نویسنده: افراسیاب نیا
به نظر بعضی از سیاستمداران در سیاست و رسیدن به اهداف سیاسی نباید شانس را نادیده گرفت و میباید در کنار موارد چون دانش سیاسی، مهارتها، منابع اقتصادی، حمایت سیاسی داخلی و حمایت سیاسی خارجی برای رسیدن به قدرت، مولفه یا شاخص شانس را هم درنظرگرفت و لازم است تا تحلیلگران و مشاوران سیاسی مورد آخر را در مباحث و تحلیلهای خویش امر حتمی و لازمی بدانند. در نوشتهی حاضر میخواهم به علتهای شکلگیری امپراتوری ابدالی در قلمروی خراسان و یا افغانتسان امروزی بپردازم. برای تحول و اتفاقات کلان در جهان میبایست دو علت و یا بستر را درنظر گرفت. از اینرو شکلگیری امپراتوری ابدالی را هم در دو محور زیر به بررسی میگیرم.
بستر داخلی
زمینه و یا بستر داخلی خلق نظام سیاسی در دورهی احمدشاه ابدالی را میتوان در چهار مورد به بررسی گرفت:
الف) حوزهی سیاسی: مهمترین مشکل در آن دوره را میتوان در فقدان حکومت مرکزی دانست. قلمرو جغرافیای بهنام افغانستان از آنارشیسم تمامعیار در رنج بود. یعنی افغانستان این دوره هیچگونه نظم و سامانیافتگی سیاسی نداشت، در حالیکه وضعیت طبیعی یک جامعهی سیاسی وجود نظم است و در غیر آنصورت شرایط غیرقابل تحمل بوده و جامعه خواهان عبور از بینظمی است. نبود حاکم در این جغرافیا بهترین شانس طلایی برای احمدشاه بود. هیج شخصی به لحاظ سیاسی رقیب باالفعل برای احمد شاه نبود، با آرامش خاطر به مستحکمکردن پایههای حکومت خویش پرداخت؛
ب) حوزهی اجتماعی: در حوزهی اجتماعی نیز نوع قشربندی اجتماعی از نوع ملوکالطوایفی بود. طبیعی است که در چنین وضعیتی هیچ طایفهای به نفع طوایف دیگر نمیگذشت. نظام ملوکالطوایفی گویا فاقد شکلدادن یک نظام مرکزی است که خود آن را بهوجود آورد. از همینرو لشکرکشیهای داخلی و خارجی وضعیت زندگی را غیرقابل تحمل ساخته بود. در همچو حالت فردی بهنام احمدشاه ظهور میکند و تعهد نجات و دفاع را میدهد. اینجاست که این قبیلههای کوچک برای نجات خود از حملات بیرونی دست به گریبان احمدشاه شدند و رعیت بودن را باکمال افتخار پذیرفتند؛
ج) حوزهی فرهنگی: جامعهی افغانستان مثل هر دورهی دیگر مناسبات فرهنگیاش را از طریق مذهب سامان میبخشید، طبیعی است که سلطهی مذهب زمینهی پذیرش هرگونه خواستهای مذهبی را پذیرا میسازد. اولوالامر خطابکردن خود و نوع ساختاربندی حکومت و ربطدادن آن به صدر اسلام، زمینهی بهتر برای پذیرش سلطهی خود را فراهم نمود؛
د) حوزهی اقتصادی: نظام اقتصادی افغانستان فیودالیته بود. فیودالیسم از یک جهت واگرایی متقابل فیودالها را تشدید میکند و از سوی دیگر پذیرش یک حکومت فایقه را که بیرون از فیودالهاست، تسهیل میسازد. برای همین بهترین شانس برای احمدشاه بود تا به قویساحتن ستونهای حکومت خویش بپردازد.
بستر خارجی
زمانیکه دولت شکل میگیرد یا حکومت پایهگذاری میشود، کشورهای دور و نزدیک مبتنی برمنافع خویش دخالت میکنند و این یک امر طبیعی در جهان ریالیستک است. کشورها نظر به منافع خود با آن حکومت تعامل میکنند و هیچ امر اخلاقی را نمیپذیرند. نمونههای زیاد را میتوان در جهان مدرن برشمرد. چرا جهان نمیخواهد کردستان شکل بگیرد؟ چرا جهان نمیخواهد بلوچستان شکل بگیرد؟ چرا جهان نمیخواهد پشتونستان شکل بگیرد؟ چرا جهان نمیخواهد منطقه را از بدبختی و جدال نجات دهد؟
پاسخ به همهی این پرسشها کوتاه و روشن است که منافع کشورهای همسایه و قدرتهای بزرگ ایجاب نمیکند که در این مناطق کشورهای مستقل شکل بگیرد. برای همین میخواهم در شکلگیری حکومت ابدالی در ۱۷۴۷ دو بستر بالا را توضح دهم:
الف) همسایههای افغانستان: همسایهی غربی افغانستان کشور ایران است. چرا ایرانیها مانع شکلگیری حکومت ابدالی نشدند؟ در سال ۱۷۴۷ نادرشاه افشار شاه ایرانی کشته میشود، کشتهشدن وی باعث خلأ قدرت شد و نهایتاً جنگ داخلی در ایران آغاز شد. ایرانیان قدرت مداخله را نداشتند، همسایهی جنوبی افغانستان هند بود. اما چرا هندیها نخواستند مانع شکلگیری حکومت ابدالی شوند؟ ساختار حکومت در هند در آن زمان هم تقریباً شبیه نظام فدرال بود، البته نه نظام فدرال مدرن امروزی. حکومتهای کوچک که تحت حمایهی حکومت مرکزی بود و برای حکومت مرکزی مالیه میپرداخت، وجود داشت. در سال ۱۷۰۷ شاه با اقتدار هند اورنگزیب فوت کرد و بازماندگانش نیز برای تصاحب قدرت باهمدیگر درگیر شده بودند. از اینرو توان و قدرت مداخله را نداشتند وهمسایهی شمالی خراسان/افغانستان که در آن زمان قدرت بزرگ هم بود امپراتوری تزار روس بود، چرا روسها مانع شکب گیری حکومت ابدالی ها نه شدند؟ پاسخ کوتاه این است، هیچ کشور بدون منفعت در مسله مداخله نمی کند در آن مقطع زمانی شکل گیری حکومت در خراسان/ افغانستان امروزی برای روس ها مهم نبود ویا این سرزمین اهمیت نداشت.
ب) قدرت های بزرگ: واژه قدرت بزرگ بیشتر در سیاست کاربرد دارد از این که مباحث تاریخی رابطه مستقم با قدرت دارد نیاز است تا از واژه قدرت بزرگ استفاده نمایم، قدرت های بزرگ مانند انگلیس، فرانسه و روسیه تزاری در سال ۱۷۴۷ در جهان که بیشتر در قضایا و تحوولات جهانی دخیل بودند.
بریتانایا انگلیس که در کشور مابه نام کمپنی هند هم مسما است به دو علت مانع ایجاد حکومت ابدالی نشد:
الف) دوری راه: چون بریتانیا به افغانستان به لحاظ فاصله جغرافیایی فاصله زیاد داشت؛
ب) رقابتهای قارهای در اروپا بین کشورهای فرانسه–انگلیس وجود داشت.
جامعهی فرانسه یک جامعه آزاداندیش است مبارزان و روشنفکران فرانسه در سدد یک انقلاب بزرگ فرهنگی در فرانسه بودند و مبارزاتشان ادامه داشت و نتیجه آن هم انقلاب کبیر فرانسه در ۱۷۸۹ بود، این جاست که دولت فرانسه بیشتر تمرکزش به رقابتهای همسایه خود انگلیس و سرکوب مخالفان داخلی بود. با توضح نکات بالا چنین نتیحه میتوان گرفت که احمدشاه خوششانسترین فرد زمان خود بوده است چون تمامی متغیرهای تاثیرگذار و تعیینکننده همه و همه بهگونه شانسی به نفع ایشان تمام شده بود تا توانست در آرامش تمام در ابعاد داخلی و خارجی به مستحکم کردن پایههای حکومت قبیلهای خویش بپرداز و هیچ مانع را سد راه خود نبیند.