نویسنده: افراسیاب نیا
جنگ پدیده زشت و نادرست است؛ اما برای رسیدن به صلح و آرامش دایمی و از روی ناچاری انسانها به جنگ روی میآورند. هرچند علتهای جنگ متفاوت و ابعاد زیاد دارد، من در این نوشته کوتاه میخواهم به چند علت مهم در جنگ افغانستان بپردازم:
۱- برتریطلبی قومی
گروه طالب یک گروه تکقومی، برتریجو و نهایت ایدئولوژیک هستند و نگاه ایدئولوژیک اسلامی آنان هم برآمده از سنت و فرهنگ قبیله است؛ هرچند این نگاه برتریطلبی و قبیلهگرایانه ریشه در تاریخ معاصر افغانستان دارد. اگر به سیاستورزیهای احمدخان یا احمدشاه ابدالی نظر اندازید، به گونهی روشن برتریجویی این قوم را خواهید دانست. احمدشاه ابدالی در سال ۱۷۴۷ بعد از آنکه نادرشاه افشار کشته شد در مجلس در قندهار به گونه تصادفی به شاهی رسید، اعمالی را انجام داد که بعد از آن بازماندگانشان بهصورت سامانمند و میراثی کارنامه وی را منحیث سنت و روش مقدس در نظر داشته و به آن عمل کردهاند. برای نمونه میتوان از چند اقدام ایشان یاد نمود:
الف) تقسیم قدرت میان قبایل: احمدشاه قدرت را بین قبایل پشتون تقسیم کرد نه بین مردم جامعه و کشور، عملی که حالا نوادگان ایشان عمل مینمایند؛
ب) خشونتهای نمادین: احمدشاه مخالفان خود را به گونهی بسیار فجیع از بین برد، میتوان از میراحمد افغان یکی از مخالفان ایشان نام برد. میراحمد را احمدخان زیر پای فیلها تکهتکه کرد؛
ج) استفاده از دین: کار دیگر احمدشاه استفاده از دین اسلام بود، میتوان در دو مورد ذیل این استفاده را نشان داد تا مورد قبول قرار گیرد: ۱- پیشوا قراردادن خود برای مردم؛ پیشوا خطابکردن ایشان هم بهمانند این است ملا هیبتالله خود را امیرالمؤمنین عنوان داده و فرامین خویش را مقدس و اراده الهی میداند. احمدشاه هم در همان زمان عین عمل را انجام داده بود. حالا هم نوادگان ایشان عین عمل وی را انجام میدهند؛ ۲- ارتباط و برادرخواندگی با خلیفه مصطفی، امپراتور عثمانی در ترکیه، از اینکه اکثر مردم افغانستان سنی بودند احمدشاه تلاش نمود تا رابطه خود را با یک امپراتور عثمانی برقرار نماید تا بتواند رضایت بیشتر اطرافیان خود را داشته باشد.
د) فرستادن مدعیان قدرت به مرزها: احمدشاه در زمان که در اریکه قدرت بود؛ افراد و اشخاص که مدعی قدرت بودن و تلاش برای داشتن قدرت بیشتر داشتن را به مرزها میفرستاد، تا از شرح آنان در امان باشد، این افراد اگر پیروز جنگ هم بودند به نفع احمدشاه بود و اگر مغلوب میدان هم بودن به نفع احمدشاه بود، چون با پیروزی وی خطر بیرونی یا خارجی رفع شده بود با مغلوب شدن وی هم به نفع احمدشاه بود؛ چون خطر داخلی رفع شده است، عین کار را ما در اعمال گروه طالبان میبینیم، در جنگ پنجشیر و جنگ بدخشان طالبان کاملاً چنین کردند.
۲. روایت بنیادگرایانه از دین
طالب در پهلوی اینکه یک گروه تکقومی و برتریجو هستند، کاملاً بنیادگرا و افراطیاند و نگاهشان از دین چنان بنیادگرایانه است که خواهان تطبیق نظام شریعت ۱۴۰۰ سال قبلاند که در هیچ گوشهای از این کره خاکی نمونه ندارد. هرچند تعداد اینگونه گروهها در جهان با این طرز دید، زیادند. اما در هیچ نقطهی این هستی به گونهی کامل کشوری را این گونه در دست ندارند و اشغال نکردهاند.
۳. ناموسپنداشتن قدرت
طالب یک گروه قومی است و به قدرت نگاه قبیلهای دارد. ناموسپنداشتن قدرت هم جزو همین نگاه قبیلهای و سنتی است که ریشهی تاریخی دارد. نگاه شاهان پشتون از احمدشاه شروع تا هیبتالله آخوند همهوهمه نگاهشان به قدرت نگاه پدرانه یا پدرشاهی دارند. مؤلفهها یا شاخصها این مدل در مجموع به قدرت میراثی است، قدرت را مال و میراث پدر و اجداد خود میدانند، دیدشان به اقتدار سیاسی و قدرت ساسی، حوزههای عمومی، قوانین و همه سنتها و عوامل مشروعیتسازی در کشور، میراثی است، از همین جهت است پادشاهان و حاکمان پشتون خود را صاحب این خاک و ملک میدانند. زمانی که چیزی از پدرش به انسان به میراث مانده باشد، هر طور خواسته باشد با آن، آن عمل میکند، پشتونها قدرت سیاسی را میراث پدر و اجداد خود میدانند و برای همین برایشان حیثیت ناموس را دارد.
۴. تبعیض جنیستی
تبعیض جنسیتی هم ریشه در سنت و فرهنگ قبیله و هم در ایدئولوژی افراطی اینها دارد، همان قسم که قدرت و اقتدار سیاسی را میراث پدر و ناموس خود میدانند، همینطور برای هیچ پشتون یا افغان باغیرت قابلتحمل نیست که زن، دختر یا خواهر و مادرش را برای کار تحصیل به بیرون از خانه بفرستد. چون این مسئله هم در تضاد به فرهنگ قبیله است و هم در تضاد باور افراطی که این از دین و اسلامیت دارند. در اسلام، بهترین کار برای زن ماندن در خانه و خدمت به همسر است، بااینحال کنارآمدن با این گروه وحشی دشوار یا ناممکن است، پس با وضعیت که ما در حال حاضر در افغانستان داریم، ایستادگی در برابر ظلم، بیعدالتی و نابرابری لازمی است و جنگ افغانستان در برابر طالب ظالم و مستبد جنگ مقدس و عادلانه است.