نویسنده: دکتر پارسا
زبان فارسی در افغانستان همواره به عنوان زبانی عمومی در عرصههای مختلف علمی، اداری و اجتماعی در طول چندین سده مورد استفاده عموم قرار داشته است. در حالیکه زبان پشتو بهعنوان زبان محلی در میان دستهای از قبایل مناطق شرقی و جنوب غربی افغانستان فعلی، رایج بوده و از لحاظ ادبیات و شعر بسیار فقیر میباشد.
با این وصف در مقطع مشخصی از تاریخ شاهد طرح زبان پشتو به عنوان بدیل زبان فارسی در افغانستان هستیم. این امر مشخصاً بعد از اشاعهی اندیشههای قومگرایانه، توسط محمود طرزی که خود متأثر از جو ناسیونالیسم جهان عرب و ترکها بود، بهعنوان یک طرح مدون روی دست گرفته شد و مقابله با زبان فارسی با قصد جایگزینی با زبان پشتو آغاز گردید. در این راستا و با چشمپوشی از قدمت و قدرت ادبی و علمی زبان فارسی و علیرغم واقعیتهای تاریخی و اجتماعی، درباریان عصر ظاهرخانی بهخصوص هاشم خان، صدراعظم ظاهرشاه، ادارات دولتی را ملزم کرد تا تمام مکاتب دولتی را به زبان پشتو بنویسند و محاوره در ادارات دولتی به زبان پشتو باشد. حتا او به معارف دستور داد تا تمام مضامین در تمام مناطق افغانستان به زبان پشتو تدریس شوند.
اینگونه رویدادها، نمایانگر وجه سیاسی رقابت زبان پشتو با فارسی در افغانستان است نه فرهنگی و تاریخی؛ زیرا زبان فارسی زبانی بینالاقوامی در جغرافیای خراسان محسوب میشده و با پشتوانهی حضور چندینهزارسالهی خود از غناء بیبدیلی برخوردار بوده است. درحالیکه زبان پشتو فراتر از زبان محاورهی قومی مطرح نبوده است.
اما آنچه در این میان مهم است زمینهها و انگیزههای نهفته در عقبهی این مبارزهی زبانی است. بهگونهای که اصرار براین امر موجب شکلگیری چالشی گردیده که مهمترین عارضهی آن اثرات مخرب بر ملتسازی بوده است. پس طرح این پرسش عاری از لطف نیست که چرا حاکمان پشتونتبار در طول دهههای گذشته و در نظامها و حاکمیتهای مختلف اصرار بر این طرح ناموفق داشتهاند؟
به نظر میرسد، ریشهی اصلی این مساله به نحوهی نگرش و احساس حاکمان وقت به ماهیت و وجود سرزمینی است که اخیراً به افغانستان موسوم گردیده است؛ بدین معنا که حاکمان در پس زمینهی ذهنیشان همیشه ایدهی «غیریت» و «حس بیگانگی» نسبت به این سرزمین داشتهاند. در واقع میتوان تمام سیاستهای حکومتهای مزبور را متأثر از «حس بیگانگی» تلقی کرد که بر اثر آن تلاش ورزیدهاند موقعیت خود را در این سرزمین متصرف شده تثبیت کنند و آن را از آن خویش جلوه دهند. با تغییر هویت فرهنگی و تاریخی، رنگ غیریت را از آن بزدایند. در این راستا تلاشهای خارقالعادهای صورت دادند، بهخصوص در حوزه تاریخ موفق شدند روایتی کاملاً افغانی از خراسان به خورد اذهان داخلی و خارجی بدهند. سیاستگذاریهای متنوع دیگری را نیز به همان قصد تغییر هویت سراغ داریم که نمونهی روشن آن پروژهی ناقلین است. این راهبرد جزو سیاستهای دایمی و اصلی حکام پشتونتبار بوده و تا اکنون به انحاء مختلف جریان دارد. کوچهای اجباری ماههای اخیر از مصادیق این راهبرد به حساب میآید.
تغییر نام و نشان تاریخی مناطقی چون سبزهوار به شیندند، خاک «اران» به خاک افغان از نمونههای دیگر است. چنین اقداماتی انسان را به یاد کسی میاندازد که خانهای را به هر طریقی به چنگ آورده و بعد از تصاحب آن شروع به تغییر هویت و تمام مظاهری مینماید که متعلق به گذشتهای دیگر است.
استفادهی مکرر از کلمهی افغان و افغانی در نامگذاریها نیز مصداق ایدهی فوق است. نامگذاری واحد پول با نام و عنوان یک قوم نشان نگرانی و تلاش گستردهای است که جریان بسط سیطره و تصاحب را به نمایش میگذارد که خود مبین حس بیگانگی با این سرزمین است که اگر چنین نبودی و متعلق به این سرزمین خود را میدانستی دلیلی وجود نداشت تا این پیمانه بر نام و نشان یک قوم اصرار ورزیده شود. از سوی دیگر این واقعیت مبین این نکته هم است که حاکمان پشتون در سابقهی مدنیتشان نتوانستهاند اصطلاحی مناسب بیابند تا آنگونه در سایر ممالک مرسوم است بر واحد پولی خود بنهند.
عدم مقابلهی جدی با پدیدهی طالبان در حکومتهای دورهی بیستسالهی جمهوریت نیز به همین مدعا بر میگردد که ضعف یا نابودی طالبان به معنای تضعیف ابزار تداوم حاکمیت پشتون تلقی میگردید.
و حال میرسیم به مسالهی زبان که تکیه بر این عنصر به قصد تحولات و دگرگونی فرهنگی به عنوان مهمترین وجه تصاحب تمامعیار جغرافیای فعلی افغانستان صورت میگرفته است. اصرار بر مسالهی زبان پشتو از مهمترین راهکارهای رنگبخشی افغانی به سرزمینی است که بخش اعظم آن با این زبان و فرهنگ بیگانهاند، در عین حال به زبان پشتو به چشم ابزار تثبیت حضور بر سرزمینی که زبان قدرتمند فارسی بر آن حاکم است نگریسته شده است. حاکمان پیشین علیرغم موفقیت در زمینههای دیگر افغانسازی، اما در عرصهی زبان ناکام ماندند. علت این امر عملکرد ضعیف آنان نبوده است، بلکه قدرت ریشهدار زبان فارسی بوده است که نه تنها تمامیتخواهان پشتون را ناکام ساختهاند که در گذشتههای دور یونانیها، ترکها و عربها را هم مایوس کرده بودند. اما امید فاشیزم پشتون اینبار به دستان پولادین طالب چشم دوخته است که با زور سر نیزه، فرهنگ جابجا کنند و هویت جدید بسازند.
طالبان که با داعیهی عقیدتی-مذهبی جنگ و کشتارهای خود را توجیه میکردند؛ بعد از کسب قدرت عملکردشان کاملاً قومی تبارز کرد. آنان به محض استقرار در ادارات دولتی اولین اقدامشان زدودن تابلوهای فارسی ادارات و نصب تابلوهایی با خط و زبان پشتو بود؛ بهگونهای که حتا طاقت حامیان غیرپشتونشان مانند مولوی مجیبالرحمن هراتی را که به شدت مفتون شعارهای مذهبی طالبان شده بود، طاق کرد و موجب شد که شگفتی خود را از این کار طالبان علناً ابراز کند.
طالبان بهعنوان یک گروه مذهبی برخلاف انتظار، به پیمانهای به زبان پشتو بهاء میدهد که به زبان عربی بهعنوان زبان قرآن توجهی ندارد؛ شاهد آن طراحی مدارس دینی برپایهی زبان پشتو است. با وجودیکه عناصر فارسیزبان در بین آنان دیده میشود اما تعالیم و همچنین رسانهها و نعتهای مذهبی آنان تماماً به زبان پشتو است. بعد از حاکمیتشان حتا در مناطق فارسیزبان کمتر به زبان فارسی از آنان سخنی شنیده میشود. در ادارات دولتی اگر خواستهی ارباب رجوع به زبان فارسی مطرح نشود و حتا آشکارا مورد بیتوجهی قرار میگیرد و شنیده نمیشود.
الزامات اخیر گروه طالبان مبنی بر استفادهی حداکثری از زبان پشتو در مراکز اداری و آموزشی و شرط تسلط الزامی استادان دانشگاهها به زبان پشتو نیز در ادامهی همان سیاست تلقی میشود.
در این میان آنچه مهم است توجه به این واقعیت است که با مکنت و عمومیتی که زبان فارسی داشته و دارد ایستادکردن زبان پشتو در مقابل آن خطای استراتژیکی است که سیاستمداران قومگرای پشتون در طول دهههای گذشته مرتکب شده و میشوند.
قابل انکار نیست زبان پشتو در افغانستان نسبت به تلاش و حمایت گستردهی دولتی هنوز نتوانسته است جایگاهی در بین عموم مردم بازکند؛ این وضعیت با اصرار گروه طالبان بر استفاده از زبان پشتو چشمانداز آن را تیرهتر ساخته و سرنوشت آن را با سرنوشت گروه طالبان گره زده است. چنانچه امروزه زبان پشتو به زبان طالب شهرت یافته و این امر موجب شده، پشتو به زبان گروه غیرخوشنام طالبان شهرت یابد. نکتهی ظریفی که در این میان وجود دارد، تولید سرودههای مذهبی با محتوای ترویج خشونت با زبان پشتو است که توسط طالبان تولید و به صورت گسترده پخش میشوند؛ این رویداد سبب میگردد زبان پشتو در جامعه، بهخصوص نزد نسل جدید به زبان خشونت و ترور تعبیر شود.