان و فروپاشی جمهوریت، زندگی زنان سیر نزولی گرفت. قرار نبود زنی حتا خواب مشارکت در عرصه سیاست را در سر بپروراند. حقوق اولیه انسانیشان سلب شد و حق تحصیل در مکتب و دانشگاهها و حقکار از در اکثریت نهادهای دولتی و غیردولتی نیز از آنها گرفته شد. با وجود محدودیتهای طالبان، زنان مبارز این سرزمین، آرام ننشستند تظاهرات کرده به جادهها ریختند، اما این شجاعت زنان با رفتار خشن و سرکوبگر گروه طالبان مواجه شد. زنان از سوی طالبان به صورت سیستماتیک حذف شدند و فعلن شرایط دشواری را تجربه میکنند.
پیامدها
نگاه زنستیزانهی طالبان و محدودیتهایی که در عرصه کار و فعالیت زنان مخصوصا سیاست، پیامدهای غیرقابل جبران را در قبال دارد. دورماندن از تحصیل و نداشتن حق کار و گذشت زمان در این تاریکی؛ از زنانی که ۲۰ سال برای خودکفا شدن و ساختن شخصیتشان تلاش کردند و در سیاست کشور به خود جای باز کرده بودند، از جمله چالشهایی است که فعلن زنان با آن روبرو استند. این چالشها به صورت عموم نخست مشارکت زنان در اجتماع و بعد روان آنان را نشانه گرفته که باعث بیانگیرهشدن و ناامیدی آنها به آینده شود.
با توجه به ساختاری که طالبان از حکومت خود ارائه کردند، در هیچ یک از گونههای آن جایگاه زن تعریف نشده است. این حقیقت تلخی است که زوال فعالیتهای زنان را در عرصهی سیاسی به اثبات میرساند. این موارد به یک زنی که قبلا فعالیتهای سیاسی داشته، در افغانستان زندگی را ناممکن میسازد، چون هر لحظه با ترس زندگیشان به تلخی میگذرد. همچنان این مورد باعث شده است که زنان سیاستمدار و فعال به دنبال راهی برای ترک کشور باشند. خوشبختانه تعداد زیادی از زنان فعال فعلن بیرون از کشور بسر میبرند و برای حقوق پامال شده زنان در افغانستان صدا بلند میکنند.
با این وضع طالبان برعلاوه اینکه با گذشت نزدیک به دوسال هیچ جملهی امیدوارکنندهای به زندگی زنان به زبان نیاوردهاند، بلکه فقط در معاملات سیاسی، زنان را وسیلهی چانهزنی خود قرار دادهاند و بس. این بیعدالتیای است که برای دور دوم از سوی طالبانی که زنان را جنس ضعیف و جنس دوم مینامند، صورت میگیرد و طالبان فعلن عامل دورماندن یا پسمانی تحصیلی، کاری، فعالیتهای سیاسی و غیره زنان شدهاند.